پاسخ اجمالی:
این مناظره پیرامون نبوت حضرت عيسي(ع)، انجیل، حواريون آن حضرت، علماي بزرگ نصارا، سرنوشت نخستين انجيل و تحریف آن برگزار شد که طی آن امام(ع) تناقض هايي از كلام جاثليق گرفت. جاثليق که به كلي درمانده شده بود و هيچ راه فراري نداشت، هنگامي كه امام(ع) از او خواست هر سوالی دارد بپرسد، او از هر گونه سؤالي خودداري كرد و گفت: «قسم به حق مسيح كه گمان نمي كردم در ميان مسلمانان كسي مثل تو باشد!».
پاسخ تفصیلی:
بر طبق شواهد تاریخی مأمون تصمیم گرفت علما و بزرگان نصرانی، یهودی، صابئين، زردشتيان و علماي ديگر مکاتب در علم كلام را دعوت كند تا با مباحثه علمی بر امام علي بن موسي الرضا(عليه السلام) فائق آمده و از شأن و منزلت ایشان در نزد مردم بکاهد. در این جلسه بعد از اینکه مجلس مناظره رسمیت پیدا کرد مامون رو به جاثليق (عالم بزرگ مسيحي) كرد و گفت:
اي جاثليق، اين پسرعموي من علي بن موسي بن جعفر(عليهم السلام) است و از فرزندان فاطمه(عليها السلام) دختر پيامبر ماست و فرزند علي بن ابي طالب(عليه السلام) است. من دوست دارم با او سخن بگويي و مناظره كني، امّا طريق عدالت را در بحث رها مكن.
جاثليق گفت: اي امير مؤمنان، من چگونه بحث و گفت وگو كنم، در حالي كه (با او قدر مشتركي ندارم و) او به كتابي استدلال مي كند كه من منكر آنم و به پيامبري تمسك مي جويد كه من به او ايمان نياورده ام؟!
در اين جا امام(عليه السلام) شروع به سخن كرد و فرمود: اي نصراني! اگر با انجيل خودت كه به آن اعتقاد داري، براي تو استدلال كنم، به حقانيت اسلام اقرار خواهي كرد؟
جاثليق گفت: آيا مي توانم گفتار انجيل را انكار كنم؟! آري، به خدا سوگند اقرار خواهم كرد، هر چند به ضرر من باشد.
امام(عليه السلام) فرمود: هر چه مي خواهي، بپرس و جوابش را بشنو.
جاثليق: درباره نبوت عيسي(عليه السلام) و كتابش چه مي گويي؟ آيا چيزي از اين دو را انكار مي كني؟
امام(عليه السلام): من به نبوت عيسي(عليه السلام) و كتابش و آن چه به امتش بشارت داده و حواريون به آن اقرار كرده اند، اعتراف مي كنم، و به نبوت عيسي(عليه السلام) كه اقرار به نبوت محمد(صلی الله علیه و آله و سلّم) و كتابش نكرده و امتش را به آن بشارت نداده است، كافرم!
جاثليق: آيا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمي كني؟
امام(عليه السلام): چرا.
جاثليق: پس دو شاهد از غير اهل مذهب خود بر نبوت محمّد(صلی الله علیه و آله و سلّم) اقامه كن، از كساني كه نصارا آن ها را انكار نمي كنند، و از ما نيز بخواه كه دو شاهد بر اين معنا از غير اهل مذهب خود بياوريم.
امام(عليه السلام): هم اكنون انصاف را رعايت كردي اي نصراني. آيا كسي را كه عادل بود و نزد مسيح عيسي بن مريم (عليهما السلام) بر همه مقدم بود، مي پذيري؟
جاثليق: اين مرد عادل كيست؟ نامش را ببر.
امام(عليه السلام): درباره يوحناي ديلمي چه مي گويي؟
جاثليق: به به! محبوب ترين فرد نزد مسيح را بيان كردي.
امام (عليه السلام): به تو سوگند مي دهم، آيا انجيل اين سخن را بيان مي كند كه يوحنا گفت: حضرت مسيح مرا از دين محمّد عربي با خبر ساخت و به من بشارت داد كه بعد از او چنين پيامبري خواهد آمد و من نيز به حواريون بشارت دادم و آن ها به او ايمان آوردند؟
جاثليق گفت: آري، اين سخن را يوحنا از مسيح نقل كرده و اجمالاً به نبوت مردي بشارت داده و نيز به اهل بيت و وصيش بشارت داده است، امّا نگفته است اين در چه زماني واقع مي شود و اين گروه را براي ما نام نبرده تا آن ها را بشناسيم.
