پاسخ اجمالی:
يكي از مهم ترين عوامل گناه، كبر است كه شيطان مرتكب آن شد و خود را بالاتر از آدم دانست. تواضع و تكبّر در علم و عدم علم تاثير مى گذارند به طوري كه فرد متواضع اگر مسئله اى را نداند، سؤال مي كند تا بر علم خود بيافزايد؛ اما شخص متكبّر سؤال نمى كند تا شكوه ساختگى خود را نشكند. تكبر، نظام جامعه بشرى را برهم زده و روابط انسان ها را با يكديگر تيره مى كند؛ اما تواضع، ضامن نظام و بيمه كننده سلامت آن است. هم چنين تكبر سرچشمه بسيارى از جنگ ها و خودبرتربينى ملت ها و اقوام در برابر اقوام ديگر است.
پاسخ تفصیلی:
«تواضع»، نقش بسیار مهمی در زندگي فردي و اجتماعي دارد. در اينجا سه نكته را متذكّر مى شويم تا معلوم شود كه تواضع در زندگى عاملى سرنوشت ساز است:
1. يكى از مهم ترين عوامل گناه، كبر است. نخستين گناهى كه در اين عالم اتفاق افتاد، گناه شيطان بود كه ناشى از تكبّر بود، بعد از تسويه و به سرحدّ كمال جسمانى رسيدن انسانى و نفخ روح و دميدن روان به او: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُّوحِى»(1)، وقتى خطاب به فرشتگان شد كه به آدم سجده كنيد: «فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ»(2)، (همه ملائكه سجده كردند الّا ابليس)؛ «فَسَجَدَ المَلَائِكَةُ كُلُّهُم اَجْمَعُونَ اِلّا اِبلِيسُ»(3) خطاب شد چرا سجده نكردى؟! وى قياس(4) كرده و گفت: «اَنَا خَيْرُ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»(5)؛ (من بهتر از آدم هستم، خلق نمودى مرا از آتش و خلق كردى آدم را از گِل). او اولين قياس كننده بود، چنان كه امام صادق(عليه السلام) به ابوحنيفه(6) فرمودند: «لَاتَقِسْ فَاِنَّ اَوّلَ مَنْ قَاسَ اِبلِيسُ»(7)؛ (قياس مكن كه نخستين قياس كننده ابليس [شيطان] بود).
بزرگ ترين اشتباه ابليس _ كه شايد هم آگاهانه دروغ مى گفت _ اين بود كه آتش را با خاك مقايسه كرد و خواست آتش را برتر از خاك جلوه دهد.
حضرت على(عليه السلام) در خطبه قاصعه نهج البلاغه به هنگام نكوهش كبر و خود برتر بينى چنين مى فرمايد: «اِعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَيهِ لِاَصلِهِ فَعَدُوّ اللهِ اِمَامُ المُتَعَصِّبنَ وَ سَلَفَ المُتَكَبِّرِينَ الَّذِى وَضَعَ اَسَاسَ العَصَبِيَّتِهِ وَ نازَعَ اللهَ رِدَاءَ الجَبْرِيّةِ وَ ادَّرَعَ لِباسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ، اَلَاتَرَونَ كَيفَ صَغَّرَهُ اللهُ بِتَكَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِى الدُّنيَا مَدحُوراً وَ اَعَدّلَهُ فِى الآخِرَةِ سَعِيراً»(8)؛ (كبر و خودخواهى به او [شيطان] روى آورد، پس به آفرينش خود بر آدم(عليه السلام) فخر و ناز نمود، و به خاطر آفرينش خود در برابر آدم(عليه السلام) عَصَبيّت به خرج داد آشكارا زير بار فرمان حقّ نرفت و گفت: او را از گل و مرا از آتش آفريدى، من كه از او بهترم چرا او را سجده كنم؟! اين دشمن خدا پيشواى متعصّبان و سرسلسله متكبران است كه اساس تعصّب را پى ريزى كرد و با خدا در جامه عظمت و بزرگى ـ كه اختصاص به او داشت ـ به منازعه پرداخت و لباس عزّت و سربلندى ـ كه سزاوار او نبود ـ را به تن پوشانيد و پوشش تواضع و فروتنى را كنار گذارد مگر نمى بينيد، چگونه خداوند او را براى تكبّر و سركشى خُرد و كوچك و به سبب بلندپروازى پست نمود؟! و آتش فروزان دوزخ را در آخرت براى او مهيا نمود). چنانكه در قرآن كريم مى فرمايد: «قَالَ فَاخْرُجْ مِنهَا فَاِنَّكَ رَجِيمٌ وَ اِنَّ عَلَيكَ اللَّعنَةَ اِلَى يَومِ الدِّينِ»(9)؛ (خداوند فرمود از بهشت بيرون رو كه تو رانده شدى، و تا روز رستاخيز بر تو لعنت است) و در آخرت براى او آتش برافروخته آماده فرمود، چنانكه قرآن كريم مى فرمايد: «لَاَمْلَئَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُم اَجمَعِينَ»(10)؛ (دوزخ را از تو و از همه آنان كه پيرو تو هستند از آدميان و جِنّيان پر خواهم نمود).
