پاسخ اجمالی:
در تبیین ادله عقلی مبانی «پلورالیسم دینی» و نقد آن می توان به موارد ذیل اشاره کرد. شرایع و مناسک ادیان، به تناسب گوناگونی ادیان، مختلف است. اما همه ادیان تلاش می کنند آدمی را از خود ظاهر و فانی، به حقیقت پایدار و لایزال رهنمون سازند. در نقد این دلیل می توان گفت: گرچه اسلام وحدت گوهری ادیان را تأیید می کند، اما این وحدت، حقانیت تمامی ادیان را ثابت نمی کند؛ زیرا گوهر یگانه دین، تصدیق ترتیب پیامبران(ص) را در بر دارد. از این رو لازمه تصدیق خاتمیت پیامبر(ص)، تکلیف انسانها در پذیرش اسلام است. و ... .
پاسخ تفصیلی:
در تبیین عقلی و نقد مبانی اندیشه «پلورالیسم دینی» می توان به موارد ذیل اشاره کرد
1- گوهر یگانه ادیان
شرایع و مناسک ظاهری عبادت، به تناسب گوناگونی ادیان مختلف است، امّا این تفاوت ها نقشی در گوهر مشترک و یگانه ادیان ندارد. از سویی ادیان و پیروان آن ها همه در پی معرفت حق و جست و جوی یک حقیقت غایی هستند که خود بر آن نام های گوناگون گذاشته اند. هدف جمله ادیان آن است که آدمی را از خود ظاهر، ناپایدار و فانی، به حقیقت ثابت، پایدار و لایزال رهنمون سازد. «شوان» و شاگردان وی، و «شایر ماخر» از جمله کسانی هستند که به وحدت متعالی ادیان قائل اند.(1)
پاسخ: گرچه وحدت گوهری ادیان به طور اجمال مورد تأیید نصوص اسلامی است، ولی نکته این است که این وحدت، حقانیت تمامی ادیان را نتیجه نمی دهد؛ زیرا گوهر یگانه دین [چه اسلام باشد و یا هر دین دیگر] تصدیق و قبول آورنده آن دین را در بردارد، چه بدون تصدیق آورنده پیام، موضوع دین محقق نمی شود. تصدیق آورندگان ادیان از آن رو که در افق تاریخ واقع شده اند، ترتیب بعثت و پیام آوری آنان از جهت زمان را نیز در پی دارد و اولویت و آخریت در آن نقش دارد. و می دانیم که لازمه تصدیق پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عنوان آخرین آورنده وحی الهی و دین آسمانی آن است که انسان ها در عصر کنونی مکلّف به پذیرش دیانت اسلامی اند. از همین رهگذر است که قرآن کریم تصدیق تمامی پیامبران الهی را با در نظر داشت ترتیب زمانی آن ها شرط بهره وری از گوهر دین[اسلام و ایمان] می شمارد و می فرماید: «قُولُوا آمَنّا بِاللَّهِ وَما أُنْزِلَ إِلَینا وَما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ وَإِسْماعِیلَ وَإِسْحاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْباطِ وَما أُوتِی مُوسی وَعِیسی وَما أُوتِی النَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(2)؛ (بگویید: ما به خدای جهان ایمان آورده ایم و به آنچه که بر ما نازل شده ایمان داریم و به هر پیامی که به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندگان یعقوب نازل شده ایمان داریم و به تورات موسی و انجیل عیسی و به هر آنچه از سوی خدا بر پیامبران داده شده ایمان داریم. ما هیچ یک از پیامبران را بر دیگری ترجیح نمی دهیم و در برابر خدا سر تسلیم فرود آورده ایم).
2- تکافؤ دلایل
آنان می گویند: «ادامه حیات ادیان بزرگ در گذر قرن ها و استدلال اندیشمندان آن ها برای اثبات حقانیت ادیان خاص، نشانگر آن است که دلایل حقانیت این ادیان به مرتبه ای از اتقان رسیده که برتری یک دین بر دیگری را ناممکن ساخته است...».(3)
پاسخ: گرچه ادیان دارای روح و گوهر یگانه و مشترک اند، ولی سخن بر سر این است که در بخش تفاوت های ادیان، آیا عقل انسان تمام ادیان را برابر می شمارد و یا آخرین پیام رسیده از جانب خداوند را نزدیک تر به حق و واقع می یابد؟ تردیدی نیست که گزینه دوم به واقع نزدیک تر و با خرد سازگارتر باشد.