امام(عليه السلام): اگر ما كسي را بياوريم كه انجيل را بخواند و نام محمّد(صلی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بيتش و امتش را تلاوت كند، آيا به او ايمان مي آوري؟
جاثليق: بسيار خوب است.
امام(عليه السلام) به نسطاس رومي فرمود: آيا سفر سوم انجيل را در حفظ داري؟
نسطاس گفت: خيلي خوب از حفظ دارم.
سپس امام به رأس الجالوت (بزرگ يهوديان) رو كرد و فرمود: آيا تو هم انجيل را مي خواني؟
گفت: آري، به جان خودم سوگند.
فرمود: آيات سفر سوم را برگير. اگر در آن، ذكري از محمّد و اهل بيتش بود، به نفع من شهادت ده و اگر نبود، شهادت نده. سپس امام(عليه السلام) سفر سوم را قرائت كرد تا به نام پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) رسيد. پس متوقف شد و به جاثليق رو كرد و فرمود: اي نصراني، تو را به حق مسيح و مادرش، آيا مي داني كه من از انجيل آگاهي دارم؟
جاثليق: آري.
سپس امام(عليه السلام) نام پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بيت و امتش را در انجيل براي او تلاوت فرمود و افزود: اي نصراني، چه مي گويي؟ اين سخن عيسي بن مريم است. اگر آن چه را انجيل در اين زمينه مي گويد انكار كني، موسي و عيسي هر دو را تكذيب كرده اي و كافر شده اي.
جاثليق: من آن چه را در انجيل برايم روشن شده است، انكار نمي كنم و به آن اعتراف دارم.
امام(عليه السلام): همگي شاهد باشيد كه او اقرار كرد. سپس فرمود: اي جاثليق، هر سؤالي مي خواهي، بپرس.
جاثليق: از حواريون عيسي بن مريم خبر ده، آنها چند نفر بودند و نيز از علماي انجيل، آن ها چند نفر بودند؟
امام(عليه السلام): از شخص آگاهي سؤال كردي. سپس فرمود: حواريون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آن ها «لوقا» بود. امّا علماي بزرگ نصارا سه نفر بودند: يوحناي اكبر در سرزمين باخ، يوحناي ديگري در قرقيسا، و يوحناي ديلمي در رجاز كه نام پيامبر و اهل بيت و امتش نزد او بود و او بود كه به امت عيسي و بني اسرائيل اين بشارت را داد.
سپس فرمود: اي نصراني، به خدا سوگند، ما به آن عيسي كه به محمّد(صلی الله علیه و آله و سلّم) ايمان داشت، ايمان داريم، ولي تنها ايرادي كه به پيامبر شما عيسي داريم، اين است كه او كم روزه مي گرفت و كم نماز مي خواند!
جاثليق گفت: به خدا سوگند، علم خود را باطل كردي و پايه كار خويش را ضعيف نمودي، و من گمان مي كردم تو اعلم مسلمانان هستي!
امام(عليه السلام): مگر چه شده؟
جاثليق: به خاطر اين كه مي گويي عيسي در عبادت ضعيف بود و كم روزه مي گرفت و كم نماز مي خواند، در حالي كه عيسي حتي يك روز را بدون روزه سپري نكرد و هيچ شبي را (به طور كامل) نخوابيد و هميشه روزها روزه بود و شب ها شب زنده دار.
امام(عليه السلام): بگو ببينم براي چه كسي روزه مي گرفت و نماز مي خواند؟
جاثليق نتوانست پاسخي بدهد و ساكت و شرمنده شد (زيرا اگر به عبوديت عيسي اعتراف مي كرد، با ادعاي الوهيت او سازگار نبود).
امام(عليه السلام): اي نصراني، سؤال ديگري از تو دارم.
جاثليق با تواضع گفت: اگر بدانم، پاسخ مي گويم.
امام(عليه السلام): تو قبول داري كه عيسي مردگان را به اذن خداوند متعال زنده مي كرد؟ جاثليق در بن بست قرار گرفت و به ناچار گفت: قبول ندارم، زيرا آن كس كه مردگان را زنده كند و كور مادر زاد و مبتلا به برص را شفا دهد، پروردگار است و مستحق عبوديت (و با آن چه قبلاً پذيرفتم، سازگار نيست).
