پاسخ اجمالی:
در روايات درباره فلسفه «تقيّه»، به صراحت بحث شده است؛ هرگاه یک جمعيّت صالح در ميان اكثريّت ناصالحى گرفتار شوند برای رسیدن به تمام اهداف، نقشه ها، برنامه ها و عقايد خويش تقیّه می کنند تا نابود نشوند. هم چنين برای جلوگيرى از هدر رفتن بى دليل نيروها، حفظ وحدت، جلوگيرى از تفرقه و سوء استفاده دشمن از پراكندگى ها، جلوگیری از زيان هاى بدون دليل و يا تفرقه و پراكندگى و يا مشكلات ديگر «تقيّه» لازم شمرده شده است.
پاسخ تفصیلی:
در لابه لاى آيات و روايات، اشاره هاى كوتاهى به فلسفه اصلى «تقيّه» شده است؛ ولى بايد اين موضوع تشريح شود تا جاى هيچ گونه ابهام باقى نماند و آنهايى كه تقيّه را يك عامل بازدارنده، پنداشته اند بدانند مطلب غير از آن است؛ چراكه تقيّه يك تاكتيك حساب شده براى مبارزه است. بنابراين از نظر اسلام، «تقيّه» و مخفى كردن عقيده باطنى، داراى هدف هاى گوناگون، منطقى و سازنده است:
1. گاهى جمعيّتى به صورت يك اقليّت صالح در ميان اكثريّت ناصالحى گرفتار مى شوند كه اگر در آغاز مبارزه اصلاحى خود، تمام اهداف، نقشه ها، برنامه ها و عقايد خويش را آشكار كنند، به وسيله اكثريّت نابود مى گردند. در اين جا روش صحيح، چنين ايجاب مى كند كه با اخفاى هدف و عقيده براى پياده كردن آن، از برنامه هاى حساب شده استفاده كنند.
تقيّه در اين گونه موارد به معناى عقب نشينى و خالى كردن ميدان نيست؛ بلكه به منظور باقى ماندن در ميدان و مقاومت بيشتر در نيل به هدف است و يا به تعبير ديگر، تغيير شكل مبارزه و استفاده از روشهاى مثبت است. در مورد تقيّه ابراهيم خليل(عليه السلام) و يا مؤمن آل فرعون كه در دو ميدان مشابه يكديگر به مبارزه برخاسته بودند، اين نوع تقيّه به خوبى آشكار است. رواياتى كه تقيّه را «سپر دفاعى» و «ترس المؤمن» و «حرز المؤمن» معرفى كرده اند اشاره به همين معنا است.
2. گاهى هدف از تقيّه، جلوگيرى از هدر رفتن بى دليل نيروهاست، به عنوان مثال بسيار اتّفاق مى افتد كه فرد يا افرادى با اظهار عقيده باطنى، براى هميشه از صحنه مبارزات اجتماعى طرد مى شوند، بدون آن كه نتيجه اى در برابر اظهار عقيده خود گرفته باشند. در اين جا عقل و منطق حكم مى كند كه گرفتار احساسات بى دليل - كه نتيجه اش، هدر رفتن نيروهاست - نشوند و نيروها را براى موقع لزوم حفظ كنند. تقيّه بعضى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) مانند عمّار ياسر و بعضى ديگر از صحابه در برابر دشمنان لجوجى كه تنها به اظهار تنفّر زبانى دلخوش بودند و بدون آن، طرف را نابود مى كردند، از اين قبيل است. در اين گونه موارد عقل فرمان مى دهد كه با يك تقيّه مختصر، نيروهاى انسانى خود را حفظ كنند، تا به موقع بتوانند بر پيكر دشمنانى همانند مشركان مكّه، ضربه قاطع وارد كنند. در واقع اين نوع تقيّه از قانون اهمّ و مهمّ الهام مى گيرد كه قانونى است عقلايى و در همه شئون زندگى جارى است. رواياتى كه تقيّه را به منزله «سَر» نسبت به «بدن» معرّفى مى كند، ممكن است اشاره به اين نوع تقيّه يا قسم سابق باشد.
