پاسخ اجمالی:
نسخ و بداء از این لحاظ که هر دو نشانه ظهور تدریجی اراده الهی برای بندگان اند، مفهومی واحد دارند. تنها تفاوت بین نسخ و بداء این است که نسخ در تشریعیات (مثلا مسأله تغییر قبله) و بداء در تکوینیات (مثلا مسأله طول عمر) است. نسخ احكام از نظر همه مسلمانان جايز است، يعنى ممكن است حكمى در شريعت نازل شود و مردم نيز چنان تصور كنند كه اين حكم هميشگى و ابدى است، اما پس از مدتى نسخ آن حكم به وسيله شخص پيامبر(صلى الله عليه و آله) اعلام گردد، و حكم ديگرى جاى آن را بگيرد همانگونه كه در داستان تغيير قبله، در تفسير و فقه و تاريخ خوانده ايم. اين در حقيقت يك نوع «بداء» است، ولى معمولا در امور تشريعى و قوانين و احكام نام «نسخ» بر آن مى گذارند، و نظير آن را در امور تكوينى «بداء» مى نامند.
پاسخ تفصیلی:
هنگامی که از تفاوت معنای «نسخ» و «بداء» صحبت به میان می آید، باید به این نکته توجه داشته باشیم که این دو موضوع و اصطلاح اعتقادی از جهاتی شبیه به هم و از جهاتی دیگر از هم متفاوت هستند. فهم این شباهت ها و تفاوت ها، در ابتدا نیاز به درک صحیح معنای هر یک از آنهاست.
معنای نسخ
نسخ در لغت به معنای زائل کردن و از میان بردن یک شئ است.(1) این واژه در قرآن به دو معنا به کار رفته است:
1. نسخه برداری یک نوشته از نسخه ای به نسخه دیگر، چنان که در آیه 29 سوره جاثیه می خوانیم: «هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون»؛ (اين كتاب ما است كه به حق با شما سخن می گوید [و اعمال شما را بازگو می کند] ما آنچه را انجام می دادید می نوشتیم).
2. برداشتن و ملغی کردن حکم شرعی که به نظر ثابت و همیشگی می رسیده، به وسیله حکمی ثانوی. به عنوان مثال ازدواج با کسانی که ایمان نیاورده اند در صدر اسلام اشکال نداشت و پيامبر(صلی الله علیه وآله) دختر خود «زينب»(2) را به ازدواج «ابى العاص» قبل از آنكه اسلام را بپذيرد در آورد، ولى بعدا اين حكم منسوخ گشت.(3)
وجه شبه نسخ و بداء
در بداء نیز نوعی ملغی شدن وجود دارد، اما نه احکام شرعی، بلکه در امور تکوینی، به این معنی که خداوند بر اساس وضعیت موجود یک انسان، برای او تقدیری در لوح تقدیرات ثبت می کند. پس از مدتی این شخص کارهای نیکی مثل صله رحم و کمک به فقرا انجام می دهد. در نتیجه، خداوند تقدیر قبلی وی را عوض کرده، تقدیر جدیدی را برای او ثبت می کند. در اینجا خداوند متعال از ابتدا به این امور علم داشته است و این تغییر تنها برای ما مجهول می باشد و در خداوند جهل راه ندارد.(4)
تقریر سخن یهودیان و دیگر مخالفین امکان نسخ و بداء
از عقاید یهودیان این گونه برمی آید که هر گونه تغییری در احکام و مقدّرات را ممنوع می دانند و طبق آیه 64 سورهه مائده معتقد بودند: «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»؛ (دست خدا بسته است). بر این اساس از نظر یهود نسخ نیز مانند بداء در احکام ناممکن و ممنوع می باشد؛ زیرا از نظر آنها نسخ نیز مستلزم جهل خداوند به حکمت احکام می گردد و این امری محال است.
استدلال مخالفان نسخ در احکام چنین است: اگر فرض کنیم خداوند می خواهد حکم موضوعی را تغییر دهد و حکم دیگری درباره آن صادر کند، از دو حال خارج نیست:
فرض اول: موضوع، هنوز حکمت و مصلحتی را که سبب تعلق گرفتن حکم پیشین (حکم منسوخ) بوده دارا می باشد و شارع نیز از وجود این مصلحت تا زمان حال باخبر است؛ این فرض با حکمت شارع منافات دارد؛ زیرا هنوزز حکمت جریان یافتن حکم قبلی وجود دارد و نبایستی آن حکم پیشین (منسوخ) به وسیله حکمی جدید (ناسخ) نسخ شود.
