پاسخ اجمالی:
اسلام صريحاً اجازه داده كه انسان براي حفظ جان يا مال يا ناموسش موقعي كه اظهار حق، فايده مهمى ندارد، تقيه كند و موقتاً از اظهار آن خوددارى و به وظيفهاش بطور پنهانى عمل كند، مانند داستان تقيه عمار. تقيه گاه واجب، گاه حرام و زمانى مباح است. وجوب تقيه آنجاست كه بدون فايده مهمى، جان انسان به خطر بيفتد؛ اما وقتي موجب ترويج باطل، گمراهي مردم و تقويت ظلم شود حرام است. تقيه نه نشانه ضعف است و نه ترس؛ بلكه يك نوع تاكتيك حساب شده براى حفظ نيروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات كم اهميت است.
پاسخ تفصیلی:
درست است كه گاهى انسان به خاطر هدفهاى عاليتر، به خاطر حفظ شرافت، به خاطر تقويت حق و كوبيدن باطل حاضر است از جان عزيز خود نيز در اين راه بگذرد، ولى آيا هيچ عاقلى ميتواند بگويد جايز است انسان بدون هدف مهمى، جان خود را به خطر اندازد؟
اسلام صريحاً اجازه داده كه انسان در موردى كه جان يا مال و ناموس او در خطر است و اظهار حق، هيچگونه نتيجه و فايده مهمى ندارد، موقتاً از اظهار آن خوددارى كند و به وظيفه خود به طور پنهانى عمل نمايد، چنانكه قرآن در آيه 28 سوره «آل عمران» خاطر نشان ساخته و با تعبير ديگر در آيه 106 سوره «نحل» ميفرمايد: «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ»؛ (مگر كسى كه از روى اجبار [چيزى بر خلاف ايمان اظهار ميكند] و قلب او با ايمان مطمئن و آرام است). تواريخ و كتب حديث اسلامى نيز سرگذشت «عمار» و پدر و مادرش را فراموش نكرده كه در چنگال بت پرستان گرفتار شدند و آنها را شكنجه دادند كه از اسلام بيزارى بجويند، پدر و مادر عمار از اين كار خوددارى كردند و به دست مشركان كشته شدند؛ ولى عمار آنچه را كه آنها ميخواستند با زبان اظهار داشت و سپس گريه كنان، از ترس خداوند بزرگ، به خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) شتافت، پيامبر به او فرمود: «إِنْ عَادُوا لَكَ فَعُدْ لَهُمْ بِمَا قُلْتَ»؛ (اگر باز هم گرفتار شدى و از تو خواستند آنچه ميخواهند بگو) و به اين وسيله اضطراب و وحشت و گريه او را آرام ساخت.
نكتهاى كه بايد كاملا به آن توجه داشت اين است كه تقيه در همه جا يك حكم ندارد؛ بلكه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى نيز مباح مي باشد. وجوب تقيه در صورتى است كه بدون فايده مهمى، جان انسان به خطر بيفتد؛ اما در موردى كه تقيه، موجب ترويج باطل و گمراه ساختن مردم و تقويت ظلم و ستم گردد تقيه حرام و ممنوع است. روى اين اساس تمام ايراداتى كه در اين زمينه شده پاسخ داده خواهد شد. در حقيقت اگر خرده گيران در اين باره تحقيق ميكردند، واقف مىشدند كه شيعه در اين عقيده تنها نيست؛ بلكه مسئله تقيه در جاى خود يك حكم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است(1)؛ زيرا تمام مردمِ عاقل و خردمند جهان هنگامى كه خود را بر سر دو راهى ببينند كه يا بايد از اظهار عقيده باطنى خود چشم بپوشند و يا با اظهار عقيده خود، جان و مال و حيثيت خود را به خطر افكنند، تحقيق ميكنند اگر اظهار عقيده در موردى باشد كه ارزش براى فدا كردن جان و مال و حيثيت داشته باشد در چنين موقعى اقدام به اين فداكارى را صحيح مىشمارند و اگر اثر قابل ملاحظهاى در آن نبينند، از اظهار عقيده چشم مىپوشند.
تقيه يا تغيير شكل مبارزه
در تاريخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سياسى، زمانهائى پيش ميآيد كه مدافعان يك حقيقت اگر بخواهند به مبارزه آشكار دست بزنند هم خودشان و هم مكتبشان به دست نابودى سپرده ميشوند و يا لااقل در معرض مخاطره قرار ميگيرند مانند وضع شيعيان امام علي(عليه السلام) در زمان حكومت غاصب بنى اميّه، در چنين موقعى راه صحيح و عاقلانه اين است كه نيروهاى خود را به هدر ندهند و براى پيشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غير مستقيم و يا مخفيانه دست بزنند و در حقيقت تقيّه براى اين گونه مكتبها و پيروان آنها در چنين لحظاتى يك نوع تغيير شكل مبارزه محسوب مىشود كه ميتواند آنها را از نابودى نجات دهد و در ادامه مجاهدات خود پيروز گرداند. كساني كه بر تقيه به طور در بست، قلم بطلان ميكشند معلوم نيست براى اين گونه موارد چه طرحى دارند؟ آيا نابود شدن خوب است و يا ادامه مبارزه به شكل صحيح و منطقى؟ راه دوم همان تقيّه است و راه اول چيزى است كه هيچ كس نميتواند آنرا تجويز كند.(2)
مسلمانان راستين، دست پروردگان پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) روح مقاومت عجيبى در برابر دشمنان داشتند، بعضى از آنها هم چون «پدر عمار» حتى حاضر نمىشدند جملهاى با زبان مطابق ميل دشمن بگويند، هر چند قلبشان مملو از ايمان به خدا و عشق به پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) بود و در اين راه جان خود را نيز از دست مىدادند.
