پاسخ اجمالی:
علمای اهل سنت بر اساس مفهوم لغوی «بداء» که منجر به عقیده تغییر در علم الهی می شود، درک درستی از عقیده شیعه نسبت به بداء ندارند. در حالی که آنچه شيعه از معنى بداء اعتقاد دارد اين است كه: بسيار مى شود كه ما طبق ظواهر اسباب، احساس مى كنيم كه حادثه اى به وقوع خواهد پيوست و يا وقوع چنين حادثه اى به يكى از پيامبران خبر داده شده، در حالى كه بعدا مى بينيم آن حادثه واقع نشد؛ در اين هنگام مى گوئيم «بداء» حاصل شد؛ يعنى آنچه را ما به حسب ظاهر واقع شدنى و قطعی مى پنداشتيم خلاف آن ظاهر شد.
پاسخ تفصیلی:
بداء در لغت:
«بداء» در لغت به معنى آشكار شدن و وضوح كامل است،(1) و به معنى «پشيمانى» نيز آمده، زيرا شخصى كه پشيمان مى شود حتما مطلب تازه اى براى او پيدا مى شود.(2) در قرآن کریم هم در بعضی از آیات به به اين معني آمده است از جمله در آیه 48 زمر خداوند می فرماید: «َبَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»؛ (اعمال بدي را كه انجام داده اند براي آنها آشكار مي شود و آنچه را استهزاء مي كردند بر آنها واقع مي گردد).
دید گاه علمای اهل سنّت درباره مفهوم «بداء» به عنوان یک عقیده شیعی:
بعضی از علمای اهل سنت با توجّه به «معنی لغوی» بداء و درک نادرست از عقیده شیعه درباره آن، اندیشه «بداء» را یک عقیده باطل می دانند که منجر به جهل خداوند می شود و چنین می پندارند که شیعه بداء را به همان معنی لغوی معنی کرده و به آن معتقد است!
«فخر رازى» در تفسير خود مى گويد: «شيعه معتقدند كه «بدا» بر خدا جايز است و حقيقت بدا نزد آنها اين است كه شخص چيزى را معتقد باشد و سپس ظاهر شود كه واقع بر خلاف اعتقاد او است و براى اثبات اين مطلب به آيه 39 سوره رعد «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» تمسك جسته اند. سپس فخر رازى اضافه مى كند اين عقيده باطل است زيرا علم خدا از لوازم ذات او است».(3)
«خیاط معتزلی» در سرزنش شیعیان می گوید: «آنها همگی به بَداء اعتقاد دارند و بَداء این است که خداوند خبر می دهد که کاری را انجام می دهد، سپس برایش بَداء حاصل می شود و آن کار را انجام نمی دهد...».(4)
«قاضی عبدالجبار» با اینکه حدوث را در اراده خداوند می پذیرد اما از پذیرش بداء، به دلیل اینکه بداء را مستلزم تغییر در علم خداوند می داند، سرباز می زند.(5) « اشعری» نیز شیعیان را به خاطر اعتقاد به بداء متّهم می کند.(6)
«ابن تیمیه» نیز در کتابش می نویسد: که شیعیان و روافض به خاطر اعتقاد به بداء خداوند را متصف به نقص می کند: «وأیضا فکثیر من شیوخ الرافضة من یصف الله تعالى بالنقائص کما تقدم حکایة بعض ذلک فزرارة بن أعین وأمثاله یقولون یجوز البداء علیه وأنه یحکم بالشیء ثم یتبین له مالم یکن علمه فینتقض حکمه لما ظهره له من خطئه»(7)؛ (بسیاری از بزرگان رافضه به خداوند متعال نسبت نقص می دهند … پس زراره بن اعین و امثال او قائل به جواز بداء برای خداوند هستند و اینکه خداوند به مطلبی ابتداء حکم می کند سپس روشن می شود که اشتباه کرده و حکم قبلی را نقض می کند).
