پاسخ اجمالی:
در ابعاد شخصی نقل های فراوانی درباره انجام مناسک مذهبی و شرکت امیرکبیر در عزاداری های ائمه(ع) وجود دارد و درباره اقداماتش در زمان صدارت اعظمی نیز می توان به این خدمات او اشاره کرد: ممنوع اعلام کردن می گساری، مقابله با آشوب فرقه بابیه، آزادی سید صالح عرب از بند حکومت عثمانی، مقابله با ریخت و پاش ها و رشوه گیری های دستگاه حکومت و تلاش برای احیای عدالت اجتماعی. نیز او ابایی از اصلاح برخی ساختارها و نهادهای مرتبط با دین و روحانیت هم چون اصلاح ساختار قضاوت یا پالایش عزاداری ها از برخی امور خرافی نداشت.
پاسخ تفصیلی:
بحث و گفت وگو پیرامون یکی از معروف ترین مردان تاریخ دویست ساله اخیر ایران، یعنی «میرزا محمدتقی خان فراهانی» معروف به «امیرکبیر» و اقدامات تحول طلبانه او در ساختار جامعه و نهادهای سنتی دوران سلطنت ناصرالدین شاه، همواره محل مناقشات مورخین و تحلیل گران سیاسی و تاریخی بوده است. یکی از این موضوعات مورد مناقشه مسأله اعتقادات دینی این شخصیت تاریخی و اقدامات او راجع به مسائل مذهبی است. مرور اجمالی برخی منابع تاریخی ما را در کشف پاسخ این پرسش یاری می کند.
امیرکبیر در روستای «هزاوه» در نزدیکی های «تفرش»، که از قدیم الایام از مراکز و پناهگاه های تشیع بوده است، به دنیا آمد و رشد کرد و مثل هر ایرانی مسلمان که از طفولیت و از راه تعبد به حفظ آداب دینی و رعـایت اصول و قـواعد مذهب بار می آید، هـمه ظـواهر مذهب تشیع را که مذهب آبا و اجدادی اش بوده رعایت کرده است. تأثیر این تربیت دینی تا بدان جاست که می بینیم سنت پیـروی از امـام اول و سـوم شیعیان، یعنی تن در دادن به هر گونه فداکاری در راه حق و حقیقت، به او منتقل و بعدها در شخصیت او نمود پیدا کرده است.
به هر حال منابع تاریخی و نوشته هایی که پیرامون این شخصیت تاریخی نوشته شده اند گواهی می دهند که نماز و روزه امیرکبیر ترک نمی شد و در مجالس مصیبت خوانی اهل بیت(علیهم السلام) حضور می یافت و هنگامی که فرصت داشت از خواندن دعا و زیارت نامه دوری نمی ورزید.(1) او در نامه هایی که به مناسبت های مختلف برای ناصرالدین شاه نوشته، به روزه گرفتن خود اشاره کرده است(2) و روایت هایی نیز وجود دارد که نشان می دهد او تا آخر عمر و حتی تا شبی که صبحش در حمام باغ فین کاشان به قتل رسیده، مشغول به مناجات و نماز شب بوده است.(3) پیکر امیرکبیر پس از مرگ به کربلا منتقل و در یکی از رواقهای صحن مطهر حضرت سید الشهدا(علیه السلام) به خاک سپرده شد. نیز شخصی به نام شیخ عیسی نجفی به نیابت از او به حج بیت الله الحرام فرستاده شد.(4)
غیر از این اعتقادات و مناسک شخصی، امیرکبیر در زمان صدارتش نیز اقدامات متعددی برای رشد دین و دین داری در جامعه نمود. او چند مسجد و مدرسه، از جمله مدرسه شیخ عبدالحسین در بازار تهران را ساخت و ساختمان امامزاده زید را در تهران بنا کرد. همچنین طی یک دستور عمومی و برای جلوگیری از اهانت به آیات قرآن، چاپخانه ها را از چاپ آیات این کتاب آسمانی بر کاغذهای باطله منع کرد.(5)
