پاسخ اجمالی:
این مخالفین می گویند: 1- چند همسری سبب مشکلات روحی در مردان و زنان می شود. 2- چند همسری سبب دشمنی زنان با یکدیگر و محیط زناشویی را به میدان جنگ و جدال تبدیل می کند. 3- تعدد زوجات سبب هوسرانی و مشکلات اخلاقی می شود. 4- چند همسری سبب برخی مشکلات حقوقی می شود. 5- تعدد زوجات با اصل فلسفی تساوی حقوق زن و مرد منافات دارد. در جواب باید گفت: تمامی این اشکالات ناشی از عدم درک صحیح مسئله یا نگاه یک جانبه و تک بعدی به آن است...
پاسخ تفصیلی:
سعادت و خوشبختی زناشویی در گروی صفا، صمیمیت، گذشت، فداکاری و وحدت و یگانگی است، و همه این ها در زندگی چند همسری به خطر می افتد. ولی بررسی درستی یا نادرستی مسائلی مانند تعدّد زوجات [که ناشی از ضروریات شخصی و اجتماعی است] به این نحو صحیح نیست که آن را با تک همسری مقایسه کنیم.
بررسی صحیح این گونه مسائل منوط به این است که از طرفی علل و موجبات ایجاب کننده آن ها را در نظر بگیریم و ببینیم که عواقب وخیم بی اعتنایی به آن ها چیست؟ و از طرفی دیگر نظری به مفاسد و معایبی که از خود این مسائل ناشی می شود بیفکنیم. آن گاه یک محاسبه کلّی روی مجموع آثار و نتایجی که از دو طرف مسأله پیدا می شود به عمل آوریم. تنها در این صورت است که این گونه مسائل به صورت واقعی خود، مطرح و مورد بررسی قرار گرفته اند.
اینک به برخی از مشکلات چند همسری اشاره می کنیم:
1- مشکل روحی
گفته شده: آنچه در مسائل زناشویی عمده و اساس است، امور روحی و معنوی است. کانون ازدواج و نقطه پیوند دو طرف به یکدیگر، دل است. عشق و احساسات مانند هر امر روحی دیگر قابل تجزیه و تقسیم نیست... . ولی به نظر می رسد که این سخن مغالطه است؛ زیرا سخن در ظرفیت روحی بشر است. مسلّماً ظرفیت روحی آدمی آن قدر محدود نیست که نتواند دو علاقه را در خود جای دهد. پدری صاحب ده فرزند می شود و ده فرزند را دوست دارد و برای همه آن ها تا سر حدّ جان حاضر است که جانفشانی کند. آری، یک مطلب مسلّم است و آن این که اوج اعتلای عشق و احساسات با تعدّد سازگار نیست، و این مطلبی دیگر است.
2- مشکل تربیتی
از قدیم الایام هووگری ضرب المثل ناسازگاری است. برای زن دشمنی بالاتر از هوو وجود ندارد. چند همسری، زنان را به اقدام علیه یکدیگر و احیاناً شوهر وامی دارد، و محیط زناشویی را که باید محیط صفا و صمیمیت باشد به میدان جنگ و جدال تبدیل می کند. و حتی این کشمکش بین فرزندان زنان نیز ممکن است کشیده شود.
ولی باید توجه داشت که چقدر از این مشکلات، ناشی از طبیعت تعدّد زوجات است. به عقیده ما همه این مشکلات ناشی از طبیعت تعدّد زوجات نیست، بلکه معلول طرز اجرای آن است. اگر زن از اول توجیه شود که شوهرش از او سیر نشده است، و مرد نیز ژست استبداد و خودسری و هوسرانی را از خود دور کند و بر احترامات و عواطف خود نسبت به زن اول بیفزاید. و همچنین اگر زن دوم توجه داشته باشد که زن اول نیز حقوقی دارد و حقوق او محترم است، مسلّماً از ناراحتی های داخلی کاسته خواهد شد. قانون تعدّد زوجات یک راه حلّ مترقّیانه ناشی از یک دید اجتماعی وسیعی است و لذا حتماً اجرا کنندگان آن نیز باید در سطح عالی تری فکر کنند و از یک تربیت عالی اسلامی برخوردار باشند.
