پاسخ اجمالی:
البتّه نمى توان انكار كرد كه سازمان ملل كنونى با تركيب خاص و ناکارآمدی كه دارد باز در پاره اى از موارد به حل بعضى از مشكلات كوچك نايل آمده و از اين لحاظ حس قدردانى عدّه اى را برانگيخته است ولى متأسّفانه در مشكلات بزرگ جهانى به دلایل مختلف هرگز قادر به پاسخگويى به نيازمندي هاى مردم جهان نمى باشد، و بايد تركيب آن به كلى دگرگون گردد.
پاسخ تفصیلی:
روانكاوان معتقدند هنگامى كه رو برو شدن با واقعيت ها دشوار يا غير ممكن گردد بسيارى از افراد دست به دامان خيال و رؤيا مى زنند و آنچه را در جهان بيرون ذهن نمى يابند در عالم خيال مى جويند. قسمت مهمّ رؤياهاى كودكان را از اين قبيل مى دانند، و قسمت قابل توجّهى از رؤياهاى بزرگسالان را نيز! ولى جستجوى گمشده ها در عالم خيال مخصوص حال خواب نيست، بسيارى از كسانى كه با محروميت ها دست به گريبانند گمشده خود را در رؤياى بيدارى و صحنه سازي هاى خيالى، به هنگامى كه چشم هايشان باز است جستجو مى كنند.
خيال بافي هاى بسيارى از شعرا و نويسندگان را كه بخش مهمّى از ادبيّات ملّت ها، مخصوصاً ادبيات ملل شرق را پر كرده نيز نمودار ديگرى از گريز روانى و پناه بردن به خيال در برابر محروميّت ها است. آنها چون معشوق گريزپاى خود را در جهان واقعيت ها نمى يابند در عالم خيال به وصال او نايل آمده، و كام از او مى گيرند!
پديده پناه به خيال و به تعبير ديگر درون گرايى هميشه جنبه فردى ندارد گاهى دامن گير اجتماعات و ملّت هاى محروم نيز مى شود. مثلًا تظاهر به استقلال و به اصطلاح اداى استقلال در آوردن براى بسيارى از ملل آفريقايى و آسيايى كه ساليان دراز زير يوغ استعمار به سر برده، و ساليان دراز ديگرى نيز در آينده به سر خواهند برد، نمودار ديگرى از اين پديده روانى است. حتى ممكن است اين موضوع در يك مقياس بزرگتر درباره تمام مردمى كه در يك زمان در سراسر جهان زندگى مى كنند صادق شود، كه يك نمونه زنده آن در همين سازمان هاى پر طول و عرض بين المللى است!
توضيح اين كه: همه مى دانيم دنياى كنونى تشنه صلح و آزادى است، و با تمام ذرات وجود خود آن را مى طلبد، تا در پرتو آن بتواند از اين همه وسايل خدا داد كه در دل طبيعت نهفته شده و امروز در اثر پيشرفت فوق العاده صنعت، شايستگى بهره بردارى از آن را پيدا كرده است، به حد كافى بهره بردارى كند و به كمك آن زندگى مرفه و رضايت بخشى براى خويش فراهم سازد، زيرا تأمين اين هدف بدون صلح و آزادى به هيچ وجه امكان پذير نيست.
امّا متأسّفانه على رغم اين نياز شديد، روز به روز مسأله صلح و آزادى از دسترس او دورتر قرار مى گيرد، مثل اين كه نسبت معكوسى با پيشرفت صنعتى بشر پيدا كرده است. زيرا با پيشرفت برق آساى صنايع، نه تنها مسابقه در هزينه هاى جنگى دولت هاى بزرگ وارد مرحله تازه اى مى گردد، بلكه پاى دولت هاى كوچك و ضعيف حتى آنها كه از تأمين نان شب براى افراد كشورشان عاجزند، به اين مسابقه خطرناك كشيده مى شود، و مقدار قابل توجّهى از همان هزينه نان شب ناقص را از چنگشان درآورده، وسايل آدم كشى كامل را به آنها مى دهد.
با چنين وضعى راستى آدم چقدر خوش باور و ساده لوح باشد كه تصوّر كند دنياى كنونى ممكن است گام هايى به سوى صلح بردارد، و يا اينكه براى مانور هاى سياسى سران بزرگ جهان كمترين ارزشى قائل گردد.
اكنون كه در شرايط كنونى رسيدن به واقعيت صلح و آزادى غير ممكن است گريز روانى ايجاب مى كند كه اين منظور بزرگ را در جهان خيال و در ضمن رؤياهاى بيدارى جستجو نمايد.
