پاسخ اجمالی:
فلسفه «حجاب» چيز پنهانى نيست؛ زيرا اولاً: برهنگى زنان كه طبعاً پيامدهائى مانند آرايش و عشوه گرى و ... به همراه دارد، مردان مخصوصاً جوانان را در حالت تحريك دائم قرار مى دهد. ثانياً: آمارهاى قطعى و مستند نشان مى دهد كه با افزايش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشوئى در دنيا به طور مداوم بالا رفته است. ثالثاً: گسترش دامنه فحشاء و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناك ترين پيامدهاى بى حجابى است. رابعاً: مسأله «ابتذال زن» و «سقوط شخصيت او» حائز اهميت فراوان است كه نيازى به ارقام و آمار ندارد.
پاسخ تفصیلی:
بدون شكّ در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده اند و افراد غربزده، بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مى دانند سخن از حجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانه اى است متعلق به زمان هاى گذشته! ولى مفاسد بى حساب و مشكلات و گرفتاري هاى روز افزونى كه از اين آزادي هاى بى قيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجاً گوش شنوائى براى اين سخن پيدا شود. البته در محيط هاى اسلامى و مذهبى، مخصوصاً در محيط ايران بعد از انقلاب، بسيارى از مسائل حل شده و به بسيارى از اين سؤالات عملاً پاسخ كافى و قانع كننده داده شده است، ولى باز اهميتِ موضوع ايجاب مى كند كه اين مسأله به طور گسترده تر مورد بحث قرار گيرد.
مسئله اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس (جز آميزش جنسى) در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور نیز مخصوص همسرانشان گردند؟ بحث در اين است كه آيا زنان در يك مسابقه بى پايان در نشان دادن اندام خود و تحريك شهوات و هوس هاى آلوده مردان درگير باشند و يا بايد اين مسائل از محيط اجتماع برچيده شود و به محيط خانواده و زندگى زناشوئى اختصاص يابد؟! اسلام طرفدار برنامه دوم است و حجاب جزئى از اين برنامه محسوب مى شود، در حالى كه غربيها و غرب زده هاى هوسباز طرفدار برنامه اول اند! اسلام مى گويد كاميابي هاى جنسى اعم از آميزش و لذت گيري هاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه و مايه آلودگى و ناپاكى جامعه مى باشد.
آری فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست؛ زيرا:
1. برهنگى زنان كه طبعاً پيامدهائى هم چون آرايش و عشوه گرى و امثال آن همراه دارد، مردان مخصوصاً جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مى دهد. تحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجان هاى بيمار گونه عصبى و گاه سرچشمه امراض روانى مى گردد، مگر اعصاب انسان چقدر مى تواند بار هيجان را برخود حمل كند؟ مگر همه پزشكان روانى نمى گويند هيجان مستمر عامل بيمارى است؟ مخصوصاً توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده، تا آنجا كه گفته اند «هيچ حادثه مهمى را پيدا نمى كنيد مگر اينكه پاى زنى در آن در ميان است!». آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعله ور ساختن آن، بازى با آتش نيست؟ آيا اين كار عاقلانه اى است؟ اسلام مى خواهد مردان و زنان مسلمان روحى آرام و اعصابى سالم و چشم و گوشى پاك داشته باشند و اين، يكى از فلسفه هاى حجاب است.
2. آمارهاى قطعى و مستند نشان مى دهد كه با افزايش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشوئى در دنيا به طور مداوم بالا رفته است؛ چرا كه «هر چه ديده بيند دل كند ياد» و هر چه «دل» (در اينجا يعنى هوس هاى سركش) بخواهد به هر قيمتى باشد به دنبال آن مى رود و به اين ترتيب هر روز دل به دلبرى مى بندد و با ديگرى وداع مى گويد.
در محيطى كه حجاب حاکم است (و شرائط ديگر اسلامى رعايت مى شود) دو همسر تعلق به يكديگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص يكديگر است؛ ولى در «بازار آزاد برهنگى» كه عملاً زنان به صورت كالاى مشتركى (لااقل در مرحله غير آميزش جنسى) در آمده اند ديگر قداستِ پيمان زناشوئى مفهومى نمى تواند داشته باشد و خانواده ها همچون تار عنكبوت به سرعت متلاشى مى شوند و كودكان بى سرپرست مى مانند.
3. گسترش دامنه فحشاء و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناك ترين پيامدهاى بى حجابى است كه فكر مى كنيم نيازى به ارقام و آمار ندارد و دلائل آن مخصوصاً در جوامع غربى كاملا نمايان است، آنقدر عيان است كه حاجتى به بيان ندارد. نمى گوئيم عامل اصلىِ فحشاء و فرزندان نامشروع منحصراً بى حجابى است، نمى گوئيم استعمار ننگين و مسائل سياسى مخرب در آن مؤثر نيست؛ بلكه مى گوئيم يكى از عوامل مؤثر آن، مسأله برهنگى و بى حجابى محسوب مى شود و با توجه به اينكه «فحشاء» و از آن بدتر «فرزندان نامشروع» سرچشمه انواع جنايتها در جوامع انسانى بوده و هستند، ابعاد خطرناك اين مسأله روشن تر مى شود.