3. گاهى براى حفظ وحدت و جلوگيرى از تفرقه و سوء استفاده دشمن از پراكندگى، موقعيّت ايجاب مى كند كه پاره اى از افراد، عقيده واقعى خود را مكتوم دارند، تا هدف هاى مهمترى پايمال نگردد، به عنوان مثال؛ در اختلافات مذهبىِ فِرَقِ اسلامى، در شرايطى همانند زمان خلفا، عقل و منطق مى گويد كه براى حفظ موجوديّتِ هدف اصلى (قرآن و اسلام)، بايد افراد از روش تقيّه استفاده كرده و وحدت ظاهرى را حفظ نمايند، بلكه بايد گاهى در مسائلى همانند جهاد كه سبب توسعه اسلام در نقاط مختلف دنيا و آزادى اقوام و ملّتها مى گردد، آنها را تأييد نمايند، و يا به عنوان مثال، امروز در برابر دشمنان مشتركى كه مسلمانان با آنها درگير هستند، فِرَق مختلف اسلامى از اين روش استفاده كرده و وحدت را حفظ كنند البتّه بدون اين كه عقيده خود را تغيير داده و در مذاهب ديگر - كه اصيل نيستند - هضم شوند و يا از بحث منطقى و دوستانه درباره حقّانيّت مذهب خود ابا داشته باشند.
روايات متعدّدى كه در منابع حديث ما درباره حضور در جماعات اهل سنّت و شركت در مساجد و مجالس آنها رسيده، اشاره به اين نوع تقيّه است كه در اصطلاح آن را تقيّه تحبيبى مى نامند.(1)
آن چه در پاره اى از روايات فوق درباره تقيّه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مردم و نشان دادن نرمش در برابر خشونت آنان و دفع سيّئه به حسنه خوانده ايم، اشاره به اين نوع از تقيّه است.
4. گاهى اظهار عقيده واقعى هيچ گونه خطرى براى انسان ايجاد نمى كند؛ ولى ممكن است افراد كم استعدادى بر اثر آن، گرفتار زيان هاى بدون دليل و يا تفرقه و پراكندگى و يا مشكلات ديگر گردند، بدون اين كه نتيجه اى از آن عايد شود، در اين جا نيز عقل مى گويد كتمان عقيده بلا مانع است. در تفسير امام حسن عسكرى(عليه السلام) از حسن بن على(عليه السلام) نقل شده: «إنَّ التَّقِيَّةَ يُصْلِحُ اللّهُ بِهَا أُمَّةً لِصَاحِبِها مِثْلُ ثَوَابِ أَعْمَالِهِمْ فَإنْ تَرَكَهَا أَهْلَكَ أُمّةً تَارِكُهَا شَرِيكُ مَنْ أَهْلَكَهُمْ»(2)؛ (تقيّه اى كه با آن، حال امّتى اصلاح گردد، براى تقيّه كننده همانند پاداش اعمال آنها را خواهد داشت و اگر ترك تقيّه باعث هلاك امّتى گردد، او نيز شريك جرم خواهد بود).
به عبارت ديگر ممكن است ترك تقيّه براى خود انسان به خاطر موقعيّت و نفوذ اجتماعى او، هيچ گونه زيانى نداشته باشد، امّا افراد بى گناه و عادّى كه وابسته به پيشوا و رهبرى هستند، هدف حملات دشمن قرار گيرند، بدون اين كه ضرباتى كه به آنان وارد مى شود اثرى در پيشبرد هدف داشته باشد؛ اين جاست كه رهبر و پيشواى مكتب (البتّه در شرايط خاصّى) براى حفظ نفرات خود از روش تقيّه استفاده مى كند، تا نفرات خويش را از خطر محفوظ دارد و با كمك آنها به هدف هاى اساسى برسد.
از آن چه گفتيم چنين نتيجه مى گيريم كه تقيّه در چهار مورد مى تواند مُجاز و منطقى باشد:
1. حفظ اقليّت صالح براى پيشبرد هدف هاى سازنده.
2. جلوگيرى از هدر رفتن نيروهاى انسانى، بدون جهت و فايده قابل ملاحظه.
3. براى ايجاد «تحبيب» و اتّحاد در مواردى كه نياز شديدي به وحدت است.
4. جلوگيرى از خطرات احتمالى، نسبت به ديگران، در مواردى كه فايده اى در استقبال از خطر وجود ندارد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.