در دوره صدارت او بر درباره ناصرالدین شاه در برخی از مناطق اراذل و اوباش مشروب می نوشیدند و در حالت مستی عربده می کشیدند و برخی های شان در آن حال قمه از غلاف بیرون می کشیدند و عبور و مرور را در کوچه ها و چهارسوق های شهر پس از غروب آفتاب برای و زنان و دختران و حتی مردان ناامن می ساختند. امیرکبیر در دوره صدارت خود می گساری را ممنوع کرد و مجازات های سختی برای قانون شکنان در نظر گرفت و آن قدر سرسختانه با این پدیده ناهنجار اجتماعی مبارزه کرد که تلاش هایش نهایتا نتیجه داد و با کاهش میزان جریم، امنیت عمومی به جامعه بازگشت.(6)
خدمت دیگر او به جامعه دینی و دین داران جامعه، خلاص کردن یکی از علمای برجسته زمان خود به نام سید صالح عرب (جد مادری آیت الله سید عبدالله بهبهانی از رهبران جنبش مشروطه) از بند حکومت عثمانی بود. «سید صالح عرب» که از علمای شناخته شده کربلا بود پس از هـجوم قـوای عثمانی به زوار سید الشهدا(علیه السلام) پیشاپیش شاگردان خود به دفاع از زائران پرداخت و همین امر سبب شد که نیروهای عثمانی وی را دستگیر کرده راهی پایتخت امپراتوری خود یعنی استانبول نمایند. سلطان عثمانی به خاطر مراتب علمی و سیادت سید صالح، از قتلش صرف نظر کرد و او را در قـفسی آهـنین محبوس ساخت. امیرکبیر با دریافت این خبر تمامی قوای خود را متمرکز کرد و استرداد سید صالح را خواستار شد. سرانجام نیز توانست سید را بـا عـزت و احترام به ایران آورد و به مسـند «حـجت الاسلامی» تهران بگمارد.(7)
دیگر اقدام بسیار چشم گیر امیرکبیر، مقابله قاطع و بدون مجامله با فتنه فرقه «بابیه» بود. علی محمد باب در سال ۱۲۶۰هـ.ق، یعنی اواخر سلطنت محمدشاه، ادعای مهدویت کرد و جماعتی را پیرو خود گردانید. در پی شورش هایی که در دوران صدارت امیرکبیر به تبعیت از باب به وقوع پیوست، امیرکبیر دستور داد تا این مدعی دروغین زندانی و در تبریز اعدام شود. پس از اعدام باب، بابی های یزد، کرمان، زنجان و مازندران به خون خواهی او اقدام به شورش و نافرمانی کردند و حتی مصمم شدند که امیرکبیر و ناصرالدین شاه را به قتل برسانند. امیرکبیر در مقابل با سرعت تمام و با قاطعیتی مثال زدنی همه آنها را سرکوب کرد و فتنه آنها را از بین برد.(8)
موضوع دیگری که می توان رگه های دیانت این شخصیت تاریخی را در آن یافت، موضوع تحقق «عدالت است». از دیرباز مسلمانان از حکام و کارگزاران جوامع خود انتظار تحقق عدالت را به عنوان یک «اصل اسلامی» داشتند. مطالعه تاریخ حیات امیرکبیر نیز نشان می دهد که این شخصیت در راستای برنامه ها و اهداف عدالت طلبانه خود، بسیاری از ریخت و پاش ها و مستمری های ماهانه «شاهزاده ها» را قطع کرد.(9) با حسابرسی مجدد و ساماندهی اموال منقول و غیرمنقول «خوانین»، مالیات های عقب افتاده آنها را وصول کرد(10) و شدیدا با معضلاتی چون «رشوه خواری» و فساد اداری دستگاه های دولتی و لشکری مبارزه کرد.(11)
این امیر مسلمان عامل به سیاست «نفی سبیل کافرین بر مسلمین»، یا همان سیاست «استقلال سیاسی ایران» به عنوان کشوری اسلامی بود و بدین منظور با رویه غلط دخالت سفرای روس و انگلیس در دربار ایران مقابله کرد و آنها را مجبور به مراجعه به وزارت خارجه کرد؛ نه اینکه مستقیم به دربار بروند و در امور ایران دخالت کنند. همچنین برای بنیان نهادن ساختار اقتصاد ملی این اقدامات را پیش برد: ایجاد صنایع و کارخانه های جدید، استخراج معادن، حمایت از محصولات داخلی(12)، حمایت از کشاورزان و روستاییان، بنای سد ناصری بر رودخانه کرخه، ایجاد پل شوشتر، ترویج کشت نی شکر، بنای سد گرگان، تشویق به زراعت پنبه، کاهش واردات و افزایش صادرات و... .
