پاسخ اجمالی:
قرآن قدرت الهی را دلیلی محکم بر وجود «معاد» دانسته و می فرماید: «كسى كه آسمانها و زمين را آفريده و از آفرينش آنها ناتوان و خسته نشده چگونه نمى تواند مردگان را زنده كند؟ آرى او بر همه چيز تواناست». بر اساس این آیه، زنده کردن مردگان پیچیده تر از آفرینش این جهان نیست. هم چنین در آیه دیگر می فرماید: «او هر گاه چيزى را اراده كند مى گويد: موجود باش، آن هم بلافاصله موجود مى شود، پس منزه است آن خدایی که همه جهان به سوى او بازگشت مى كند». اين آيات امكان رستاخيز را از طريق قدرت خداوند اثبات مى كند.
پاسخ تفصیلی:
قدرت لایزال الهی دلیلی بر وجود و حقیقت معاد و رستاخیز می باشد. در آيه 33 سوره «احقاف» مى خوانيم: «أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْىَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِر عَلى أَنْ یُحْیِىَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَىْء قَدِیرٌ»؛ (كسى كه آسمانها و زمين را آفريده و از آفرينش آنها ناتوان و خسته نشده چگونه نمى تواند مردگان را زنده كند؟ آرى او بر همه چيز تواناست!).
شعاع ديد ما از اين جهان
در اثناء يك سفر تابستانى از وسط جنگلى عبور مى كنيم، منظره زيباى طبيعى جنگل، درختان خاموش كه اسرار زيادى در دل نهفته دارند، نجوا و همهمه برگهائى كه در معرض وزش نسيمها و طوفان هاى وحشى قرار گرفته اند، حيوانات و پرندگان و حشرات جنگل كه هر يك داستانى دراز و طولانى دارند، نقش و نگار طبيعى زمين جنگل با آثار و بقاياى قرون و اعصار، هر كدام براى ما كه ميهمانى رهگذر هستيم، به نوعى نشاط بخش و خاطره انگيز است، مخصوصاً در دنياى ماشينى امروز كه از بس صحنه هاى بى روح و ساختگى و غير طبيعى ديده ايم خسته و كسل شده ايم، بازگشت به آغوش طبيعت، طبيعتى كه دست آفرينش، آن را مملو از لطف و زيبايى ساخته، به روح و جان مرده ما زندگى و طراوت مى پاشد؛ زيرا نقشها، رنگها، خطوط و چهره هايش همه براى روح ما مأنوس و آشناست، نه مانند نقوش و خطوط زندگي هاى ساختگى و بى روح و فاقد لطافت!
اما به هر حال آنچه ما مى بينيم داستان امروز جنگل است در حالى كه اين جنگل، تاريخچه اى بسيار طولانى - شايد صدها ميليون سال - در گذشته دارد، و در آينده نيز به همين مقدار ممكن است ادامه يابد اگر زندگى ماشينى امروز و تكنولوژى خشن و خشك و «حيات كش»، خاكستر آن را به باد فنا ندهد.
همين درختى كه الان در برابر ما ايستاده و به نظر سى ساله مى رسد شايد تا كنون صدها هزار بار متولد شده و مرده و پوسيده و خاك شده و از نو بوسيله يك بذر كوچك، جان گرفته و جذب ريشه هاى آن شده و زندگى را از سر گرفته است، و معلوم نيست در آينده نيز چند بار اين صحنه مرگ و زندگى تكرار گردد؟
اگر مجموعه جهان هستى را به آن جنگل تشبيه كنيم منظومه شمسى يكى از درختان آن، و كره زمين ما يكى از شاخه هاى آن مى باشد، و ممكن است هزاران بار اين منظومه و اين كرات متولد شده و مرده باشند، پوسيده و متلاشى شده و همانند همان درخت جنگلى از نو جان تازه گرفته باشند، مگر نه اين است كه ژئوفيزيستها اخبارى جسته گريخته درباره خاموشى تدريجى جهان و پديد آمدن حالت سردى و يكنواختى در آن و سپس تجديد حيات نوين با انفجار جرقه عظيم ديگرى در كانون آن جهان بى روح به ما مى دهند؟
در حقيقت زندگى ما بى شباهت به زندگى يك مشت موجودات زنده ذره بينى كه روى يك برگ شناور در وسط يك اقيانوس عظيم به سر مى برند، نيست. همين قدر مي بينيم امواجى قايق ما را بالا و پائين مى برد، اما اين امواج از كدامين نقطه اقيانوس سرچشمه گرفته، براى ما روشن نيست.