«ناصر القفاری» یکی دیگر از علمای اهل سنت در باره اعتقاد شیعه به بداء چنین می نویسد: «ولا شكّ بأنّ عقيدة البداء، بمقتضى معناها اللّغوي، وبموجب روايات الاثني عشريّة، وحسب تأويل بعض شيوخهم، تقتضي أن يكون في علم الله اليوم ما لم يكن في الأمس. وحسب الاثني عشرية، عاراً وفضيحة أن تنسب إلى الحقّ جلّ شأنه هذه العقيدة، على حين تبرّئ أئمّتها منها، فإذا وقع الخُلْف في قول الإمام، نسبت ذلك إلى الله لا إلى الإمام»(8)؛ (شک وجود ندارد که عقیده بداء به معانی لغوی آن و آنچه در روایات شیعه اثنی عشری آمده است و همچنین آنچه بعضی از علمای آن ها تاویل می کند یک ننگ و رسوایی و دشنام بر خداوند می باشد، این ها خلاف در سخن را به امامان خودشان نسبت نمی دهند؛ اما به خدا نسبت می دهند).
«احسان الهی ظهیر» نیز در کتابش در باره بداء چنین می نویسد: « وكانت من الأفكار التي روجها اليهود وعبد الله بن سبأ [إن الله يحصل له البداء] أي النسيان والجهل، تعالى الله عما يقولون علواً كبيراً»(9)؛ ( بدا از افکاری است که یهود و عبد الله ابن سباء آن را ترویج و نتیجه آن این است که به خدا نسبت جهل و نسیان داده می شود؛ در حالیکه شان خداوند متعال بلند مرتبه تر از این حرف ها است).
نقد این دیدگاه:
بدون شك «بداء» به اين معنى در مورد خداوند معنى ندارد و هيچ آدم عاقل و دانائى ممكن نيست احتمال بدهد كه مطلبى بر خدا پوشيده باشد، و سپس با گذشت زمان بر او آشكار گردد، اصولا اين سخن كفر صريح و زننده اى است، و لازمه آن نسبت دادن جهل و نادانى به ذات پاك خداوند است، و ذات او را محل تغيير و حوادث دانستن، حاشا كه شيعه اماميه چنين احتمالى را درباره ذات مقدس خدا بدهند.
آنچه شيعه از معنى «بداء» اعتقاد دارد و روى آن اصرار و پافشارى مى كند، اين است كه: بسيار مى شود كه ما طبق ظواهر علل و اسباب، احساس مى كنيم كه حادثه اى به وقوع خواهد پيوست و يا وقوع چنين حادثه اى به يكى از پيامبران خبر داده شده، در حالى كه بعدا مى بينيم آن حادثه واقع نشد، در اين هنگام مى گوئيم «بداء» حاصل شد، يعنى آنچه را به حسب ظاهر، ما واقع شدنى مى ديديم و تحقق آن را قطعى مى پنداشتيم خلاف آن ظاهر شد.
ريشه و علت اصلى اين معنى اين است كه گاهى آگاهى ما فقط از علل ناقصه است، و شرائط و موانع را نمى بينيم و بر طبق آن قضاوت مى كنيم، و بعد كه به فقدان شرط، يا وجود مانع برخورد كرديم و خلاف آنچه پيش بينى مى كرديم تحقق يافت متوجه اين مسائل مى شويم.
همچنین گاه پیامبر یا امام از «لوح محو و اثبات» که برخلاف «لوح محفوظ»، قابل تغییر و دگرگونی است آگاهی می یابد و بر اساس این آگاهی امری را پیش بینی می کند اما اراده الهی با توجه به برخورد آن امر با موانعی خاص یا مفقود شدن شرایطش، به پدید آمدن آن امر تعلق نمی گیرد و این گونه «بداء» حاصل می شود.
براى روشن شدن اين حقيقت بايد مقايسه اى بين «نسخ» و «بداء» به عمل آيد. مى دانيم كه نسخ احكام از نظر همه مسلمانان جايز است، يعنى ممكن است حكمى در شريعت نازل شود و مردم نيز چنان تصور كنند كه اين حكم هميشگى و ابدى است، اما پس از مدتى نسخ آن حكم به وسيله شخص پيامبر(صلى الله عليه و آله) اعلام گردد، و حكم ديگرى جاى آن را بگيرد، همانگونه كه در داستان تغيير قبله، در تفسير و فقه و تاريخ خوانده ايم. اين در حقيقت يك نوع «بداء» است، ولى معمولا در امور تشريعى و قوانين و احكام نام «نسخ» بر آن مى گذارند، و نظير آن را در امور تكوينى «بداء» مى نامند.
به همين جهت گاهى گفته مى شود «نسخ در احكام يك نوع بدا است، و بداء در امور تكوينى يك نوع نسخ است».