2. مسئله تواضع و تكبّر در علم و عدم علم تاثير مى گذارند، انسان متواضع اگر مسئله اى را نداند، سؤال كرده و بر علم خود مى افزايد، و برعكس انسان متكبّر با سؤال نمى خواهد شكوه ساختگى و دروغين خود را بشكند و اساساً يكى از حجاب هاى شناخت، تكبر است. اگر انسان متواضع شد زمينه علم افزايى او فراهم شده و علم هم متقابلاً زمينه تواضع را فراهم مى كند؛ زيرا تواضع و علم رابطه تنگاتنگ و مستقيمى با هم دارند و چرا علم، تواضع نيافزايد؟ در صورتى كه درخت پربار با سر فرو آوردن شاخه هاى ميوه دارش ابراز تواضع میافريند، تكبر و بزرگى فروختن مانع از رسيدن علمى است كه به منزله آب حياتبخش روح و روان است، به قول شاعر:
افتادگى آموز اگر طالب فيضى *** هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است
شاعر ديگرى درباره تكبر و بالا نشستن ظاهرى در حالى كه درون تهى از فضائل و كرامات است، اينچنين سروده:
من از بيقدرى خار لب ديوار فهميدم *** كه ناكس كس نمى گردد از اين بالا نشستن ها
در اين شعر افراد بالانشين و متكبر كه نه فضيلتى از درون و نه شخصيتى از برون دارند، تشبيه به خارهاى بى ارزشى شده اند كه روى بلندى ديوار يا روى پشتبام ها سبز مى شوند. علاوه بر تاثيرگذارى تواضع در دانش اندوزى و علم افزايى، عامل مؤثرى براى پذيرش و كرنش در برابر كلام حق در مباحثات و منازعات و مرافعات است و در مقابل تكبّر، انسان متواضع حرف حسابى را مى پذيرد اگرچه از زبان ناحسابى باشد و حرف ناحسابى را نمى پذيرد اگرچه از زبان فرد حسابى باشد به خلاف متكبّر.
روحيه تواضع با روح اسلام عجين شده است و حضرت على(عليه السلام) آن معلم اخلاق و انسانيت در بيانات خود مى فرمايد: «اَلاِسلَامُ هُوَ التَّسلِيمُ»؛ (اسلام همان تسليم است). تسليم در برابر خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و زير بار حق و حرف حساب رفتن. روحيه تكبّر با روح اسلام سازگار نيست و رشد اين روحيه موجب كفر و خروج از دايره اسلام است، چنان چه در روايات هم اشاره به اين مسئله شده است. با نگرشى به قرآن درمى يابيم كه قرآن هم در موارد مختلف و از جمله در سوره بقره اشاره به مانع بودن روحيه استكبارى براى پذيرش حق كرده و آن را مذمت مى نمايد: «اَفَكُلّما جَاءَكُم رَسُولٌ بِما لَاتَهْوَى اَنْفُسُكُم اِسْتَكْبَرتُم فَفَرِيقاً كَذَّبْتُم وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ»(11)؛ (آيا هر پيامبرى كه برخلاف هواى نفس شما اوامرى از جانب خداوند آورد، استكبار كرده و از امرش سرپيچى مى نمائيد و گروهى را تكذيب كرده و گروهى را مى كُشيد؟). در آيه فوق «تَقْتُلون» با صيغه مضارع آورده شده كه نشانه استمرار است، يعنى يك يا دو پيامبر را نكشتند، بلكه بر اين كار استمرار داشتند.
3. تكبر، نظام جامعه بشرى را برهم مى زند و روابط انسان ها را با يكديگر تيره مى كند و برعكس، تواضع ضامن نظام و بيمه كننده سلامت آن است، سرچشمه بسيارى از جنگ ها همان خود برتربينى ملت ها و اقوامى در برابر اقوام ديگر است. جنگ جهانى اول و دوم را همين مسئله ايجاد كرد. سردمداران آلمان نازى در اثر خودبينى باور كردند كه نژاد ژرمن برتر و بالاتر از ساير نژادها بوده اند و دست به جنگ زده و اين همه سرمايه هاى انسانى و اقتصادى و فرهنگى ملت ها را به دست نابودى سپردند. معلوم مى شود تكبر، توانايى ايجاد جنگ جهانى را دارد. در زمان ما نيز همين روحيه باعث شد كه 5 دولت متكبر و زورگو در سازمان ملل حق وتو داشته و با اين روحيه استكبارى نظام عالم را برهم زنند. اگر باور كنند كه همه فرزندان آدم(عليه السلام) هستند و آدم(عليه السلام) از خاك است: «اَنتُم بَنُو آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ»؛ (شما فرزندان آدم و آدم از خاك است) شعله هاى خشمناك آتشين جنگ ها رو به سردى گرائيده و خاموش مى شود، ولى متأسفانه اميدى به اين باور نيست.
در افغانستان، مجاهدين افغانى با رژيم سفّاك و غير مردمى خود در نبردند و قرارداد صلح را در ژنو، آمريكا و شوروى بين دو جناح به امضا مى رسانند، چه خبر است؟ مگر در بين شوروى و آمريكا شعله هاى جنگ مشتعل شده كه بر سر ميز مصالحه مى نشينند، آيا اين عمل به اين معنا نيست كه ما آقا و بقيه برده، ما ارباب و بقيه رعيت اند و برده حق اختيار و اراده از خود نداشته و محكوم صرف و مغلوب هوا و هوس هاى مولاى خود است؟! آرى عالم را به فساد نكشيد. اين صفت رذيله استكبار، موجب شد كه در همه جا قدرت هاى مستكبر و زورگو نفوذ كرده تا جايى كه براى حفاظت از به اصطلاح امنيت به خليج فارس آمده اند و مى بينيم از موقعى كه پا در اين گرداب مهلكه گذارده اند، تشنج منطقه رو به ازدياد گذارده است.(12)،(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.