بنابراين آنچه درباره عظمت جهان هستى مى گوئيم در حدود شعاعى است كه هم اكنون از آن آگاهى داريم، شعاعى كه نسبت به پهنه آفرينش بسيار ناچيز و محدود است و بيش از آنچه تصور شود كوچك. اما همين شعاع كوچك بسيار عظيم و حيرت زاست و شاهكار بزرگى است كه هم «عظمت» و هم «ساختمان» آن شگفت انگيز است.
مى دانيم در گذشته ابعاد اين جهان را سه هزار ميليون سال نورى (همان مقياس فضائى كه به راستى یك سالش با توجه به مقياس هاى زمينى ما سر سام آور است) تخمين مى زدند، ولى اخيرآ يكى از دانشمندان ضمن مطالعات خود به ستاره، يا منظومه اى، در آن طرف كهكشانها بر خورد كه احتمالا 12 هزار ميليون سال از ما فاصله دارد! گر چه اين دانشمند مدعى بود كه فضا بعد از آن ستاره در تاريكى «عدم» فرو رفته، و ماوراى آن هيچ نيست، اما بهتر اين است كه بگوئيم در تاريكى «بى اطلاعى و ضعف آگاهى» ما فرو رفته است، و همانطور كه چشم انداز جهان در چند سال چهار برابر شده در چند سال آينده ممكن است باز به همين نسبت افزايش يابد و همچنين...
در اين جهان عظيم هر نوع موجودى كه تصور كنيم هست، حيات و زندگى در چهره هاى بسيار متنوع و رنگارنگ با تجهيزات و دستگاه هاى فوق العاده مختلف، تا آنجا كه تنها در كره زمين ما و تنها در جهان حشرات بيش از دويست هزار نوع به وسيله دانشمندان حشره شناس شناخته شده كه ارگانيسم بدن آنها بسيار با هم متفاوت است و اگر گفتار دانشمندان علوم طبيعى را بپذيريم كه فقط در كهكشانى كه منظومه شمسى ما يك عضو ساده آن مى باشد دهها ميليون ستاره مسكونى ديگر وجود دارد، با موجودات زنده گوناگون ديگر، كه حتى تصور اشكال و دستگاههاى حياتى و چگونگى زندگى آنها براى ما غير ممكن است، پى به تنوع عجيب حيات و زندگى در اين جهان مى بريم. اينجاست كه قرآن ندا مى دهد: «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللّهَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى بَلَى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»(1)؛ (آيا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده و از آفرينش آنها ناتوان نشده است، مى تواند مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هر چيز تواناست) و آيا زنده كردن مردگان چيزى بالاتر و مهمتر و پيچيده تر از پيدايش اين جهان هاى وسيع و آن همه موجودات گوناگون آن است؟ آيا آن قدرت نمايى خيره كننده دليل بارز اين قدرت نيست؟
تنها كسانى كه در خود، و قدرت محدود ناچيز خويش فرو رفته اند ممكن است چنين چيزى را «مشكل» بپندارند؛ اما دانشمند فرزانه اى كه از ديدگاه علم به افق هاى وسيع ترى مى نگرد و چشم انداز عالم هستى را با شگفتي هايش بررسى مى كند بر چنان فكرى لبخند مى زند، و امكان بازگشت انسان را به زندگى امرى ساده مى داند.
در آيات آخر سوره يس نيز اين منطق به گونه ديگرى منعكس شده: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(2)؛ (فرمان او چنين است كه هر گاه چيزى را اراده كند مى گويد: موجود باش، آن هم بلافاصله موجود مى شود، پس منزه است آن كس كه حكومت همه چيز جهان در دست اوست و به سوى او بازگشت مى كنيد).
اين دو آيه با توجه به آيات دیگر قرآن، امكان رستاخيز را از طريق عموميت قدرت خداوند اثبات مى كند.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.