هنگامى كه مى شنويم در انگلستان، در هر سال ـ طبق آمار ـ پانصد هزار نوزاد نامشروع به دنيا مى آيد و هنگامى كه مى شنويم جمعى از دانشمندان انگليس در اين رابطه به مقامات آن كشور اعلام خطر كرده اند ـ نه به خاطر مسائل اخلاقى و مذهبى ـ بلكه به خاطر خطراتى كه فرزندان نامشروع براى امنيت جامعه به وجود آورده اند، به گونه اى كه در بسيارى از پرونده هاى جنائى پاى آنها در ميان است، به اهميت اين مسأله كاملاً پى مى بريم و مى دانيم كه مسأله گسترش فحشاء حتى براى آنها كه هيچ اهميتى براى مذهب و برنامه هاى اخلاقى قائل نيستند فاجعه آفرين است، بنابراين هر چيز كه دامنه فساد جنسى را در جوامع انسانى گسترده تر سازد تهديدى براى امنيت جامعه ها محسوب مى شود و پيامدهاى آن هر گونه حساب كنيم به زيان آن جامعه است. مطالعات دانشمندان تربيتى نيز نشان داده، مدارسى كه در آن دختر و پسر با هم درس مى خوانند و مراكزى كه مرد و زن در آن كار مى كنند و بى بند و بارى در آميزش آنها حكمفرما است، كم كارى، عقب افتادگى و عدم مسئوليت به خوبى مشاهده شده است.
4. مسأله «ابتذال زن» و «سقوط شخصيت او» در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است كه نيازى به ارقام و آمار ندارد، هنگامى كه جامعه، زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعى است روز به روز، تقاضاى آرايشِ بيشتر و خودنمائى افزونتر از او دارد و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسي اش وسيله تبليغ كالاها و دكور اطاق هاى انتظار و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهند، در چنين جامعه اى شخصيت زن تا سر حد يك عروسك، يا يك كالاى بى ارزش سقوط مى كند و ارزش هاى والاى انسانى او به كلى به دست فراموشى سپرده مى شود و تنها افتخار او، جوانى و زيبائى و خودنمائي اش مى شود و به اين ترتيب مبدل به وسيله اى خواهد شد براى اِشباع هوس هاى سركش يك مشت آلوده فريبكار و انسان نماهاى ديوصفت!
در چنين جامعه اى چگونه يك زن مى تواند با ويژگي هاى اخلاقيش، علم و آگاهى و دانائيش جلوه كند و حائز مقام والائى گردد؟! به راستى دردآور است كه در كشورهاى غربى و غرب زده و در كشور ما قبل از انقلاب اسلامى، بيشترين اسم و شهرت و آوازه و پول و درآمد و موقعيت براى زنان آلوده و بى بند و بارى بود كه به نام «هنرمند و هنرپيشه»، معروف شده بودند و هر جا قدم مى نهادند گردانندگان اين محيط آلوده براى آنها سر و دست مى شكستند و قدمشان را خير مقدم مى دانستند!
شكر خدا را كه آن بساط برچيده شد و زن از صورت ابتذال سابق و موقعيت يك عروسك فرنگى و كالاى بى ارزش در آمد و شخصيت خود را بازيافت، حجاب بر خود پوشيد؛ و بى آنكه منزوى شود در تمام صحنه هاى مفيد و سازنده اجتماعى حتى در صحنه جنگ با همان حجاب اسلاميش ظاهر شد.
خرده گيري هاى مخالفان حجاب
در اينجا مى رسيم به ايرادهائى كه مخالفان حجاب مطرح مى كنند كه بايد به طور فشرده بررسى شود:
1. مهمترين چيزى كه همه آنان در آن متفقند و به عنوان يك ايراد اساسى بر مسأله حجاب ذكر مى كنند اين است كه زنان نيمى از جامعه را تشكيل مى دهند؛ اما حجاب سبب انزواى اين جمعيت عظيم مى گردد و طبعاً آنها را از نظر فكرى و فرهنگى به عقب مى راند، مخصوصاً در دوران شكوفائى اقتصاد - كه احتياج زيادى به نيروى فعال انسانى است - از نيروى زنان در حركت اقتصادى هيچ گونه بهره گيرى نخواهد شد و جاى آنها در مراكز فرهنگى و اجتماعى نيز خالى است! به اين ترتيب آنها به صورت يك موجود مصرف كننده و سربار اجتماع در مى آيند؛ اما آنها كه به اين منطق متوسل مى شوند از چند امر به كلى غافل شده يا تغافل كرده اند؛ زيرا:
اولاً: چه كسى گفته است كه حجاب اسلامى زن را منزوى مى كند و از صحنه اجتماع دور مى سازد؟ اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در اين موضوع را بر خود هموار كنيم امروز بعد از انقلاب اسلامى هيچ نيازى به استدلال نيست؛ زيرا با چشم خود گروه گروه زنانى را مى بينيم كه با داشتن حجاب اسلامى در همه جا حاضرند، در اداره ها، در كارگاه ها، در راهپيمائي ها و تظاهرات سياسى، در راديو و تلويزيون، در بيمارستانها و مراكز بهداشتى، مخصوصاً در مراقبت هاى پزشكى براى مجروحين جنگى، در فرهنگ و دانشگاه و بالاخره در صحنه جنگ و پيكار با دشمن.