با این حال این شخصیت مهم تاریخی به خاطر برخی اقداماتش متهم به «مقابله با نهاد روحانیت و دین داران» شده است که ما در اینجا صحت و سقم برخی از مهم ترین این اتهامات را برمی رسیم:
برای مثال امیرکبیر همیشه از سوی برخی مورخین متهم به مقابله با روحانیون بوده است. این در حالی است که اگر بخواهیم نگاهی منصفانه و مبتنی بر واقعیت های تاریخی به اقدامات او داشته باشیم باید بگوییم که برخی از سیاست های او در قبال «برخی» روحانیون ناشی از دیدگاه وی در ضرورت کاستن اقتدار و نفوذ «برخی» از آنها بوده است. این سیاست، متوجه امامان جمعه و جماعت یا شیخ الاسلام هایی بود «که با نفوذی که بر افکار قاطبه مردم داشتند، خرافات و افکار کهنه ای را میان آنها رواج می دادند و مانع برخی از اصلاحات او می شدند».(13) لذا امیرکبیر برخوردهایی با «برخی» از این روحانیون داشت و حتّی آنها را تبعید کرد.
از سوی دیگر آنچه به عنوان «شکستن حرمت بیوت برخی از روحانیون» توسط امیرکبیر از آن نام برده می شود، موضوعی است که باید با تأمل و دقت بیشتر مورد مطالعه قرار بگیرد و همه جوانب آن دیده شود. آن زمان در ایران معمول بود عناصر شرور و آشوب طلب برای فرار از مجازات به سفارتخانه های خارجی یا به خانه مجتهدین یا حرم حضرت عبدالعظیم و حرم حضرت معصومه(علیهماالسلام) پناهنده می شدند. امیرکبیر با صدور فرمانی در سال ۱۲۶۶هـ.ق اساس این رفتار را که به «بست نشینی» معروف بود، از بین برد و به عمّال دولت دستور داد هر مجرمی را در هر کجا که باشد دستگیر کرده و به مجازات برسانند.(14)
دیگر اتهامی که برخی سطحی نگران بر امیرکبیر وارد می کنند، این است که می گویند امیرکبیر «اختیارات روحانیون» را در امر قضاوت محدود کرد. این اتهام نیز سخن بخردانه ای نیست. بلکه درست این است که او «دیوانخانه عدالت» را تاسیس کرد. باید دید این کار به چه منظور و از روی چه ضرورت اجتماعی به اجرا رسید؟ تا پیش از امیرکبیر امر قضا، نظم و نسق درستی نداشت؛ گاه پیش می آمد که به دلیل عدم نظارت درست حکومت افراد غیرمسؤول و «غیرصالحی» در رأس این مراکز قرار می گرفتند. نیز گاهی پیش می آمد که یک فرد در لباس روحانی، با گرفتن رشوه، اقدام به دو شهادت در یک محکمه هم به نفع مدعی و هم به نفع متهم می نمود. در مقابل این وضعیت نابهنجار امیرکبیر برای دفاع از حقوق شهروندان و استقرار عدالت و کاستن از «صدـور احکام ناسخ و منسوخ» اقدام به اصلاح ساختار قضایی کشور نمود.(15)
