پاسخ اجمالی:
ایشان در فرازی از این تعالیم می فرماید: «كسانى را كه زره بر تن دارند پيشاپيش صفوف قرار دهيد و آنها كه زره ندارند پشت سر آنان قرار گيرند. دندانها را روى هم بفشاريد كه اين كار تأثير شمشير را بر سر كمتر مى كند». همچنین ایشان در برخی تعالیم جنگی که جنبه روانى دارد به یاران مى فرمايد: «به انبوه و آخر لشكر دشمن نگاه نكنيد چرا كه مايه آرامش و قوت و قدرت است».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه 124 نهج البلاغه به هفت دستور مهم جنگى اشاره مى فرمايد؛ دستوراتى كه مى تواند ضايعات را به حدّاقل برساند و پيروزيها را به حدّأكثر.
نخست مى فرمايد: (كسانى را كه زره بر تن دارند پيشاپيش صفوف قرار دهيد و آنها كه زره ندارند پشت سر آنان قرار گيرند)؛ «فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ(1)وَأَخِّرُوا الْحَاسِرَ(2)».
در دوّمين دستور مى فرمايد: (دندانها را روى هم بفشاريد كه اين كار تأثير شمشير را بر سر كمتر مى كند)؛ «وَ عَضُّوا عَلَى الاْضْرَاسِ(3). فَإنَّهُ أَنْبَى(4)لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ(5)».
اين عمل دو فايده دارد؛ نخست اين كه ترس و وحشت را زايل مى كند يا به حدّاقل مى رساند از همين رو انسان هنگامى كه از ترس مى لرزد اگر دندانها را محكم بر هم بفشارد لزرش او كمتر يا ساكت مى شود، ديگر اين كه استخوانهاى سر را محكم نگه مى دارد و در برابر ضربات دشمن آسيب كمترى مى بيند.
در سوّمين دستور مى فرمايد: (در برابر نيزه هاى دشمن در پيچ و خم باشيد چرا كه براى منحرف كردن نيزه ها مؤثّرتر است)؛ «وَ الْتَوُوا(6)فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ. فَإنّهُ أَمْوَرُ(7)لِلاْسِنَّةِ».
اين دستور شبيه چيزى است كه امروز مى گويند: هنگامى كه كسى مى خواهد به سوى شما تيراندازى كند به چپ و راست حركت كنيد و به اصطلاح به صورت «زيگ زاگ» جاى خودرا پيوسته تغيير دهيد تا دشمن نتواند درست نشانه گيرى كند.
در چهارمين دستور مى فرمايد: (نگاه چشمها را پايين بياوريد و به انبوه و آخر لشكر دشمن نگاه نكنيد چرا كه براى قوت و قدرت قلب بهتر و مايه آرامش بيشتر دل هاست)؛ «وَ غُضُّوا الاْبْصَارَ فَإنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ(8)، وَأَسْكَنُ لِلْقُلْوبِ».
اين دستور، بر خلاف دستورات پيش جنبه روانى دارد و مى دانيم هر قدر روحيه سربازان در سطح بالاترى باشد، اميد به پيروزى بيشتر است به همين دليل امام(عليه السلام) بارها بر اين معنى تأكيد مى فرمود، كه نمونه هاى آن در خطبه هاى 11 و 66 به چشم می خورد.
در پنجمين دستور مى فرمايد: (صداها را خاموش كنيد و كمتر سخن بگوييد چرا كه سستى را دور مى سازد)؛ «وَ أَمِيتُوا الاْصْوَاتَ. فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ».
بديهى است هنگامى كه انسان مشغول سخن گفتن شود بخشى از نيروى فكرى و همچنين بخشى از نيروى جسمانى او در اين راه مصرف مى شود و از تمركز فكر و توجّه به حملات حساب شده دشمن مى كاهد.
در ششمين دستور مى فرمايد: (از پرچم خود به خوبى پاسدارى كنيد و آن را به اين طرف و آن طرف مايل نسازيد و اطراف آن را خالى نگذاريد و جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت خود نسپاريد)؛ «وَ رَايَتَكُمْ فَلاَ تُمِيلُوهَا وَ لاَ تُخِلُّوهَا(9)، وَ لاَ تَجْعَلُوهَا إلاَّ بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ. وَ المَانِعِينَ الذِّمَارَ(10)مِنْكُمْ».