كوتاه سخن اينكه وضع موجود پاسخ دندان شكنى است براى همه اين ايرادها و اگر ما در سابق سخن از «امكان» چنين وضعى مى گفتيم امروز در برابر «وقوع» آن قرار گرفته ايم و فلاسفه گفته اند بهترين دليل بر امكان چيزى، وقوع آن است و اين عيانى است كه نياز به بيان ندارد.
ثانياً: از اين كه بگذريم آيا اداره خانه و تربيت فرزندان برومند و ساختن انسان هائى كه در آينده بتوانند با بازوان تواناى خويش چرخ هاى عظيم جامعه را به حركت درآورند، كار نيست؟ آنها كه اين رسالتِ عظيم زن را كار مثبت محسوب نمى كنند از نقش خانواده و تربيت، در ساختن يك اجتماع سالم و آباد و پرحركت بى خبرند، آنها گمان مى كنند راه اين است كه زن و مرد ما همانند زنان و مردان غربى اولِ صبح، خانه را به قصد ادارات و كارخانه ها و مانند آن ترك كنند و بچه هاى خود را به شيرخوارگاه ها بسپارند و يا در اطاق بگذارند و در را بر روى آنها ببندند و طعم تلخ زندان را از همان زمان كه غنچه ناشكفته اى هستند به آنها بچشانند. غافل از اينكه با اين عمل شخصيت آنها را در هم مى كوبند و كودكانى بى روح و فاقد عواطف انسانى بار مى آورند كه آينده جامعه را به خطر خواهند انداخت.
2. ايراد ديگرى كه آنها دارند اين است كه حجاب يك لباس دست و پاگير است و با فعاليت هاى اجتماعى مخصوصاً در عصر ماشين هاى مدرن سازگار نيست، يك زن حجاب دار خودش را حفظ كند يا چادرش را و يا كودك و يا برنامه اش را؟!
ولى اين ايراد كنندگان از يك نكته غافلند و آن اينكه حجاب هميشه به معنى چادر نيست؛ بلكه به معنى پوشش زن است، حال آنجا كه با چادر امكان پذير است چه بهتر و آنجا كه نشد به پوشش قناعت مى شود. زنان كشاورز و روستائى ما، مخصوصاً زنانى كه در برنج زارها مهم ترين و مشكل ترين كار كشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند عملاً به اين پندارها پاسخ گفته اند و نشان داده اند كه يك زن روستائى با داشتن حجاب اسلامى در بسيارى از موارد حتى بيشتر و بهتر از مرد كار مى كند، بى آنكه حجابش مانع كارش شود.
3. ايراد ديگر اينكه آنها مى گويند حجاب از اين نظر كه ميان زنان و مردان فاصله مى افكند طبع حريص مردان را آزمندتر مى كند و به جاى اينكه خاموش كننده باشد آتش حرص آنها را شعله ورتر مى سازد كه «اَلْاِنْسَانُ حَرِيصٌ عَلَى مَا مُنِعَ»!
پاسخ اين ايراد يا صحيح تر سفسطه و مغلطه را مقايسه جامعه امروز ما كه حجاب در آن تقريباً در همه مراكز بدون استثناء حكمفرما است با دوران رژيم طاغوت كه زنان را مجبور به كشف حجاب مى كردند مى دهد. آن روز هر كوى و برزن مركز فساد بود، در خانواده ها بى بند و بارى عجيبى حكمفرما بود، آمار طلاق فوق العاده زياد بود، سطحِ تولد فرزندانِ نامشروع بالا بود و هزاران بدبختى ديگر. نمى گوئيم امروز همه اينها ريشه كن شده؛ اما بدون شك بسيار كاهش يافته و جامعه ما از اين نظر سلامت خود را باز يافته و اگر به خواست خدا وضع به همين صورت ادامه يابد و ساير نابساماني ها نيز سامان پيدا كند، جامعه ما از نظر پاكى خانواده ها و حفظ ارزش زن به مرحله مطلوب خواهد رسيد.(1)،(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.