نگاه جامع و منصفانه تاریخی به ما نشان می دهد که امیرکبیر با این اقدام نه تنها «محاکم شرعی» را محدود نکرد بلکه دامنه قدرت علما را بـا انـتساب «شـیخ عبد الحسین طهرانی» ملقب به شیخ العراقیین به ریاست محکمه شرع، تثبیت کرد. روش طرح حل دعاوی بدین ترتیب بود که موضوع ابتدا در «دیوانخانه» رسـیدگی مـی شد و آنـگاه برای صدور حکم به «محکمه شرع» ارجاع می گشت.(16)
از نـحوۀ رفتار امیرکبیر نسبت به علما آشکارا دیده می شود که سیاست او نسبت به نقش عالمان در کارها بـر اسـاس نقشه و توطئه ساخته و پرداخته ای قبلی برای محدودسازی نقش آنان نبوده؛ بلکه ناشی از این علاقه بـوده است کـه هـر چه بیشتر قدرت دولت را تثبیت کند و دامن شان نیز از اقدامات خلاف برخی افراد غیرمسؤول و ناصالح نیز بری باشد.(17)
موضوع دیگری که بر شخصیت امیرکبیر سایه انداخته، گفته بدون سند برخی از مورخین درباره دستور او مبنی بر «منع تعزیه» حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) است. در پاسخ چنین اتهامی می گوییم، بله امیرکبیر اقداماتی را جهت «اصلاح برخی خرافه ها» و امور ناپسند در عزاداری ها، «مانند قمه زنی» انجام داد؛ امّا هیچگاه با «اساس» مراسم عزاداری مخالفت نکرد.
ادعای مقابله او با مراسم تعزیه خوانی و عزاداری با تورقی در نامه های برجامانده از او متزلزل می شود؛ چرا که امیر طی نامه هایی که بیشتر به دستخط خودش است به این امر تصریح می کند که: «ما نوکرها مـشغول تعزیه داری سـیدالشهدا(علیه السلام) میشویم».(18) امیرکبیر حتی گاهی شرکت در این مـراسم را «واجـب تر از دیدار نـاصر الدیـن شاه» مـی داند چنان که در این باره می نویسد: «امروز برای تعزیه بـه مـنزل مرحوم حاجی میرزا علی رضا رفته بودم. آن شد که از سعادت حضور قبله عالم باز ماندم».(19)
عشق و علاقه امیرکبیر به سیدالشهدا(علیه السام) موضوعی نیست که بـتوان بـه سهولت آن را انکار یا تحریف کرد. چرا که حالات و سکنات او دلیلی است آشکار بر رد این ادعای بی پایه. برای مثال وی به شـهاب اصـفهانی دستور داد تا مصیبت سالار شـهیدان کـربلا را بـه صورت قطعه ای منظوم درآورد.(20)، همچنین مدارکی مبنی بر اینکه در منزلش زیارت عاشورا می خوانده به دست ما رسیده است.(21) نیز حـضور او در مـراسم عزاداری و روضه خوانی حـتی در شـرایطی که به شدت تحت نظر بود، با توجه به منابع تاریخی امری مسلم شناخته میشود. با وجود چنین شواهد و اسناد تاریخی چگونه می توان چنین اتهام بی اساسی را متوجه امیرکبیر ساخت؟!
به هر حال جمع بندی تمامی این اقدامات نشان می دهد که امیرکبیر شخصیتی مذهبی داشت و اقدامات او نیز در راستای تقویت وجهه دینی جامعه و پیراستن دین از خرافه و بدعت بوده است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.