فرض دوم: برای خداوند کشف و علم جدیدی نسبت به حکمت های مختلف جریان یافتن احکام بر موضوعات پیش آید؛ این فرض مستلزم جهل برای خداوند است که امری محال است. اصولا نسخ با چنین تفسیری مربوط به قانونگذاری است که به مصالح و مفاسد ناپیدا احاطه کامل ندارد نه خداوندی که به همه دنیا و همه جزئیاتش در همه زمان ها احاطه کامل دارد.(5)
پاسخ به مخالفین نسخ
پاسخ ما در رد این عقیده چنین است: بله؛ ما هم می پذیریم که نسخ به معنای پیدایش رأی جدید پس از کشف خطا یا نقص در تشریع قبلی، مستلزم جهل است و ما هم اذعان می کنیم که این معنی در خدا راه ندارد. اما نسخ به معنایی دیگر به خدا منتسب است؛ به این معنا که حکم منسوخ قبل از نسخ شدن، حکمی واقعی و با مصلحتی حقیقی بوده است، اما برای همیشه تشریع نشده است، بلکه مقید به دوره زمانی خاصی بوده است. به طور كلى در موارد نسخ، حكم هميشه از اول جنبه محدود و موقت داشته، هر چند مردم از اين معنى احيانا آگاه نبوده و آن را هميشگى تصور مى كردند.(6) اما خدای متعال در همان هنگام تشریع، به این موضوع واقف بوده و وقت انتهای آن را می دانسته است. در اینجا، مصلحتی واقعی، تشریع چنین حکم موقّتی را ایجاب می کرده است و خداوند بر اساس آن مصلحت محدود، آن حکم موقت را تشریع فرموده است؛ لیکن زمان پایان آن را از بندگان مخفی نموده است. حکم منسوخ، بعد از طی شدن این دوره زمانی خاص، اعتبار خود را از دست می دهد زیرا زمانی که به آن مقید بوده، هم اینک گذشته و منقضی شده و در نتیجه حکم پیشین (حکم منسوخ) به همه اهداف و غایات خود رسیده است و هم اینک زمان تشریع حکم جدید (ناسخ) رسیده است. چنین تحولاتی در ظهور تدریجی اراده خداوند از نظر همه مسلمانان جایز است و تعبیر نسخ (زائل کردن و از میان بردن و باطل کردن حکم یک موضوع) از آن، تعبیری ظاهری و به مقتضای تصوّر مردم است که برای تشریع سابق، بقا و استمرار قایل بودند و پس از آن که با تشریع بعدی، پایان مدّت تشریع قبلی اعلام می گردد، آن را یک نسخ واقعی برای تشریع قبلی به حساب می آورند. زیرا مشخصات نسخ را در آن احساس می کنند.(7)
نقطه افتراق نسخ و بداء
بنابر توضیحات فوق، نسخ و بداء از این لحاظ که هر دو نشانه ظهور تدریجی اراده الهی برای بندگان اند، مفهومی واحد دارند. تنها تفاوت بین نسخ و بداء این است که نسخ در تشریعیات (مثلا مسأله تغییر قبله) و بداء در تکوینیات (مثلا مسأله طول عمر) است. نسخ احكام از نظر همه مسلمانان جايز است، يعنى ممكن است حكمى در شريعت نازل شود و مردم نيز چنان تصور كنند كه اين حكم هميشگى و ابدى است، اما پس از مدتى نسخ آن حكم به وسيله شخص پيامبر(صلى الله عليه و آله) اعلام گردد، و حكم ديگرى جاى آن را بگيرد همانگونه كه در داستان تغيير قبله، در تفسير و فقه و تاريخ خوانده ايم. اين در حقيقت يك نوع «بداء» است، ولى معمولا در امور تشريعى و قوانين و احكام نام «نسخ» بر آن مى گذارند، و نظير آن را در امور تكوينى «بداء» مى نامند.(8)
قاضی عبدالجبار معتزلی، هر دوی این پدیده ها را به عنوان تغییر در اراده الهی، جایز و امکان پذیر می داند(9) و از میان علمای شیعه نیز شیخ مفید، شیخ صدوق و علامه مظفر معنای این دو مفهوم کلامی را متناظر و هم معنا با هم دانسته اند.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.