همان طور كه زنان بى فرزند و يا مادرانى كه كودك شيرين خود را در يك حادثه از دست داده اند به عروسك هايى به شكل آنها مهر مى ورزند و با اين فرزند خيالى دل خوشند، دنياى كنونى نيز مجسمه آزادى و خانه صلح كه نام ديگرش سازمان ملل است درست كرده، و نسبت به اين عروسك هاى طلايى همچون يك پناهگاه واقعى صلح و آزادى عشق مى ورزد و به همين دليل عدّه اى از زبده ترين متفكّران خود را به اين مجمع فرستاده، و چشم اميد به آن دوخته و با خيال و ژست صلح و آزادى دلخوش است! با اين كه هر فرد واقع بينى به خوبى مى داند اين سازمان هاى بين المللى نه قدرت اجرايى كافى براى تأمين چنان هدف بزرگ و مشكلى دارند و نه قدرت بر تصميم در مسائل مهم بين المللى، و لذا نه در گذشته توانسته اند از جنگ جلوگيرى كنند و نه امروز مى توانند.
همه شنيده ايم كه این سازکار چگونه با شليك نخستين گلوله هاى آلمان نازى در جنگ جهانى دوّم مانند حباب هاى روى آب به سرعت محو گرديد، و يا همچون شمع نيمه جانى بر سر راه يك طوفان بى امان به خاموشى گراييد، اگر زنده بمانيم سرنوشت غم انگيز سازمان ملل كنونى را هم شايد به چشم خود ببينيم.
اجازه بدهيد دور از تعصب و بى پرده تر اين حقايق تلخ و دردناك را كمى بيشتر بررسى كنيم:
سازمانى كه قدرت اجرائى آن همان پليس هاى صلح است كه در ماجراى غم انگيز جنگ اخير خاورميانه، حتى قبل از شليك يك گلوله، جاى خود را خالى كردند چگونه مى تواند جلوی يك جنگ اتمى جهانى را بگيرد؟! مگر اين كه بگوييم اينها پليس صلحند، آنان را با منطق جنگ چكار؟!
سازمانى كه از نظر تصميم پس از ماه ها و سال ها نتوانسته است صلح و عدالت را در خاورميانه يا ويتنام تأمين كند و اشغالگران و تجاوزكاران را سر جاى خود بنشاند و هر روز به بهانه اى از حل اين گونه مسائل جهانى كه براى همه جنبه حياتى دارد و تأخير حل آنها ممكن است به قيمت نابودى بشريت تمام شود طفره مى رود، چگونه مى تواند يك صلح پايدار توأم با آزادى براى جهان انسانيت به ارمغان بياورد؟!
سازمانى كه هنوز نتوانسته اقليّت سفيد پوست بيگانه آفريقاى جنوبى را وادار كند كه ابتدايى ترين حقوق انسانى اكثريت سياه پوست بومى آن سرزمين را كه صاحبان اصلى و واقعى آن منطقه اند به رسميّت بشناسند، چگونه قادر است با تبعيض ها مبارزه كند و به گفته ماده دوّم اعلاميه حقوق بشر: مساوات را ميان همه ملّت ها بدون هيچ گونه تمايز از نظر نژاد و رنگ و جنس و ... برقرار سازد؟!
جالب توجّه اين جاست که دوّمين شاخه سازمان ملل كه به نام شوارى امنيت شناخته مى شود و همان طور كه از اسمش پيداست مسئول حفظ صلح و امنيت در سراسر جهان است، خود مظهر زشت ترين تبعيض ها است. اين تشكيلات با اعطاى حق «وتو» به پنج دولت بزرگ دنيا: آمريكا، انگلستان، شوروى، فرانسه و چين [البته اين چين كه از دولت هاى بزرگ دنيا است همان چين ده ميليون نفرى است كه در جزيره فرمز زندانى شده] خود عامل و مروج يك تبعيض بزرگ و ضد انسانى است آيا با اين حال مى تواند با تبعيض هاى ناروا مبارزه كند؟!
صريح تر بايد گفت: حق «وتو» و به عبارت ديگر اختيار دادن به چند دولت زورمند [و نه بزرگ] كه تمام تصميمات شوراى امنيّت را در مهمترين مسائل جهانى با يك رأى مخالف به دست فراموشى بسپارند يكى از ارتجاعى ترين و ظالمانه ترين رسوم قرون وسطايى، و از يادگارهاى عصر جاهليّت مى باشد، اين عجيب نيست؛ عجيب اين است كه ما از چنين سازمانى كه دولت هاى جهان را به فرزندان عقدى [پنج دولت به اصطلاح بزرگ كه زحمت عضويت ابدى و دائمى شوراى امنيّت را تحمّل فرموده اند] و فرزندان صيغه [بقيه دولت هاى جهان كه شش تاى آنها به عنوان عضو غير ثابت هر دو سال يك بار به تناوب به عضويت مفتخر مى گردند] تقسيم كرده انتظار داريم مجرى حق و عدالت در جهان باشد.
