پاسخ اجمالی:
ادبیات شرق تحت تاثیر ادبیات غرب قرار گرفته است و این تاثیر باعث شده که در خیلی از موارد این ادبیات به صورت یک افتخار پذیرفته شود و شرقی ها از استعمال ادبیات خود احساس حقارت و کمبود کنند و ادبیات خود را کهنه بشمارند. برای جلوگیری از نفوذ بیشتر ادبیات غرب و یا از بین بردن این نفوذ باید ابتدا صنعت خود را توسعه و پیشرفت داد تا از این نفوذ جلوگیری شود.
پاسخ تفصیلی:
ادبيّات غرب امروز به سرعت در شرق نفوذ و گسترش پيدا مى كند، و نه تنها اصالت ادبيات شرقى را از ميان مى برد بلكه تدريجاً آن را تحت الشعاع خود قرار مى دهد، و عجيب و تاسف آور اين كه: اين نفوذ و گسترش ادبيات غربى به صورت افتخارآميزى از طرف مردم شرق پذيرفته مى شود.
مثلًا امروز در تمام مدارس شرقى يك زبان خارجى [سابقاً بيشتر زبان فرانسه و امروز انگليسى] به عنوان يك برنامه قطعى و ضرورى تدريس مى گردد، و با گذشت زمان چنين احساس مى شود كه اگر شرقي ها اقلًا يك زبان خارجى ندانند زندگى كردن براى آنها مشكل خواهد شد، فرق نمى كند در رشته هاى علمى و صنعتى كار كنند يا تاجر و كاسب و كارگر باشند و تدريس زبان خارجى [زبان غربى] از دبيرستان ها كم كم به دبستان ها و كودكستان ها سرايت نموده، تدريجاً همه جا را فرا خواهد گرفت.
ولى بديهى است در غرب وضع طور ديگرى است، در آن جا هرگز احساس ضرورتى نسبت به فرا گرفتن زبان هاى شرقى نمى شود، يعنى آنها بدون تحصيل زبان هاى شرقى مى توانند نان بخورند و زنده بمانند، تنها كسانى به دنبال زبان هاى شرقى مى روند كه بناهست براى خدمت در مستعمرات يا كشورهاى به ظاهر مستقل شرقى اعزام شوند.
جالب اين جاست كه زبان هاى خارجى براى ما شرقي ها خيلى شيرين، بامزه، آهنگ دار و زيباست، ولى مسلّماً براى غربي ها كه مى خواهند زبان هاى ما را بياموزند غالباً دشوار و نامأنوس و ناراحت كننده است!
البته اين طبيعى است كه دول فاتح و پيروز ادبيّات خود را كه كليد تمام مسائل علمى، اقتصادى و سياسى آنها محسوب مى شود بر ملّت هايى كه تحت نفوذ آنها قرار گرفته اند تحميل كنند، شايد كلمه تحميل هم در اين جا صحيح نباشد چه اين كه ادبيات غربى بدون احتياج به يك گذرنامه همراه صنايع آنها، همراه متخصّصين آنها، همراه علوم و داروهاى آنها، به صورت يك لازم لاينفك از دروازه هاى شرق عبور كرده، در همه جا پراكنده مى شود و غرب زدگى شرقي ها و احساس حقارت غلط و بى منطقى كه در برابر غربي ها دارند نيز به سرعت سير و عمق نفوذ آن مى افزايد.
مثلًا در نظر سياستمداران شرقى كلمه «پارلمان» و «فراكسيون» از كلمه «مجلس» و «شعبه» بسيار وزين تر و پر شكوه تر است. تجار از كلمه «بورس» و «كرديت» خيلى بيش از كلمه «مركز داد و ستد» لذّت مى برند و در ذائقه مردم كوچه و بازار كلمه «مدرن» خيلى بيش از كلمه «تازه» مزه مى كند، مدرن در نظر آنها خيلى نو است در حالى كه كلمه «تازه» كه معادل آن است بوى كهنگى مى دهد. در نظر فرهنگي ها كلمه «كنفراس» و «سمينار» خيلى از كلمه «سخنرانى» و «جلسه بحث و بررسى» معنا دارتر است! و در نظر شعرا و نويسندگان كلمه «سكس» و «سمبول» از «امور جنسى» و «رمز و مظهر» لطيف تر و هوس انگيزتر است!
