پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در مورد پیمان شکنی طلحه و زبیر می فرماید: «شما همچون مادرانى كه از روى شوق به فرزندان خود روى مى آورند، به سوى من آمديد، دستم را بستم و شما آن را گشوديد». سپس شکایت آنان را به درگاه خدا برده، و آنان را نفرين کرده و می فرماید: «خداوندا! بيعتى را كه از مردم گرفته اند نافرجام كن، و كارهايى را كه تصميم قطعى بر آن گرفته اند استحكام نبخش، و آنها را به آرزوهايى كه به آن دل بسته اند و براى رسيدن به آن تلاش مى كنند ناكام كن». سرانجام با نفرين امام(ع)، در كار خود ناكام شدند، هم طعم تلخ شكست را چشيدند و هم با ذلّت به قتل رسيدند.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در بخشی از خطبه 137 نهج البلاغه، اشاره به مسأله بيعت كرده و با صراحت به طلحه و زبیر که پیمان شکنی کرده بودند مى فرمايد: من هرگز براى بيعت، به سراغ شما نيامدم، اين شما بوديد كه به سراغ من آمديد و اصرار كرديد، مى فرمايد: (شما همچون مادرانى كه از روى شوق به فرزندان خود روى مى آورند، به سوى من آمديد، و مى گفتيد: بيعت! بيعت! من دستم را بستم و شما آن را گشوديد، من دست خودرا عقب مى كشيدم و شما به سوى خود مى كشيديد!)؛ «فَأَقْبَلْتُمْ إلَيَّ إقْبَالَ الْعُوذِ(1)الْمَطَافِيلِ(2)عَلَى أَوْلاَدِهَا، تَقُولُونَ: الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ! قَبَضْتُ كَفِّي فَبَسَطْتُمُوهَا، وَ نَازَعَتْكُمْ يَدِي فَجَاذَبْتُمُوهَا».
سپس رو به درگاه الهى آورده و شكايت اين پيمان شكنان ظالم و ستمگر را كه ريختن خون مردم بى گناه را وسيله اى براى نيل به هوا و هوسها قرار دادند به خدا مى برد، و سخت به آنها نفرين مى كند و عرضه مى دارد: (خداوندا! آن دو طلحه و زبير از من بريدند و به من ستم كردند، بيعتم را شكستند و مردم را بر ضدّ من شوراندند)؛ «اللَّهُمَّ إنَّهُمَا قَطَعَانِي وَ ظَلَمَانِي، وَ نَكَثَا بَيْعَتِي، وَ أَلَّبَا(3)النّاسَ عَلَيَّ».
(خداوندا! بيعتى را كه از مردم گرفته اند نافرجام كن، و كارهايى را كه تصميم قطعى بر آن گرفته اند استحكام نبخش، و آنها را به آرزوهايى كه به آن دل بسته اند و براى رسيدن به آن تلاش مى كنند ناكام كن!)؛ «فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا، وَ لَا تُحْكِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا، وَ أَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيمَا أَمَّلا وَ عَمِلَا».
سپس امام(عليه السلام) روى سخن را به مردم كرده و با صراحت مى گويد: من قبل از جنگ با اين دو نفر اتمام حجت كردم، مى فرمايد: (من پيش از جنگ از آنها درخواست كردم كه دست بردارند و بازگردند، و انتظار بازگشتشان را نيز مى كشيدم، ولى آنها پشت پا به نعمت زدند و دست رد بر سينه عافيت نهادند)؛ «وَ لَقَدْ اسْتَثَبْتُهُمَا(4)قَبْلَ الْقِتَالِ، وَ اسْتَأْنَيْتُ(5) بِهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ(6)فَغَمَطَا(7)النِّعْمَةَ، وَ رَدَّا الْعَافِيَةَ».
جمله هاى اخير ممكن است ادامه شِكوه امام(عليه السلام) به پيشگاه خدا بوده باشد، و ممكن است خطاب به مردم، و معنى دوّم مناسبتر به نظر مى رسد.
به هر حال اين جمله ها نشان مى دهد كه امام(عليه السلام) به شدّت از جنگ و خونريزى پرهيز داشت، و تا آن جا كه ممكن بود آتش افروزان جنگ «جمل» را اندرز داد، شايد بر سر عقل آيند يا عواطف دينى آنها تحريك شود، و از راه خطرناكى كه در پيش گرفته اند بازگردند، ولى هوس خلافت و حُبّ جاه و مقام چنان چشم و گوش آنها را كور و كر كرده بود، كه حتّى نصايح مشفقانه امام(عليه السلام) نيز در آنها اثر نكرد و سرانجام نفرين امام(عليه السلام) دامانشان را گرفت و در كار خود ناكام شدند، هم طعم تلخ شكست را چشيدند و هم با ذلّت به قتل رسيدند.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.