اين از يك طرف، و از طرف ديگر: تصميمات مجمع عمومى سازمان ملل كه همه دولت هاى جهان به طور يكسان در آن شركت دارند هيچ گونه ضامن اجراى قابل توجهى ندارد و به يك دستگاه توصيه و نصيحت آن هم دوستانه شبيه تر است تا به يك دستگاه رهبرى و مديريّت. و شوراى امنيّت هم كه تصميمات آن يك مختصر ضمانت اجرايى دارد با پهن كردن بساط حق وتو قادر به گرفتن هيچ گونه تصميم قابل توجهى نيست. خلاصه، مجمع عمومى [به فرض اين كه انجام وظيفه كند] تصميم دارد و قدرت ندارد، و شوراى امنيت قدرت دارد و تصميم ندارد.
درم داران عالم را كرم نيست ** كرم داران عالم را درم نيست
و نيز مى دانيم هر عددى را كه در صفر ضرب كنيم نتيجه اش صفر است، با اين ترتيب تصديق خواهيد كرد كسانى كه انتظار دارند مجمع عمومى سازمان ملل، و شوراى امنيت معجزه كنند و جلوی جنگ ها را بگيرند سخت در اشتباه اند، بلكه بايد به آنها همچون يك تالار سخنرانى بزرگ بين المللى نگريست كه عند اللزوم مى توان از آن به عنوان پايگاهى براى جنگ هاى سرد و حملات تبليغاتی و مانورهاى سياسى استفاده كرد.
تازه همه اينها در صورتى است كه ما به ظواهر اين مجامع جهانى ننگريم؛ و از آن اعمال نفوذ و دسته بندي هاى دولت هاى بزرگ كه در پشت پرده است صرف نظر كنيم، والّا با توجه به اين قسمت، يأس و نوميدى ما از اين تشكيلات به ظاهر مجلل و با شكوه چندين برابر خواهد شد.
نكته جالبى كه به خوبى مى تواند پرده از روى چهره حقيقى سازمان هاى بين المللى كنونى بردارد اين است كه براى رسيدن به توافق در يك مسأله قبلًا در بيرون جلسات بايست دولت هاى بزرگ كه در حقيقت نقش قيم را براى ملل ديگر جهان بازى مى كنند در هر مسأله اى [اعم از اين كه مربوط به كشورشان باشد يا نه] به توافق كامل برسند، سپس آن را در مجمع عمومى مطرح ساخته و تشريفاتش را برگزار نمايند! و به اين ترتيب مجامع مزبور در رديف ساير سلاح هاى سرد و گرم دول بزرگ قرار گرفته است.
غير از اين هم نمى تواند باشد، زيرا محكمه اى كه قاضيان آن طرفين نزاع بوده باشند نتيجه اى بهتر از اين نخواهد داد! به عقيده ما بايد فرمول و تركيب اين سازمان ها را به كلى عوض كرد و طرفين نزاع را از محكمه بيرون راند، يعنى به جاى نمايندگانى كه دست نشانده دولت ها هستند بايد جمعى از زبده ترين متفكّران و دانشمندان و سياستمداران بشر دوست سراسر جهان كه استقلال كامل در كار خود داشته باشند به اين مركز بزرگ اعزام شوند، تا بتوانند با بى طرفى و واقع بينى كامل تصميمات لازم را براى حفظ صلح و آزادى در جهان بگيرند، و همه دولت هاى جهان نيز در برابر تصميمات آنها خاضع باشند و آن را اجرا كنند ولى آيا چنين رشد فكرى و اخلاقى در سران بزرگ جهان هست كه به چنين پيشنهادى تن در دهند؟!
البتّه نمى توان انكار كرد كه سازمان ملل كنونى با تركيب خاصى كه دارد باز در پاره اى از موارد به حل بعضى از مشكلات كوچك نايل آمده و از اين لحاظ حس قدردانى عدّه اى را برانگيخته است ولى همان طور كه گفتيم متأسّفانه در مشكلات بزرگ جهانى به عللى كه گفته شد هرگز قادر به پاسخگويى به نيازمندي هاى مردم جهان نمى باشد، و بايد تركيب آن به كلى دگرگون گردد.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.