پاسخ اجمالی:
طرفدارانِ «فرضيّه استعمارى مذهب» با استدال به آیات و روایات، ثروت را نكوهش و فقر را تمجید كرده و می گویند اسلام مخالف ثروت است؛ در حاليكه با دقت در همه آیات و روایات می بینیم که مال در آيه وصیت، «خیر» معرفی شده است و وقتي در راه صحیح مصرف شود باعث تقرب و پاداش است و ثروت نيز موهبت و امداد الهى است؛ اما منظور از فقرى كه مورد ستايش است، فقر به معناى سادگى در زندگى و مبارزه با تجمّل پرستى است. ضمن اینکه از معانى فقر، نياز به خداست، نه نياز به مال و ثروت. پس اسلام با اشرافیت مخالف است نه با فقری که باعث احساس نیاز به خدا شود.
پاسخ تفصیلی:
يكي از موضوع هايي كه طرفداران «فرضيّه استعمارى مذهب (عوامل اقتصادى)» ممكن است به آن استدلال كنند، مذمّت هايى است كه در منابع مذهبى از «ثروت» و تعريف و ستايش هايى كه از «فقر» شده است. قرآن، مال و ثروت و فرزندان را وسيله تمتّع زندگى دنيا (حيات و زندگى پايين) معرّفى كرده كه علاقه به آنها در نظر مردم زينت داده شده است: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْاَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا»(1)؛ (محبّت امور مادّى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب هاى ممتاز و چهارپايان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است) و اين خود دليل روشنى بر بى ارزش بودن اين سرمايه هاست. در جاى ديگر به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) دستور داده شده است كه: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاوةِ وَ الْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيَا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»(2)؛ (با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند و تنها رضاى او را مى طلبند و هرگز به خاطر زيورهاى دنيا چشمان خود را از آنها بر مگير؛ و از كسانى اطاعت مكن كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم، همانها كه از هواى نفس پيروى كردند و كارهايشان افراطى است).
هم چنين در روايات تمجيد از فقر و مذمّت از ثروت مورد توجه جدي قرار گرفته است. حديث: «الفَقْرُ فَخْرِي»(3)؛ (فقر، افتخار من است) از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) معروف است.
و حديث: «مَنْ أحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَابَاً»(4)؛ (آن كس كه ما را دوست دارد پوششى براى فقر آماده سازد)، در «نهج البلاغه» از امام علي(عليه السلام) نقل شده، و امثال آن در منابع مذهبى، همه روشنگر اين واقعيّت است كه خواسته اند طبقات رنجديده و محروم را به تحمّل محروميّتها عادت دهند تا ديگران بتوانند به اغراض خود برسند.
تفسير و توضيح:
شكّى نيست كه اين قضاوت که دین، خواهان فقر و بی چیزی است و با ثروت مخالف است حدّاقل نتيجه يك مطالعه زودگذر و محدود در اين زمينه بوده است و با مطالعه همه جانبه، در مجموع آيات و رواياتى كه در اين قسمت وارد شده، حقيقت روشن مى گردد؛ زيرا در بسيارى از آياتِ قرآن و روايات، ستايش از ثروت و مذمّتِ شديد از فقر نيز ديده مى شود:
1. در آيات وصيّت، از مال، تعبير به «خير» شده است: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ...»(5)؛ (بر شما نوشته شده: هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر چيز خوبى از خود به جاى گذارده وصيّت كند ...).
2. در مورد ديگر، اموالى كه در راه صحيح به كار گرفته شود با صراحت يك وسيله تقرّب و نزديكى به پروردگار و سبب پاداش هاى بزرگ الهى شمرده شده است: «وَ مَا أَمْوَالُكُمْ وَ لَا اَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَآءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُواْ وَ هُمْ فِى الْغُرُفاتِ آمِنُونَ»(6)؛ (اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرّب نمى سازد، جز كسانى كه ايمان بياورند و عمل صالحى انجام دهند كه براى آنان پاداش مضاعف در برابر كارهايى است كه انجام داده اند و آنها در غرفه ها [يِ بهشتى] در [نهايت] امنيّت خواهند بود).