امام(عليه السلام): حضرت «اليسع» نيز همين كار را كرد و بر آب راه رفت و مردگان را زنده كرد و نابينا و مبتلا به برص را شفا داد، امّا امتش قائل به الوهيت او نشدند و كسي او را عبادت نكرد. «حزقيل» پيامبر نيز همان كار مسيح را انجام داد و مردگان را زنده كرد.
سپس به رأس الجالوت رو كرد و فرمود: اي رأس الجالوت، آيا اين ها را در تورات مي يابي كه بخت النصر گروهي از جوانان بني اسرائيل را از بين اسيران بني اسرائيل كه در هنگام حمله به بيت المقدس اسير شده بودند، انتخاب كرد و به بابل بُرد و خداوند حزقيل را به سوي آن ها فرستاد و آنها را زنده كرد. اين واقعيت در تورات است. هيچ كس جز كافرانِ شما آن را انكار نمي كند.
رأس الجالوت: ما اين را شنيده ايم و مي دانيم.
امام (عليه السلام): راست مي گويي. سپس افزود: اي يهودي، اين سِفر از تورات را بگير. پس امام(عليه السلام) شروع كرد به خواندن آياتي از تورات. مرد يهودي تكاني خورد و در شگفتي فرو رفت.
سپس امام(عليه السلام) به نصراني رو كرد و قسمتي از معجزات پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) درباره زنده شدن بعضي از مردگان به دست او و شفاي بعضي از بيماران علاج ناپذير به بركت او را برشمرد و فرمود: با اين همه، ما هرگز قائل به الوهيت او نیستيم و او را پروردگار خود نمي دانيم. اگر به خاطر اين گونه معجزات، عيسي را خداي خود بدانيد، بايد اليسع و حزقيل را نيز معبود خويش برگزينيد؛ زيرا آن ها نيز مردگان را زنده كردند. هم چنين ابراهيم خليل(عليه السلام) پرندگاني را گرفت و سربريد و آن ها را بر كوه هاي اطراف قرار داد، سپس آن ها را فرا خواند و همگي زنده شدند. موسي بن عمران(عليه السلام) نيز چنين كاري را در مورد هفتاد نفر كه با او به كوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند، انجام داد. تو هرگز نمي تواني اين حقايق را انكار كني؛ زيرا تورات و انجيل و زبور و قرآن بيانگر آن است. پس بايد همه اين اشخاص را خداي خويش بداني.
جاثليق كه پاسخي نداشت بدهد، گفت: سخن، سخن توست و معبودي جز خداوند يگانه نيست. سپس امام(عليه السلام) درباره كتاب اشعيا از او و از رأس الجالوت سؤال كرد. او گفت: من از آن به خوبي آگاهم.
امام فرمود: اين جمله را به خاطر داريد كه اشعيا گفت: من كسي را ديدم كه بر درازگوشي سوار است و لباس هايي از نور بر تن كرده (اشاره به حضرت مسيح) و كسي را ديدم كه بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه اشاره به پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم)؟
گفتند: آري، اشعیا چنین سخنی را گفته است.
امام(عليه السلام) افزود: اي نصراني! اين سخن مسيح را در انجيل به خاطر داري كه فرمود من به سوي پروردگار شما و خود مي روم و «فارقليطا» مي آيد و درباره من به حق شهادت مي دهد آن گونه كه من درباره او شهادت دادم و همه چيز را براي شما تفسير مي كند.(1)
جاثليق: آن چه از انجيل نقل كردي، ما به آن معترفيم.
سپس امام(عليه السلام) سؤالات ديگري درباره انجيل و از ميان رفتن نخستين انجيل و بعد، نوشتن آن به دست چهار نفر مرقس، لوقا، يوحنا و متي (انجيل هايي كه هم اكنون موجود و در دست مسيحيان است) مطرح كرد و تناقض هايي از كلام جاثليق گرفت.
جاثليق به كلي درمانده شده بود، به گونه اي كه هيچ راه فراري نداشت. لذا هنگامي كه امام(عليه السلام) بار ديگر به او فرمود: اي جاثليق، هر چه مي خواهي سؤال كن، او از هر گونه سؤالي خودداري كرد و گفت: اكنون شخص ديگري سؤال كند. قسم به حق مسيح كه گمان نمي كردم در ميان مسلمانان كسي مثل تو باشد!(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.