پاسخ اجمالی:
پیشرفت علوم طبیعی در غرب با برخورد و مخالفت کلیسا و رهبران آن روبرو شد؛ زیرا کلیسا این پیشرفت و بیداری را مانع تعلیمات خرافی و قدرت خود می دانست بنابراین این برخورد کلیسا باعث شد تا دانشمندان خیال کنند که مذهب باعث عقب ماندگی علمی و فکری و خشونت و کشتار و در کل مزاحم آزادی فکری و رفاه مادی و اقتصادی و ... شده است؛ ولی اگر این دانشمندان با مذهبی مثل اسلام برخورد مي كردند که دعوت به فکر و اندیشه می کند و آن را عبادت می شمارد قطعاً برداشت دیگری از دین داشتند.
پاسخ تفصیلی:
سؤال مهمّي كه مطرح است اين كه اگر «درك عقلانى» از سرچشمه هاى اصيل مذهب است و اگر «آگاهى از نظام هستى» با «ايمان به وجود يك عقل كلّ» رابطه نزديك و ناگسستنى دارد، چرا ما محصول پيشروى علوم طبيعى را، پيشروى افكار مذهبى نمى بينيم و بلكه به عكس، گرايش هاى ماترياليستى را در ميان دانشمندان علوم طبيعى ـ يعنى كاشفان اسرار و رموز جهان طبيعت و نظامات هستى ـ فراوان مى يابيم؟ اين سؤال مهمّى است كه اغلب در اين گونه بحث ها به نظر مى رسد.
مطالعه تاريخ تحوّل علوم طبيعى و انقلاب علمى اروپا و موانعى كه اين انقلاب بر سر راه داشت از يك سو، و مطالعه چگونگى مذهبى كه در مهد اين انقلاب وجود داشت و برداشت دانشمندان علوم طبيعى از مذهب از سوى ديگر، و دقّت در آن چه اين دانشمندان «نفى» و «اثبات» مى كنند از سوى سوّم، و بررسى آميخته شدن مسائل سياسى و اقتصادى با مسائل مذهبى از سوى چهارم، مى تواند پاسخ اين سؤال را روشن سازد.
توضيح اين كه: مى دانيم بعد از افول ستاره علوم (دانش هايى كه از شناخت طبيعت بحث مى كند) از شرق و سپرى شدن يك دوران فترت، بار ديگر از كشورهاى اروپايى سر بر آورد و با آغاز رنسانس در اروپا دوران جديدى در تاريخ علوم آغاز گشت. هر روز كشف تازه اى در زمينه هاى مختلف صورت مى گرفت، و گاهى آن چنان پر سر و صدا بود كه افكار را به لرزه در مى آورد، ولى اين اكتشافات در مسير خود با موانعى روبه رو بود كه از همه مهمتر تعليمات كليسا، تهديدها، تكفيرها، خشونت ها و شدّت عمل هاى ارباب كليسا بود.
آنها كه بيدار شدن افكار را سرآغازى براى مقاومت در برابر تعليمات خرافى كليسا و فرو ريختن پايه هاى عظيم قدرت خويش مى ديدند، صف نيرومندى در برابر علماى طبيعى ايجاد كردند و با تمام قدرت وارد ميدان شدند، ولى هر قدر آنها در آن روز قدرت داشتند، قدرت علوم كه از نيروى نظام هستى و قانون تكامل سرچشمه مى گرفت، بيشتر بود و سرانجام در برابر اين موج عظيم تسليم شدند، اگر چه دانشمندان نيز قربانى هاى زيادى در اين راه دادند.
بديهى است برداشت دانشمندان طبيعى در اين موقع از مذهب به طور كلّى، همان برداشتى بود كه از تعليمات كليسا داشتند، يعنى مذهب را با اين مشخّصات در نظر مجسّم مى كردند:
1. مذهب، عاملى براى ركود و عقب ماندگى فكرى و مانعى بر سر راه آگاهى بشر از جهان هستى و علوم و دانش ها.
2. مذهب، وسيله اى مؤثّر براى استبداد، خشونت و كشتار افراد بى گناه.
3. مذهب، مزاحم آزادى خواهى انسان در زمينه هاى سازنده فكرى و اجتماعى.
4. مذهب، مانع بهبود زندگى مادّى و اقتصادى با دعوت به سوى رهبانيّت.
5. مذهب، پناهگاهى براى خرافات و مسائل غير علمى.
و با توجّه به تعليمات آن روز كليسا اين نسبتها چندان ناروا نبود؛ كليسايى كه خدا را به صورت انسانى مجسّم مى نمود كه در آسمان ها زندگى مى كرد، گاهى او را در خيابان هاى بهشت به جستجوى آدم مى فرستاد(1) و گاهى در سرزمين «بلوطستان ممرى» به كُشتى گرفتن با يعقوب وا مى داشت(2) زمانى از تمدّن مردم بابل به وحشت مى افتاد(3) و سرانجام به گفته «فلاماريون» گاهى او را به صورت انسانى معرّفى مى كرد كه از چشم راست تا چشم چپ او شش هزار فرسنگ راه است.(4)
و به گفته «والتر اسكارلند برگ» در خانواده هاى مسيحى اغلب اطفال در اوايل عمر به وجود خدايى شبيه انسان ايمان مى آورند مثل اين كه بشر به شكل خدا آفريده شده است، اين افراد هنگامى كه وارد محيط علمى مى شوند و به فرا گرفتن و تمرين مسائل علمى اشتغال مي ورزند، اين مفهوم «انسان گونه و ضعيف» از خدا، نمى تواند با دلايل منطقى و مفاهيم علمى سازگار باشد، در نتيجه پس از مدّتى كه اميد هر گونه سازش از بين مى رود، مفهوم خدا نيز به كلّى متروك و از صحنه فكر خارج مى شود.(5)
بديهى است چنين مذهبى هرگز نمى تواند مورد قبول اين دانشمندان قرار گيرد و پيدايش گرايش هاى ضدّ مذهبى در چنين جوّى طبيعى است؛ ولى اگر آنها به مذهبى همانند اسلام برخورد مى كردند كه به فكر و انديشه دعوت مى كند و مطالعات مربوط به جهان هستى را از بزرگترين عبادات مى داند و خدا را آن چنان معرّفى مى كند كه با عظمت مخلوقاتش سازگار باشد و به جاى اين كه تعليماتش، به بيگانگى از زندگى اجتماعى دعوت كند، به كار و كوشش دعوت مى كند، به يقين برداشت آنها درباره مذهب برداشت ديگرى مى بود.
از بررسى گفته هاى ماترياليستها و دانشمندانى كه گرايش هاى ضدّ مذهبى دارند، به خوبى مى توان به اين حقيقت پى برد كه آنها به هنگام بحث، مذهب را نفى مى كنند؛ ولى در عمل به وجود يك نظام حساب شده و رهبرى شده در اين عالم هستى معترفند، يعنى منكران وجود يك مبدأ عالم و قادر در جهان هستى، گرچه در بحث هاى فلسفى خود چنين مى گويند، ولى در مباحثات علمى در عمل چنين نيستند.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.