3- مشکل اخلاقی
می گویند: اجازه تعدّد زوجات در حقیقت به این معنا است که به مرد اجازه هواپرستی و هوسرانی داده شود، در حالی که اخلاق ایجاب می کند که انسان شهوات خود را به حدّاقل برساند؛ زیرا مقتضای طبیعت آدمی این است که هر اندازه جلوی شهوت را بازگذارد، رغبت و تمایلش فزونی می گیرد و آتش شهوتش مشتعل تر می گردد. در مورد امر اول باید بگوییم: متأسفانه این یک تلقین غلطی است که اخلاق مسیحی با تأثّر از اخلاق هندی و بودایی بنیانگذار آن بوده است. از نظر اسلام چنین نیست که هر چه شهوات تقلیل شود با اخلاق سازگارتر است، و اگر به حدّ صفر برسد صد درصد اخلاقی است. و امّا مطلب دوم یعنی این که طبیعت انسان هر اندازه ارضای شهوانی شود بیشتر طغیان می کند بر خلاف نظریه فرید و طرفداران اوست. آنان معتقدند که طبیعت آدمی بر اثر ارضا و اقناع، آرام می گیرد و در مقابل بر اثر امساک، فزونی گرفته و طغیان می کند.
از نظر اخلاق اسلامی هر دو عقیده خطا است: طبیعت، حقوق و حدودی دارد که آن حقوق و حدود را باید شناخت. طبیعت بر اثر دو چیز طغیان می کند و آرامش خود را بر هم می زند: یکی بر اثر محرومیت و دیگری بر اثر آزادی کامل داشتن و برداشتن همه قیود و حدود از مقابل او.
4- مشکل حقوقی
گفته شده به موجب عقد ازدواج هر یک از زوجین به دیگری تعلق می گیرند، و حقّ استمتاعی که هر یک نسبت به دیگری پیدا می کنند از آن جهت است که منافع زناشویی طرف مقابل به موجب عقد ازدواج مالک شده است. از این رو در تعدّد زوجات آن که ذی حق است همان زن اول می باشد، و لذا نمی تواند مرد خود را در اختیار زن دیگری قرار دهد. این ایراد مبتنی بر این است که طبیعت حقوقی ازدواج را مبادله بدانیم، در حالی که قطعاً این طور نیست. و بر فرض که این چنین باشد، ایراد وقتی وارد است که تعدّد زوجات از جانب مرد فقط جنبه تنوّع داشته باشد، ولی اگر مرد به جهت مصالحی خاص، دست به چنین کاری زده است این ایراد موردی ندارد. مثل آن که زن عقیم است، یا به سن یائسگی رسیده و مرد نیازمند فرزند است یا زن مریض و غیر قابل استمتاع است، که در این صورت، حق زن مانع تعدّد زوجات نمی شود.
مضافاً این که این اشکال در صورتی است که تعدّد زوجات تنها جنبه شخصی داشته باشد، ولی اگر مربوط به اجتماع بوده و به جهت فزونی عدد زنان بر مردان و یا به جهت احتیاج اجتماع به کثرت نفوس باشد، در این صورت تعدّد زوجات یک تکلیف و واجب کفایی است و ملاک اهم و مهم ملاحظه می گردد.
5- مشکل فلسفی
برخی می گویند: تعدّد زوجات با اصل فلسفی تساوی حقوق زن و مرد که ناشی از تساوی آنان در انسانیت است منافات دارد. و اجازه دادن به مرد برای گرفتن چهار زن به معنای این است که بگوییم ارزش یک زن مساوی با یک چهارم مرد است، و این نهایت تحقیر زن است.
این ایراد ضعیف ترین ایرادی است که بر تعدّد زوجات گرفته شده است. گویی ایراد کنندگان به علل و موجبات فردی و اجتماعی به تعدّد زوجات، کوچک ترین توجهی نداشته اند و خیال کرده اند که تنها موضوعی که در میان است هوس می باشد، آن گاه می گویند: چرا به هوس مرد توجه شده ولی به هوس زن توجهی نشده است در حالی که چنین نیست.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.