پاسخ اجمالی:
شك نيست كه «صحابه» پيامبر(ص) از احترام خاصى برخوردارند؛ امّا اين احترام تا زماني است كه آنها از مسير واقعى اسلام منحرف نشده باشند. دخالت طلحه و زبير در ريختن خون هفده هزار مسلمان در ميدان جنگ جمل، جنگ خليفه اول با اصحاب ردّه! و غضب پيامبر(ص) نسبت به «ثعلبة بن حاطب» نمونههايي از انحرافات صحابه است. پس اگر بگوییم صحابه پيامبر(ص) مرتكب هيچ گناهى نشدند و پاك بودند، انكار بديهيات است و اگر بگوییم كه با وجود انجام گناه و اعمال خلاف مورد رضايت خدا هستند، مفهومش آنست كه خدا رضايت به گناهِ آنها داده است!
پاسخ تفصیلی:
جمعى از برادران اهل سنت از احترام و اهميتى كه قرآن براى «مهاجران اولين» قائل شده خواستهاند چنين استفاده كنند كه آنها تا پايان عمر مرتكب هيچگونه خلافى نشدند و بايد بدون چون و چرا، همه را بدون استثناء محترم بشماريم سپس به خاطر تمجيدى كه قرآن از آنها در جريان «بيعت رضوان» و غير آن كرده، اين موضوع را به همه «صحابه» تعميم دادهاند و عملاً صحابه را بدون در نظر گرفتن اعمالشان، انسانهاى استثنائى شمرده و اجازه هر گونه نقد و بررسى در كارهايشان را از خود سلب كردهاند. از جمله مفسر معروف «المنار» حمله شديدى به شيعه كرده كه چرا آنها روى بعضى از مهاجران اولين انگشت مىگذارند و انتقاد مىكنند؟!! در حالى كه توجه ندارند اين گونه اعتقاد درباره صحابه چه تضادى با روح اسلام و تاريخ آن دارد؟!
شك نيست كه «صحابه» مخصوصاً مهاجران نخستين احترام خاصى دارند؛ ولى اين احترام تا آن زمانى بوده است كه در مسير صحيح گام برمىداشتند و فداكارى به خرج مىدادند؛ امّا از آن روز كه گروهى از صحابه از مسير واقعى اسلام منحرف شدند مسلماً قضاوت قرآن درباره آنها چيز ديگرى خواهد بود. فى المثل ما چگونه مىتوانيم «طلحه» و «زبير» را در برابر شكستن بيعت و مخالفت با پيشوائى كه گذشته از تصريح پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) از طرف عموم مسلمانان و حتى خودشان انتخاب شده بود، تبرئه كنيم؟ ما چگونه مىتوانيم دامن آنها را از خون هفده هزار مسلمان كه در ميدان جنگ جمل به خاك ريخته شد بشوئيم، كسى كه خون يك نفر بي گناه را به زمين بريزد هيچ عذرى در پيشگاه خدا نخواهد داشت، هر كس كه باشد، تا چه رسد به اين عده زياد.
اصولاً مگر مىتوان هم «حضرت علي(عليه السلام) و يارانش» را در ميدان جنگ جمل بر حق دانست و هم «طلحه و زبير» و بعضى ديگر از صحابه را كه به آنها پيوسته بودند؟ آيا هيچ منطق و عقلى اين تضاد روشن را مىپذيرد؟ آيا مىتوانيم با عنوان «تنزيه صحابه» چشم روى هم بگذاريم و آنها را «تافته جدا بافته» بدانيم و سراسر تاريخ اسلام را بعد از پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) بدست فراموشى بسپاريم و ضابطه اسلامى «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم» را زير پا بگذاريم؟! اين چه قضاوت غير منطقى است؟
اصولاً چه مانعى دارد كه شخص يا اشخاصى يك روز در صف بهشتيان و طرفداران حق باشند و روز ديگرى در صف دوزخيان و دشمنان حق قرار گيرند؟ مگر همه كس معصومند؟ مگر اين همه دگرگونى در حالات اشخاص را با چشم خود نديدهايم؟
داستان «اصحاب ردّه» يعنى مرتد شدن جمعى از مسلمانان بعد از رحلت پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) را همه اعم از شيعه و اهل سنت در كتابهاى خود نقل كردهاند كه خليفه اول به جنگ با آنها برخاست و آنها را بر سر جاى خود نشاند آيا هيچ يك از «اصحاب ردّه»، پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) را نديده و در صف صحابه نبودند؟!