قرآن کریم به هنگام برشماری ویژگی های پیامبران مبنی بر این که جملگی حامل رسالت الهی و دارای خشیت و فروتنی در برابر خداوند هستند، ویژگی پیامبر اسلام را تنها در این می داند که او آخرین فرستاده خدا است، آنجا که می فرماید: «الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یخْشَوْنَهُ وَ لا یخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً * ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیینَ»(4)؛ (همانا پیامبرانی که رسالت خدا را تبلیغ می کنند و از او در هراسند و جز خدا از هیچ کس نمی هراسند، خداوند برای حسابرسی کافی است. محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده الهی و خاتم پیامبران است).
3- دوری حقیقت از دسترسی عقل
آنان می گویند: «جهان واقع بسی پیچیده تر از آن است که احکام عقلی ساده بتوان درباره آن مطرح کرد و به یک طرح به گونه ای جزمی دل بست؛ زیرا که بیشتر یقین های آدمیان ظنّی بیش نیست...».(5)
پاسخ: عاجز شمردن عقل از رسیدن به حق و واقع، در حقیقت بستن زنجیر به پای عقل و ستیز با آن و تمسخر خرد آدمیان است.
قرآن بر این مطلب تأکید مضاعف دارد که انسان باید تنها و تنها از راهی برود و از هدفی پیروی کند که نسبت به آن علم و آگاهی قطعی و روشن داشته باشد و از پیمودن مسیر مشکوک و مظنون بپرهیزد، و راه رسیدن به شناخت و آگاهی قطعی و یقینی را نیز دو راه حس و عقل معرفی می کند، آنجا که می فرماید: «وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»(6)؛ (در پی آنچه بدان علم نداری مرو، چه گوش و چشم و دل، همه مسؤولند). و در جایی دیگر می فرماید: «قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»(7)؛ (گفتند: که پروردگار فرزندی را برگزیده است، خداوند از این نسبت ها مبرّا می باشد. او از همگان بی نیاز است، آنچه در آسمان ها و زمین است همه از آن اوست. شما بر این ادعای خود دلیل قطعی ندارید. آیا آنچه بدان علم و آگاهی ندارید به خدا نسبت می دهید؟).
از سوی دیگر، قرآن با همان تأکید که انسان را از ظنّ و گمان پرهیز می دهد، به تفکّر، تدبّر، نظر و تعقّل در طبیعت، تاریخ، آفرینش و پدیدارها فرا می خواند. این فراخوان به اندیشه و تدبّر هرگز نمی تواند به این مقصود باشد که هر چند خرد آدمی به واقعیت و حق نمی رسد باز هم باید بیندیشد، بلکه از آن جهت است که انسان با اندیشه صحیح و بدون پیش فرض های ناصواب می تواند به واقع و حقیقت برسد.
4- فراگیری لطف و هدایت الهی
«جان هیک» می نویسد: «می توان قبول کرد که خدای مهربان، انسان را برای تشکیل نظام اساسی خود آزاد گذاشته است ولی آیا می توان فرض کرد پدر آسمانی که همه انسان ها را با محبّتی بی نهایت و یکسان دوست دارد، دستور داده باشد فقط کسانی که شانس به دنیا آمدن در بخشی خاص از جهان را دارا هستند، فرصت نجات داشته باشند».(8)
پاسخ: اولاً: ما معتقدیم که هر کس در عصر هر پیامبری و قبل از رسیدن پیامبر جدید با عمل به دستورات آن پیامبر فرصت نجات را دارد و می تواند به نجات برسد.