سپس با يك استدلال منطقى اين سخن را تكميل کرده و می فرماید: (زيرا آنان كه در حوادث سخت در برابر مشكلات ميدان نبرد ايستادگى مى كنند همانها هستند كه از پرچمشان به خوبى پاسدارى مى نمايند، گرداگرد آن را مى گيرند و از چپ و راست، و از پس و پيش، مراقب آن هستند، نه از آن عقب مى مانند كه تسليم دشمنش كنند و نه از آن پيشى مى گيرند كه رهايش سازند!)؛ «فَإنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ(11)هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ برَايَاتِهمْ، وَ يَكْتَنِفُونَهَا؛ حفَافَيْهَا(12)، وَ وَرَاءَها، وَ أَمَامَها؛ لاَ يَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا، وَ لاَ يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا».
در زمانهاى پيشين، پرچم در ميدان جنگ، نقش بسيار مهمى داشت چرا كه سبب ارتباط و بهم پيوستن صفوف بود، و هنگامى كه جنگجويان در اطراف و وسط ميدان به نبرد مى پرداختند در مواقع لزوم به سوى پرچم گرد مى آمدند تا صفوف خود را ترميم كنند و به حملات مجدّد بپردازند، اگر پرچم سقوط مى كرد لشكر سرگردان مى شد و گاه متلاشى مى گشت، به همين دليل طرف مقابل هميشه سعى داشت پرچم را به روى خاك بيفكند و مدافعان پرچم، با جان و دل از آن حمايت مى كردند و سقوط پرچم دليل بر شكست بود.
از همين رو امام(عليه السلام) مؤكدترين دستورات را براى حفظ پرچم در جمله هاى بالا داده است، از يكسو مى فرمايد: محل پرچم بايد ثابت باشد و پاسداران آن شجاعترين افراد باشند و از سوى ديگر توصيه مى كند كه پاسداران پرچم هرگز آن را تنها نگذارند و از تمام اطراف مراقب آن باشند، نه پيشى بگيرند، و نه از آن عقب بيفتند، و اين سنبل اقتدار و عظمت را از جان و دل نگهدارى كنند.
سپس امام(عليه السلام) در هفتمين و آخرين دستور اشاره به يكى ديگر از تاكتيكهاى جنگ آن روز كرده مى فرمايد: (هر كس بايد در برابر حريف خود بايستد و با برادر هم رزمش مواسات كند و هرگز حريف خود را به او وامگذارد كه او در برابر دو حريف قرار گيرد، حريف خودش و حريف برادرش!)؛ «أجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ(13)، وَآسَى(14)أخَاهُ بِنَفْسِهِ، وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إلَى أَخِيهِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَقِرْنُ أخِيهِ».
مفهوم دقيق اين سخن هنگامى آشكار مى شود كه وضع جنگهاى آن زمان را بخوبى بدانيم در آن زمان جنگ به سه صورت، انجام مى شد و حتى گاهى در يك ميدان هر سه صورت تحقق مى يافت.
نخست: اين كه يكى از شجاعان لشكر به وسط ميدان مى آمد و از شجاع ديگرى از لشكر دشمن دعوت به مبارزه مى كرد و اين دو با هم مى جنگيدند تا يكى از دو نفر از پاى درآيد.
و گاه چند نفر به ميدان مى آمدند و هر كدام در برابر حريفى قرار مى گرفتند و به همان صورت پيكار شروع مى شد.
و گاه جنگ مغلوبه و به اصطلاح تن به تن مى شد و هر دو لشكر به هم مى ريختند.
البتّه نوع چهارمى هم وجود داشت كه جنگ ناجوانمردانه شمرده مى شد و آن اين كه: گروهى بر سر يك نفر مى ريختند و او را از هر طرف زير ضربات خود قرار مى دادند.
جمله بالا ظاهراً اشاره به همان قسم دوّم است كه چند نفر جنگجو در مقابل چند حريف قرار مى گرفتند در اين صورت نبايد هيچ يك حريف خود را به ديگرى واگذارد، بلكه هر كدام بايد به حريف خود بپردازد و مواسات و مساوات را برقرار سازند.
از اين دستورات هفتگانه به خوبى استفاده مى شود كه مديريت امام(عليه السلام) در مسأله جنگ، تا چه حدّ حساب شده بود كه ياران و سربازان خود را پيش از جنگ با دقيق ترين فنون جنگ آن روز آشنا مى ساخت.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.