آيا هيچكس مى تواند چنين امر منطقى را انكار كند؟ جز كسى كه ميان علت تامه و علل ناقصه فرق نمى گذارد و يا اينكه تحت تأثير تبليغات شوم ضد شيعه اهل بيت(عليهم السلام) قرار گرفته و تعصباتش به او اجازه بررسى عقائد شيعه را در كتابهاى خود شيعه نمى دهد؟!
نمونه هائى از وقوع بداء كه همه اعم از شیعه و سنی آن قبول دارند:
1. در داستان «يونس» مى خوانيم كه نافرمانى قومش سبب شد كه مجازات الهى به سراغ آنها بيايد و اين پيامبر بزرگ هم كه آنها را قابل هدايت نمى ديد و مستحق عذاب مى دانست آنان را ترك گفت، اما ناگهان «بدا واقع شد» و يكى از دانشمندان قوم كه آثار عذاب را مشاهده كرد، آنان را جمع نمود و به توبه دعوت كرد، همگى پذيرفتند و مجازاتى كه نشانه هايش ظاهر شده بود برطرف شد: «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حين»(10)؛ (چرا هيچ يك از شهر ها و آبادي ها ايمان نياوردند كه [ايمانشان بموقع باشد، و] به حالشان مفيد افتد؟! مگر قوم يونس، هنگامى كه آنها ايمان آوردند، عذاب رسوا كننده را در زندگى دنيا از آنان برطرف ساختيم؛ و تا مدّت معيّنى [پايان زندگى و اجلشان] آنها را بهره مند ساختيم).
2. در تواريخ اسلامى نيز آمده كه حضرت مسيح(عليه السلام) درباره عروسى خبر داد كه او در همان شب زفاف مى ميرد، ولى عروس بر خلاف پيشبينى مسيح(عليه السلام) سالم ماند! هنگامى كه از وى جريان را پرسيدند فرمود: آيا صدقه اى در اين راه داده ايد؟
گفتند: آرى، فرمود، صدقه بلاهاى مبرم را دفع مى كند.
در حقيقت روح پاك مسيح (عليه السلام) بر اثر ارتباط با لوح محو و اثبات، از حدوث چنين واقعه اى خبر داد، در حالى كه اين حادثه مشروط بود (مشروط به اينكه مانعى همچون «صدقه» بر سر راه آن حاصل نشود) و چون به مانع برخورد كرد نتيجه چيز ديگر شد.
3. در داستان ابراهيم، قهرمان بت شكن در قرآن مى خوانيم كه او مأمور به ذبح اسماعيل شد و به دنبال اين مأموريت، فرزندش را به قربانگاه برد، اما هنگامى كه آمادگى خود را نشان داد «بداء» روى داد و آشكار شد كه اين امر يك امر امتحانى بوده است، تا ميزان اطاعت و تسليم اين پيامبر بزرگ و فرزندش آزموده شود.
4. در سر گذشت موسى(عليه السلام) نيز مى خوانيم كه او نخست مأمور شده بود كه سى روز قوم خود را ترك گويد و به وعده گاه الهى براى دريافت احكام تورات برود، ولى بعدا اين مدت به مقدار ده روز (براى آزمايش بنى اسرائيل) تمديد شد.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه فائده اين بداء ها چيست؟
پاسخ اين سؤال با توجه به آنچه در بالا ذكر شد، ظاهرا پيچيده نيست، چرا كه گاهى مسائل مهمى همانند آزمايش يك شخص يا يك قوم و ملت، و يا تأثير توبه و بازگشت به سوى خدا (همانگونه كه در داستان يونس آمده) و يا تأثير صدقه و كمك به نيازمندان و انجام كارهاى نيك در برطرف ساختن حوادث دردناك، و مانند اين ها، ايجاب مى كند كه صحنه حوادث آينده قبلا طورى تنظيم شود، سپس با دگرگونى شرائط طور ديگر، تا مردم بدانند، سرنوشت شان در دست خودشان است، و با تغيير مسير و روش قادرند سرنوشت خود را تغيير دهند و اين بزرگترين فايده بداء است.(11)
خلاصه اینکه: بَداء، آنگونه که شیعه به آن معتقد است، مستلزم تغییر در علم خداوند نیست و با کمی تأمّل مشخص می گردد که «نزاع لفظی» است چرا که آنها(اهل سنّت) نسخ را پذیرفته اند و نسخ و بداء نزد امامیه بسیار شبیه هستند.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.