ثانیاً: لازمه لطف عام و هدایت گری خداوند آن است که انبیا و رسولان خویش را به سوی انسان ها بفرستد، و اگر پیام آنان به کسانی نرسید آن ها را عذاب و کیفر ندهد، امّا اگر پیام رسید و فردی یا افرادی هر چند اکثریت به دلایل و انگیزه هایی از پذیرش حق سر باز زدند، این امر سبب نمی شود که گمراهی به حقّ و حقانیت تبدیل شود. لازمه لطف عام و هدایت الهی ارسال رسل است و بس، اگر واکنش مردم مثبت بود و به پیام جدید روی آوردند بر هدایتند وگرنه، یا از محیط پیام دورند و تلاش می کنند و نمی رسند که معذورند، و یا به اختیار، گمراهی را در پیش گرفته اند.
5- تکثّر فهم دینی
آنان می گویند: «دین در مقام اثبات برآیند فهم های ما از متن است. متن خود صامت است و ما باید آن را بر سر سخن آوریم. و از سویی فهم ما در هاله ای از پیش فرض ها و انتظارها قرار دارد و هنگامی که به سراغ متن می رویم آن را متناسب با پرسش ها و پیش فرض های خود فهم می کنیم و از طرفی دیگر، چون پیش فرض ها و انتظارات همواره از بیرون متن وارد می شوند و بیرون نیز همیشه در حال دگرگونی و گردش است فهم ما از متن نیز همواره در حال دگرگون شدن است...».(9)
پاسخ: این مطلب مربوط به بحث «هرمنوتیک» است. بزرگان دو تفسیر مختلف برای هرمنوتیک از نظر واقعیت دارند:
الف) هرمنوتیک روش شناشی
ب) هرمنوتیک فلسفی
«اگوست ولف» در تعریف «هرمنوتیک» می گوید: «علم به قواعد کشف اندیشه مؤلّف و گوینده است». «شلایر ماخر» می گوید: «روش جلوگیری از خطر بدفهمی یا سوء فهم است». «ویلهم دیلتای» می گوید: «یک نوع روش شناسی علوم انسانی، در مقابل روش شناسی علوم طبیعی است». «پل ریکو» می گوید: «دانشی است که به شیوه فهم و مکانیزم تفسیر متون می پردازد».(10)
هرمنوتیک روش شناسی:
مؤلّفی که متنی را از خود به یادگار می گذارد حامل پیامی است به نسل حاضر و آینده، و طبعاً هدف مفسّر نیز کشف واقعیت این پیام است. قرآن می فرماید: «أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»(11)؛ (آیا در قرآن تدبّر نمی کنند). بزرگان برای تفسیر قرآن شروطی را ذکر کرده اند؛ زیرا تفسیر قرآن جنبه روشی دارد نه فلسفی، و در پرتو آن شروط انسان می تواند به مقاصد الهی رهنمون شود.
1- شناخت الفاظ (علم لغت)
2- شناخت تناسب برخی از الفاظ با برخی دیگر(علم اشتقاق)
3- شناخت عوارض الفاظ(علم صرف و نحو)
4- شناخت قرائات مختلف
5- شناخت شأن نزول آیات(علم آثار و اخبار)
6- شناخت بیانات پیامبر(صلی الله علیه وآله) در تفسیر آیات
7- شناخت ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مسائل اجتماعی و اختلافی(اصول)
8- شناخت مسائل فرعی(علم فقه)
9- شناخت مسائل عقلی(علم کلام)
10 - علم موهبتی، که خداوند در اختیار کسانی قرار داده که بداند و عمل کند، که آن در سایه انجام کارهای صالح به دست می آید؛ قال اللَّه تعالی: «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدی»(12)؛ (کسانی که هدایت یافته اند[خداوند] بر هدایتشان می افزاید).
و در مورد تفسیر حدیث نیز شروطی را ذکر کرده اند که از آن جمله است:
1- صدور حدیث از معصوم با سند صحیح باشد.
2- متن با توجه به کاربرد دستور زبان و دیگر شرایط که در علم الحدیث گفته اند، تفسیر شود.(13)
«هرمنوتیک فلسفی»:
بنیانگذار هرمنوتیک جدید «شلایر ماخر» نظریه ای دارد که باید آن را هرمنوتیک فلسفی نامید و اندیشه های او حول دو محور دور می زند:
1- آگاهی از فرهنگ و شرایط حاکم بر مؤلّف به هنگام نگارش کتاب.