شگفت انگيزتر اينكه براى نجات از اين تضاد و بن بستِ عجيب، بعضى موضوع «اجتهاد» را دستاويز قرار داده و مىگويند افرادى مانند «طلحه و زبير و معاويه»! و همكاران آنها مجتهد بودند و اشتباه كردند، اما گناهى از آنها سر نزد؛ بلكه اجر و پاداش در برابر همين اعمالشان را از خداوند خواهند گرفت!!
راستى چه منطق رسوائى است؟ مگر قيام بر ضد جانشينى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و شكستن پيمان و ريختن خون هزاران بى گناه آنهم بخاطر جاه طلبى و رسيدن به مال و مقام، موضوع پيچيده و نامعلومى است كه كسى از زشتى آن با خبر نباشد؟ آيا ريختن آن همه خون بى گناهان در پيشگاه خداوند اجر و پاداش دارد؟!
اگر ما اين چنين بخواهيم گروهى از صحابه را كه مرتكب جناياتى شدند تبرئه كنيم بطور مسلم هيچ گنهكارى در دنيا وجود نخواهد داشت و با اين منطق همه قاتلان و جانيان و جبّاران را تبرئه خواهيم كرد. اين گونه دفاعهاى بى رويّه از صحابه سبب بدبينى به اصل اسلام خواهد شد. بنابراين چارهاى جز اين نداريم كه براى همه مخصوصاً صحابه پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) احترام قائل شويم؛ ولى تا آنروز كه از مسير حق و عدالت و برنامههاى اسلام منحرف نشده باشند.(1)
بسيارى از مفسران اهل سنت اين حديث را نقل كردهاند كه: «حميد بن زياد مىگويد: نزد محمّد بن كعب قرظى رفتم و به او گفتم درباره اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) چه مىگوئى؟ گفت: «جميع اصحاب رسول الله(صلى الله عليه و آله و سلم) فى الجنة محسنهم و مسيئهم!»؛ (همه ياران پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) در بهشتند، اعم از نيكوكار و بدكار و گنهكار!). گفتم اين سخن را از كجا مىگوئى؟ گفت: اين آيه را بخوان «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصار...» تا آنجا كه مىفرمايد: «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه» سپس گفت: اما درباره تابعين شرطى قائل شده و آن اين است كه آنها بايد تنها در كارهاى نيك از صحابه پيروى كنند (فقط در اين صورت اهل نجاتند و اما صحابه چنين قيد و شرطى را ندارند)».(2)
ولى اين ادعا به دلائل زيادى مردود و غير قابل قبول است، زيرا:
اولاً: حكم مزبور در آيه فوق شامل تابعين هم مىشود و منظور از تابعان همانگونه كه اشاره كرديم تمام كسانى هستند كه از روش مهاجران و انصار نخستين و برنامههاى آنها پيروى مىكنند، بنابراين بايد تمام امت بدون استثناء اهل نجات باشند! و اما اينكه در حديث محمّد بن كعب از اين موضوع جواب داده شده كه خداوند در تابعين قيد احسان را ذكر كرده، يعنى از برنامه نيك و روش صحيح صحابه پيروى كند، نه از گناهانشان، اين سخن از عجيبترين بحثها است. چرا كه مفهومش اضافه «فرع» بر «اصل» است، جائى كه شرط نجات تابعان و پيروان صحابه اين باشد كه در اعمال صالح از آنها پيروى كنند به طريق اولى بايد اين شرط در خود صحابه بوده باشد و به تعبير ديگر خداوند در آيه فوق مىگويد: رضايت و خشنودى او شامل حال همه مهاجران و انصارِ نخستين كه داراى برنامه صحيحى بودند و همه پيروان آنها است، نه اينكه مىخواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد، مشمول رضايت خود قرار دهد؛ اما تابعان را با قيد و شرط خاصى بپذيرد.
