پاسخ اجمالی:
فلسفه شفاعت دو چيز است؛ اول: مبارزه با روح يأس و نوميدي؛ انسان گناهکاری که از گناه خود ناراحت و از بخشش الهی مایوس است دست به طغیان می زند و خود را مطیع هیچ قانونی نمی داند ولی شفاعت باعث امیدواری او به بخشش الهی می شود. دوم: اين كه انسان معتقد به شفاعت برای رسیدن به مقام شفاعت، شرایط شفاعت را - از جمله ایمان به خدا و قبول عهد الهی و رسیدن به مقام ارتضا - فراهم می کند و سعی می کند بین خود و شفاعت کننده از نظر صفات سنخیتی ایجاد کند.
پاسخ تفصیلی:
به طور كلّى توجّه به اصل «شفاعت» مى تواند دو اثر زير را در معتقدان به آن داشته باشد:
1. مبارزه با روح يأس
كسانى كه مرتكب جرايم سنگينى مى شوند، از يك سو گرفتار ناراحتى وجدان و از سوى ديگر مأيوس از بخشودگى در پيشگاه خدا مى گردند و چون راه بازگشت را به روى خود مسدود مى يابند، در عمل حاضر به هيچ گونه تجديد نظري نيستند. با توجّه به اين كه در نظر آنان افق آينده تيره مى نمايد، دست به طغيان و سركشى بيشتر مى زنند، و يك نوع آزادى عمل براى خود، تحت اين عنوان كه رعايت مقرّرات براى آنها سودى ندارد، قائل مى شوند، درست همانند بيمارى كه از بهبودى مأيوس شده و سدّ پرهيز را شكسته است، چون آن را بى دليل و فاقد اثر مى داند. گاهى ناراحتى وجدان كه ناشى از اين گونه جرايم است، موجب اختلالات روانى و يا موجب تحريك حسّ انتقام جويى از جامعه اى كه او را چنين آلوده كرده، مى گردد، و به اين ترتيب گناهكار تبديل به يك عنصر خطرناك و كانون ناراحتى براى جامعه مى شود.
امّا ايمان به شفاعت روزنه اى به سوى روشنايى به روى او مى گشايد و اميد به آمرزش، او را به كنترل خويش و تجديد نظر و حتّى جبران گذشته، تشويق مى كند، حسّ انتقام جويى در او تحريك نمى گردد و آرامش روانى به او امكان تبديل شدن به يك عنصر سالم و صالح را مى دهد. بنابراين اگر بگوييم توجّه به شفاعت به معناى صحيح، يك عامل سازنده و بازدارنده است كه مى تواند از يك فرد مجرم و گناهكار، فردي صالح بسازد، گزاف نگفته ايم و به همين جهت مشاهده مى كنيم كه حتّى براى زندانيان ابد، روزنه شفاعت و بخشودگى در قوانين مختلف دنيا گذاشته شده است، تا مبادا يأس و نوميدى آنها را مبدّل به كانون خطرى در درون خود زندانها كند و يا گرفتار اختلال روانى سازد.
2. سازندگى شرايط شفاعت
با توجّه به اين كه شفاعت به معناى صحيح، در چند جهت قيود و شرايط فراوانى دارد، كسانى كه معتقد به اين اصلند، براى اين كه مشمول آن شوند، ناگزيرند شرايط آن را فراهم سازند، و از گناهانى همانند ظلم - كه اميد شفاعت را به صفر مى رساند - بپرهيزند و برنامه خود را از يك دگرگونى عميق و همه جانبه در وضع خويش شروع كنند و براى رسيدن به مقام «ارتضاء» و برقرار ساختن «عهد الهى» از گناهان خويش توبه كنند و يا حدّاقل در آستانه توبه قرار گيرند، خلافكارى و شكستن سدّ قوانين الهى را متوقّف سازند و يا لااقل تقليل دهند و ايمان به خدا و دادگاه بزرگ رستاخيز را در خود زنده نگاه دارند و قوانين و مقرّرات او را محترم بشمرند.
از طرفى براى برقرار ساختن پيوندى ميان «خود» و «شفاعت كننده» از صفات او اقتباس مي كنند و نوعى سنخيّت هر چند ضعيف، ميان خود و او برقرار مي سازند؛ يعنى همان طور كه در شفاعت تكوينى آمادگى و سنخيّت و تسليم در برابر عوامل تكامل، شرط تأثير تكوينى آنهاست، در مرحله شفاعت تشريعى نيز براى رسيدن به نتيجه، اين گونه آمادگيها لازم است. به اين ترتيب جاى ترديدي باقى نمى ماند كه شفاعت به معناى صحيح، نقش مؤثّرى در دگرگونى حال مجرمان و اصلاح وضع آنها خواهد داشت.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.