2- آگاهی از ذهنیت خاصّ مؤلّف.
در مورد مبنای اول می گوییم: این سخن به هیچ نحو در وحی الهی صحیح نیست؛ زیرا پیامبران یک رشته حقایق را از عالم غیب دریافت کرده اند که ارتباطی با محیط خویش و فرهنگ حاکم بر آن ندارد.
به عبارت دیگر: قرآن در تبیین معارف و عقاید و احکام و دستورات، خبرها و گزارش ها، هیچ گاه متأثّر از افکار و آداب روز نبوده است، مگر در مواردی که به نکوهش آداب و فرهنگ آن روز پرداخته است.
اگر هم سخن «شلایر ماخر» را بپذیریم جایگاه آن، فقط کتاب های بشری است که بر اصول فرهنگی و آداب و دانش روز نوشته شده باشد نه در مورد وحی الهی و سخنان معصومان(علیهم السلام) که از عالم بالا سرچشمه گرفته، و نه از اندیشه انسان، تا ذهنیت آنان مطرح گردد.
بنابراین، دکتر سروش تحت تأثیر «شلایر ماخر» و او نیز تحت تأثیر «کانت» واقع شده است. او در علوم نظری برای خود اصلی را تأسیس کرده و می گوید: شناخت دو رکن دارد:
1- ماده، همان است که انسان آن را از طریق حس به دست می آورد.
2- صورت، همان مقولات ذهنی است که از لوازم ذات شناسنده و از خصایص و لوازم عقل فرد به شمار می رود. مطابق این اصل، دریافت های پیراسته از قالب های ذهنی، به چنگ کسی نمی آید، و نتیجه این نظریه این می شود:
الف) دخالت ذهنیت مفسّر، یک واقعیت اجتناب ناپذیر است.
ب) فهم عینی و واقعی متن امکان پذیر نیست.
ج) به تعداد افراد به خاطر پیش فرض های آنان تفسیرهای مختلف در مورد متن داریم.
د) فهم ثابت و نهایی از متن وجود ندارد.
ه) از آنجا که تفسیر متن عبارت است از ترکیب پیش داوری ها با متن، مفسّر کاری با قصد و نیت مؤلّف ندارد.
و) معیاری برای سنجش و داوری تفسیر معتبر از نامعتبر وجود ندارد.
نتیجه: هیچ فهمی برتر از فهم دیگری نیست.
در پاسخ این ادعا می گوییم: پیش فرض ها دارای اقسامی است:
1- پیش فرض های مشترک: در تفسیر هر متن و یا هر پدیده باید پیش فرض هایی محترم شمرده شوند تا راه تفسیر پدیده بازگردد؛ مثل این که:
- نویسنده متن عاقل و خردمند بوده باشد.
- درخواست ها یا گزارشات او در این متن از اراده جدّی او ریشه گرفته است.
- او در گزارش و نگارش توریه را پیش نگرفته است.
- از آنجا که حکیم است، بر ضدّ غرض خود کاری صورت نداده است.
- بر خلاف قواعد زبان چیزی ننوشته است.
- او هر واژه ای را در معنای خود به کار برده است و اگر به مناسبتی لفظ را در غیر معنای واقعی به کار برده طبعاً، همراه با قرینه بوده است.
این پیش فرض ها جای انکار نیست و هر فردی بخواهد دست به تفسیر بزند باید این اصول را محترم بشمارد.این نوع پیش فرض ها نه تنها مانع از فهم حقیقت نیست بلکه وسیله فهم مقاصد نویسنده است.
2- پیش فرض های غیر مشترک تفسیر هر پدیده ای بر اثر پیشرفت علم بر پایه یک رشته اصولی استوار است که همگان آن را قبول دارند، و بر اثر برهان عقلی یا تجربه های یقین آفرین، این اصول حالت موضوعی و واقعی به خود گرفته است.