3. مال و نيروى انسانى در بعضى از آيات به عنوان يك موهبت و امداد الهى شمرده شده است، آن جا كه مى گويد: «وَ أَمْدَدْناكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ»(7)؛ (و شما را به وسيله دارايى ها و فرزندانى كمك خواهيم كرد).
4. در بسيارى از آيات قرآن، مال وسيله مؤثّر جهاد ذكر شده است: «وَ جَاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ»(8)؛ (و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد نماييد) و آيات ديگرى از اين قبيل.
5. در روايتى از پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده: «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً»(9)؛ (نزديك است كه فقر به كفر بيانجامد) و به اين ترتيب فقر، هم مرز با كفر و موجب تباهى شخصيّت انسان در دو جهان معرّفى شده است.
6. در «نهج البلاغه» در كلمات قصار مى خوانيم: «اَلفَقْرُ هُوَ الْمَوْتُ الْأَكْبَرُ»(10)؛ (فقر، مرگ بزرگ است). از اين تعبير روشن مى شود كه فقر يك ملّت، حتّى از مرگ و نابودى آن مهمتر است.
7. در «نهج البلاغه»، فقر موجب نقصان دين و بر باد رفتن عقل و وسيله خشم خداوندى و خشم مردم شمرده شده است، آن جا كه امام(عليه السلام) به فرزندش مى گويد: «يَا بُنَىَّ أَنّى أخَافُ عَلَيْكَ الفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنْهُ فَإنَّ الفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ، مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ»(11)؛ (فرزندم! از فقر بر تو مى ترسم از آن به خدا پناه ببر، چرا كه فقر دين انسان را ناقص و عقل و انديشه او را مشوّش و مردم را نسبت به او و او را نسبت به مردم بدبين مى سازد).
هنگامى كه آيات و روايات فوق، همگى در كنار هم چيده شود، درك مفاهيم آنها چندان مشكل نبوده و مى توان از آنها چند موضوع را استفاده كرد:
1. منظور از فقرى كه مورد ستايش است، فقر به معناى بينوايى نيست؛ بلكه يك نوع سادگى در زندگى و مبارزه با تجمّل پرستى است كه توأم با آزادگى، بيدارى و آگاهى باشد، در برابر ثروتى كه مايه غرور، تكبّر و تجمّل پرستى مى گردد.
2. گاهى منظور از فقر، محروميّت هايى است كه به خاطر طرفدارى از حق در محيط هايى كه باطل بر آن حكومت مى كند، دامنگير پيروان حق مى شود. روشن است كه در اين گونه محيطها، طرفداران حق براى حفظ و پيشبرد اهداف خود ناچارند تن به پاره اى از محروميّتها بدهند حديث: «مَنْ أحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَابَاً»(12) اشاره به همان محيط هايى است كه پيروان حق از طرف طرفداران باطل در فشار بودند.
3. يكى ديگر از معانى فقر، نياز به خداست، نه نياز به مال و ثروت، و همان است كه در حديث «اَلْفَقْرُ فَخْرِي» به آن اشاره شده و آيه: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ»(13)؛ (اى مردم شما [همگى] نيازمند به خداييد) ناظر به آن است.
4. از بررسى آيات و احاديث فوق، روشن مى شود كه ثروت به طور كلّى مذمّت نشده؛ بلكه به عنوان «خير»، «موهبت الهى»، «امداد پروردگار» و «وسيله مؤثّر جهاد و تقرّب به پيشگاه او» معرفي شده است و تنها ثروت هايى مذمّت شده كه موجب طغيانگرى صاحبان آنهاست و يا از طريق نامشروع جمع آورى شده و يا به صورت «كنز» و اندوخته بى مصرفِ شخصى - كه در مسير منافع مردم هرگز به كار گرفته نمى شود - مى باشد. با اين توضيح مى بينيم آن چه در اسلام در زمينه مال و ثروت و فقر و غنا، وارد شده يك هدف عالى انسانى و نتيجه مثبت اجتماعى و ضدّ استعمارى را تعقيب مى كند.(14)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.