و بعضى همچون خود «عمار» كه حاضر مىشدند با زبان جملهاى بگويند باز وحشت سر تا پاى وجودشان را فرا مىگرفت و خود را مسئول و مقصر مىدانستند و تا پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) به آنها اطمينان نمىداد كه عملشان به عنوان يك تاكتيك براى حفظ جان خويشتن شرعاً جايز بوده است آرام نمىيافتند!
در حالات «بِلال» مىخوانيم: «هنگامى كه اسلام آورد و شجاعانه به دفاع از منطق اسلام و حمايت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) برخاست، مشركان او را تحت فشار شديد قرار دادند، تا جائى كه او را به ميان آفتاب سوزان مىكشاندند و صخره بزرگى روى سينه او مىگذاشتند و به او مىگفتند: بايد به خدا مشرك شوى. او خوددارى مىكرد و در حالى كه نفَسهايش به شماره افتاده بود، پيوسته مىگفت: «اَحَد، اَحَد»؛ (او خداى يگانه است، او خداى يكتاست) سپس ميگفت: بخدا سوگند اگر مىدانستم سخنى از اين ناگوارتر بر شما است آنرا مىگفتم!».(3)
و در حالات «حبيب بن زيد انصارى» مىخوانيم: «هنگامى كه «مسيلمه كذاب» او را دستگير كرده بود، از او پرسيد آيا تو گواهى مىدهى كه محمّد رسول خدا است؟ گفت: آرى. سپس از او سؤال كرد آيا گواهى مىدهى كه من رسول خدايم؟ حبيب از طريق سخريه گفت: من گفتار تو را نمىشنوم! مسيلمه و پيروانش بدن او را قطعه قطعه كردند و او هم چون كوه استوار ماند».(4)
و از اين گونه صحنههاى تكان دهنده در تاريخ اسلام مخصوصاً در حالات مسلمانانِ نخستين و ياران ائمه اهل بيت(عليهم السلام) فراوان است. به همين دليل محققان گفتهاند كه در اين گونه موارد، شكستن سدّ تقيه و عدم تسليم در برابر دشمن جايز است، هر چند به قيمت جان انسان تمام شود؛ چرا كه هدف بر پا داشتن پرچم توحيد و اعتلاى كلمه اسلام است، مخصوصاً در آغاز دعوت پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) اين امر اهميت خاصى داشته است. با اين حال شك نيست كه تقيه در اين گونه موارد نيز جائز است و در موارد پائين تر از آن واجب و بر خلاف آنچه افراد ناآگاه مىپندارند تقيه (البته در موارد خاص خود نه در همه جا) نه نشانه ضعف است و نه ترس از انبوه دشمن و نه تسليم در برابر فشار؛ بلكه تقيّه يك نوع تاكتيك حساب شده براى حفظ نيروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات كوچك و كم اهميت محسوب مىشود.
در همه جاي دنيا معمول است كه اقليتهاى مجاهد و مبارز، براى واژگون كردن اكثريتهاى خودكامه ستمگر و متجاوز، غالباً از روش «استتار» استفاده مىكنند، جمعيت زيرزمينى تشكيل مىدهند، برنامههاى سرّى دارند و بسيار مىشود كه خود را به لباس ديگران در مىآورند و حتى به هنگام دستگير شدن سخت مىكوشند كه واقعِ كار آنها مكتوم بماند، تا نيروهاى گروه خود را بيهوده از دست ندهند و براى ادامه مبارزه ذخيره كنند. هيچ عقلى اجازه نمىدهد كه در اين گونه شرائط، مجاهدانى كه در اقليت هستند، علناً و آشكارا خود را معرفى كنند و به آسانى از طرف دشمن شناسائى و نابود گردند. به همين دليل تقيّه قبل از آنكه يك برنامه اسلامى باشد يك روش عقلانى و منطقى براى همه انسانهائى است كه در حال مبارزه با دشمن نيرومندى بوده و هستند.
در روايات اسلامى نيز مىخوانيم كه تقيّه به يك سپر دفاعى، تشبيه شده است. امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: «اَلتَّقِيَّةُ تَرْسُ الْمُؤْمِنِ وَ التَّقِيَّةُ حِرْزُ الْمُؤْمِنِ»(5)؛ (تقيه سپر مؤمن است و تقيه وسيله حفظ مؤمن است). (توجه داشته باشيد كه تقيه در اينجا تشبيه به سپر شده و سپر ابزارى است كه تنها در ميدان جنگ و مبارزه با دشمن براى حفظ نيروهاى انقلابى از آن استفاده مىشود) و اگر مىبينيم در احاديث اسلامى تقيه نشانه دين و علامت ايمان و نُه قسمت از مجموع ده قسمت دين شمرده شده است همه به خاطر همين است.
البته بحث در زمينه تقيه بسيار گسترده است كه اينجا جاى شرح و بسط آن نيست، تنها هدف اين بود كه بدانيم آنچه را بعضى در مذمت تقيه مىگويند دليل ناآگاهى و بىاطلاعى آنها از شرائط تقيّه و فلسفه آن است. بدون شك مواردى وجود دارد كه در آنجا تقيه كردن حرام است و آن، در موردى است كه تقيّه به جاى اينكه سبب حفظ نيروها شود مايه نابودى يا به خطر افتادن مكتب گردد و يا فساد عظيمى به بار آورد، در اين گونه موارد بايد سدّ تقيّه را شكست و پيامدهاى آن را هر چه بود پذيرا شد.(6)،(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.