3- پیش فرض های تطبیقی: گاهی مفسّر یک رشته اصولی را که در علوم طبیعی و یا نجوم که با معیارهای غیر قطعی به ثبوت رسیده، اصول موضوعی و واقعی تلقّی می کند و آن گاه به تفسیر متن دینی می پردازد، این در حقیقت با قالب های ذهنی خود قرآن را آمیخته است. یک چنین مفسّری هرگز به واقع نمی رسد.اگر اندیشه آنان اندیشه صحیحی باشد در چنین نوع از تفسیرها صادق است که در روایات از آن به «تفسیر به رأی» تعبیر شده و از آن شدیداً نهی شده است، ولی پیش فرض های مشترک و غیر مشترک این چنین نیستند. آری، اگر اختلاف فتوا در برداشت از آیات و متون دینی هست، مربوط به تعدّد قرائت نیست، بلکه معلول رعایت نکردن قواعد تفسیر است.
آثار هرمنوتیک فلسفی:
عقیده به هرمنوتیک فلسفی آثار سوء بسیاری دارد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1- ترویج شکّاکیت و نسبیت: قبل از ظهور فلاسفه واقع گرا؛ امثال «سقراط» و «افلاطون» و «ارسطو»، مسأله «سوفیسم» رواج داشت که با آمدن آنان مهار شد، ولی اکنون پس از قرن ها همان مکتب به نوعی دیگر رخ نموده است، و شکّاکیت در لباس نسبیت زنده شده است. و حاصل این نظریه جز جهل پروری و صحّه گذاری بر نادانی انسان چیز دیگری نیست.
2- انتحار این نظریه به دست خویش: برخی از نظریه ها نخستین قربانی آن خود آن نظریه است، که نظریه این افراد از این قبیل است.
3- شکّ پروری نظریه: «کانت» جز شک پروری نتیجه دیگری ندارد، با آن که او خود را یک فرد رئالیست می داند، لذا او در نتیجه به ایدئالیسم کشیده می شود همان گونه که این اشکال را «نیچه» و «هگل» به «کانت» کرده اند.
4- وجود دانش های حقیقی: ما یک رشته دانش های انسانی داریم که هیچ فردی آن ها را از خارج نگرفته و بر فرض اخذ از خارج، با هیچ قالبی پیش ساخته قالب گیری نشده است؛ مانند: امتناع اجتماع نقیضین، امتناع اجتماع ضدّین، بطلان دور و تسلسل، نیاز هر ممکن الوجود به علت.
5- نرسیدن به حقیقت مطلق: اگر واقعاً حقیقت مطلق در دست هیچ کس نیست و هر کس از عینک رنگی خاصی به حقیقت می نگرد پس باید گفت: تمام شرایع یا ادیان، صراطهای غیرمستقیم؛ و از شهود حقیقت مطلق می باشند و بشر از ابتدا هیچ گاه به حقیقت دست نیافته است و تا روز رستاخیز نیز چنین خواهد بود.
6- محدودیت نظریه: این نظریه بر فرض صحّت، کثرت دینی در بخش آموزه های عقیدتی را توجیه می کند نه در آموزه های احکام عملی و اخلاقی.
6- تکثر ادیان، خواست خداوند!!
«سروش» می گوید: «اوّل کسی که بذر «پلورالیسم» را در جهان کاشت خود خداوند بود که پیامبران مختلف فرستاد و بر هر کدام ظهوری کرد و هر یک را در جامعه ای مبعوث و مأمور نمود و بر ذهن و زبان هر کدام تفسیری نهاد و چنین نمود که کوره پلورالیسم گرم شد».(14)
پاسخ: اولاً: هیچ گاه تعدّد شرایع در عرض یکدیگر، از جانب خداوند نبوده است، بلکه در طول یکدیگر بوده است، به این نحو که هر شریعتی طبق مقتضای حال مردم آن جعل شده و برای مردم فرستاده شده است و بعد از گذشت مدتی از زمان و عمل به آن شریعت و تکامل مردم به توسط آن، خداوند متعال پیامبری دیگر با شریعت جدید فرستاده است.
ثانیاً: در ذهن و زبان هر یک از انبیا تفسیر نیست، بلکه عین حق و حقیقت و واقع و نفس الأمر است که آن ها از آن اطلاع پیدا کرده و بدون هیچ خطا و اشتباهی برای مردم تبیین کرده اند.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.