نفوذ ادبيّات غربى در شرق نه تنها از طريق کلمات و مفردات، بلكه از طريق سبك جمله بندي ها نیز به وسيله روزنامه نگاران و مجله نويس هاى كپي بردار از مطبوعات غربى؛ و همچنین از طريق اشعار نو [البتّه به سبك غلط آن] كه تراوش طبع عالى و بلند پرواز! نو پردازان غرب زده ماست در حال توسعه است.
كار استعمار ادبى بجايى رسيده كه اگر طبيب [مثلًا] براى آرامش و تقويت قلب ما قطره «والريان» به همين نام لاتينى مى دهد، قطره شفابخشى است كه طپش قلب را آرام، و روح را نشاط، و اعصاب را كاملًا تقويت مى بخشد؛ امّا اگر روزى بما بگويد «والريان» همان «سنبل الطيب» خودمان است كه نوع تازه آن در دكّان هاى عطّارى پيدا مى شود، يك مرتبه تأثير عميق طبّى آن از بين مى رود، نه آرامشى به قلب مى دهد، نه نشاطى به روح، و نه قوّتى به اعصاب، و يك چيز هجو و كهنه و بى مصرفى از آب در مى آيد!
البتّه همان طور كه گفته شد ادبيّات يك ملّت كليد تمام مسائل مربوط به آنهاست، و نفوذ و گسترش يك زبان بيگانه در ادبيّات ما دليل روشنى بر توسعه نفوذ آنها در همه شؤون زندگى ما خواهد بود، نفوذى كه به اين سادگى و آسانى ريشه كن نمودن آن ممكن نخواهد شد؛ و بدون ريشه كن نمودن آن هم استقلال كامل ميسر نخواهد گرديد.
هرگز از اين گفتار نمی خواهیم نتيجه بگيريیم كه شرقي ها نبايد زبان هاى خارجى را بياموزند، چه اين كه اين سخن بقدرى زننده است كه زبان گوينده اش را فوراً مى سوزاند! و مفهوم آن اين است كه خداى نكرده ما بگوييم بايد به دوران «كجاوه» و «پالكى» بازگشت نمود.
پس همان طور كه ما اتومبيل هاى آنها، ماشين هاى آنها [نمى دانم چه تعبيرى كنم كه كلمه خارجى نباشد] را سوار مى شويم و كلّى به جان آنها دعا مى كنيم، بايد چشممان كور شود ادبيّات آنها را هم كه به منزله لوازم يدكى اين مصنوعات است بپذيريم و اگر احياناً دچار كمبود الفاظ شديم به خارج سفارش دهيم!
نه از سخنان گذشته آن چنان استنباط نكنيد، منظور فقط اين بود كه اگر روزگارى احتياج ما به صنايع آنها كم شود و صنايع داخلى ما جاى مصنوعات آنها را بگيرد مسلماً به همان نسبت، نياز ما به ادبيات آنها نيز كم خواهد شد، و تدريجاً به «استعمار ادبى» كه كليد خيلى چيزهاست پايان داده خواهد شد، پس براى به دست آوردن «استقلال كامل ادبى و فرهنگى» بايد نخست «استقلال اقتصادى» تأمين گردد و «استقلال اقتصادى»، نيز مرهون «استقلال فكرى» است.
يادش به خير آن روزها كه «فرهنگستان» كذايى آستين بالا زده بود كه لغات اجنبى را [البته منظور لغات عربى بود] از محيط ادبيات فارسى بيرون كند و زبان مادرى ما را فارسى خالص نمايد، آرى در همان روزها «كلمات لاتينى» برق آسا وارد زبان ما مى شد، گويا اين كلمات مى خواستند خلأى را كه بر اثر خروج كلمات عربى بوجود آمده بود پر كنند!
عجيب اين كه كلماتى كه هزار سال پيش وارد زبان ما شده بود پس از اين اقامت طولانى هنوز بيگانه محسوب مى شدند ولى كلمات لاتينى كه چند روز قبل وارد شده بودند چنان آشنا مى نمودند كه هيچ گونه احساس غربتى از وجود آنان نمى شد و این به دليل آن بود كه [غرب زده ها] هرگز حساسيّتى روى آنها نشان نمى دادند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.