ثانياً: اين موضوع با دليل عقل به هيچ وجه سازگار نيست؛ زيرا عقل هيچگونه امتيازى براى ياران پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) بر ديگران قائل نمىباشد، چه تفاوتى ميان ابوجهلها و كسانى است كه نخست ايمان آوردند، سپس از آئين او منحرف شدند.
و چرا كسانى كه سالها و قرنها بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) قدم به اين جهان گذاردند و فداكاريها و جانبازيهاى آنها در راه اسلام كمتر از ياران نخستين پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) نبود؛ بلكه اين امتياز را داشتند كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) را ناديده، شناختند و به او ايمان آوردند، مشمول اين رحمت و رضايت الهى نباشند. قرآنى كه مىگويد: گرامىترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است، چگونه اين تبعيض غير منطقى را مىپسندد؟ قرآنى كه در آيات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مىكند و آنها را مستوجب عذاب الهى مىشمرد، چگونه اين «مصونيت غير منطقى صحابه» را در برابر كيفر الهى مىپسندد؟ آيا اين گونه لعنها و تهديدهاى قرآن قابل استثناء است و گروه خاصى از آن خارجند؟ چرا و براى چه؟! از همه گذشته آيا چنين حكمى به منزله چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هر گونه گناه و جنايت محسوب نمىشود؟
ثالثاً: اين حكم با متون تاريخ اسلامى به هيچ وجه سازگار نيست؛ زيرا بسيار كسان بودند كه روزى در رديف مهاجران و انصار بودند و سپس از راه خود منحرف شدند و مورد خشم و غضب پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) كه توأم با خشم و عذاب خدا است قرار گرفتند، آيا داستان «ثعلبة بن حاطب انصارى» را نخوانديم كه چگونه منحرف گرديد و مغضوب پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) شد.
روشنتر بگوئيم: اگر منظور آنها اين است كه صحابه پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) عموماً مرتكب هيچ گونه گناهى نشدند و معصوم و پاك از هر معصيتى بودند، اين از قبيل انكار بديهيات است و اگر منظور آنست كه آنها گناه كردند و اعمال خلافى انجام دادند باز هم خدا از آنها راضى است، مفهومش اين است كه خدا رضايت به گناه داده است!
چه كسى مىتواند «طلحه» و «زبير» را كه در آغاز از ياران خاص پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) بودند و همچنين «عايشه» همسر پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانى كه خونشان در ميدان جنگ جمل ريخته شد تبرئه كند؟ آيا خدا به اين خونريزيها راضى بود؟ آيا مخالفت با حضرت علي(عليه السلام) خليفه پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) كه اگر فرضاً خلافت منصوص او را نپذيريم حداقل با اجماع امت برگزيده شده بود و شمشير كشيدن به روى او و ياران وفادارش چيزى است كه خدا از آن خشنود و راضى باشد؟
حقيقت اين است كه طرفداران فرضيه «تنزيه صحابه» با اصرار و پافشارى روى اين مطلب، چهره پاك اسلام را كه همه جا ميزان شخصيت اشخاص را ايمان و عمل صالح قرار مىدهد زشت و بلامنظر ساختهاند. آخرين سخن اينكه رضايت و خشنودى خدا كه در آيه مورد بحث روى يك عنوان كلّى قرار گرفته و آن «هجرت» و «نصرت» و «ايمان» و «عمل صالح» است، تمام صحابه و تابعان مادام كه تحت اين عناوين قرار داشتند مورد رضاى خدا بودند و آن روز كه از تحت اين عناوين خارج شدند از تحت رضايت خدا نيز خارج گشتند.
از آنچه گفتيم بخوبى روشن مىشود كه گفتار مفسّر دانشمند اما متعصب يعنى نويسنده «المنار» كه در اينجا شيعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاكى و درستى همه صحابه، مورد سرزنش و حمله قرار مىدهد كمترين ارزشى ندارد، شيعه گناهى نكرده، جز اينكه حكم عقل و شهادت تاريخ و گواهى قرآن را در اينجا پذيرفته و به امتيازات واهى و نادرست متعصبان گوش فرا نداده است.(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.