پاسخ اجمالی:
مسأله بقاى روح، رابطه نزديكى با استقلال روح دارد؛ زيرا اگر روح مستقل باشد مى تواند بعد از مرگ باقى بماند؛ ولى اگر تابع ماده و از خواص آن باشد، با نابودي جسم مادّى، آن هم نابود مى شود. دلائل فراوانى مي گويد روح انسان شباهتى با روح نباتى و حيوانى ندارد؛ بلكه حقيقتى است مستقل كه گاه به اين بدن مادّى تعلق مى گيرد و گاه از آن جدا مى شود. روح يك حقيقت ماوراى طبيعى است كه ساختمان و فعاليت آن از ساختمان و فعاليت جهان ماده جداست، درست است كه دائماً با جهان ماده ارتباط دارد؛ ولى ماده و يا از خواص آن نيست.
پاسخ تفصیلی:
مسأله بقاى روح، رابطه نزديكى با مسأله استقلال و اصالت روح دارد؛ زيرا اگر روح مستقل باشد مى تواند بعد از مرگ باقى بماند؛ ولى اگر تابع ماده و از خواص آن بوده باشد (درست مانند حركات يك ساعت كه تابع آن است) در اين صورت با نابود شدن جسم مادّى، آن هم نابود مى گردد.
لذا قبل از هر چيز بايد به سراغ اين اصل برويم كه آيا روح آدمى، يك گوهر مستقل است يا چيزى شبيه خواص فيزيكى و شيميايى جسم و سلول هاى مغزى كه با از ميان رفتن مغز، آن هم نابود مى شود، درست مانند روح حيوانى و نباتى كه مجموعه اى از نموّ، تغذيه، توليد مثل، حس و حركت است، بديهى است با از ميان رفتن جسم نه تغذيه اى باقى مى ماند، نه نمو و توليد مثل و نه حسّ و حركت. (دقت كنيد)
ولى ما دلائل فراوانى داريم كه نشان مى دهد روح انسانى شباهتى با روح نباتى و حيوانى ندارد؛ بلكه حقيقتى است مستقل كه گاهى به اين بدن مادّى تعلق مى گيرد و گاه از آن جدا مى شود. نخست به سراغ دلائل عقلى فلاسفه الهى براى اثبات اصالت و استقلال روح مى رويم. دانشمندان الهى و فلاسفه روحيون معتقدند غير از موادى كه جسم انسان را تشكيل مى دهد، حقيقت و گوهر ديگرى در او نهفته است كه از جنس ماده نيست اما بدن آدمى تحت تأثير مستقيم آن قرار دارد. به عبارت ديگر، روح يك حقيقت ماوراى طبيعى است كه ساختمان و فعاليت آن از ساختمان و فعاليت جهان ماده جداست، درست است كه دائماً با جهان ماده ارتباط دارد؛ ولى ماده و يا خاصيت ماده نيست!
در صف مقابل، فلاسفه مادى قرار دارند؛ آنها مى گويند: ما موجودى مستقل از ماده بنام «روح» يا نام ديگر سراغ نداريم، هرچه هست همين ماده جسمانى و يا آثار فيزيكى و شيميائى آن است. ما دستگاهى به نام «مغز و اعصاب» داريم كه بخش مهمى از اعمال حياتى ما را انجام مى دهند و مانند ساير دستگاه هاى بدن مادى هستند و تحت قوانين ماده فعاليت مى كنند. فى المثل ما غده هايى در زير زبان داريم بنام «غده هاى بزاق» كه هم فعاليت فيزيكى دارند و هم شيميائى، هنگامى كه غذا وارد دهان مى شود، اين چاه هاى آرتزين! بطور خودكار و كاملا اتوماتيك شروع به كار مى كنند و چنان حسابگرند كه درست به همان اندازه كه آب براى جويدن و نرم كردن غذا لازم است روى آن مى پاشند؟ غذاهاى آبدار، كم آب، خشك، هركدام به اندازه نياز خود، سهميه اى از آب دهان دريافت مى دارند! مواد اسيدى خصوصاً هنگامى كه زياد غليظ باشند، فعاليت اين غده ها را افزايش مى دهند تا سهم بيشترى از آب دريافت دارند و به اندازه كافى رقيق شوند و به ديوارهاى معده زيانى نرسانند! و هنگامى كه غذا را فرو برديم فعاليت اين چاه ها خاموش مى گردد. خلاصه، نظام عجيبى بر اين چشمه هاي جوشان حكومت مى كند كه اگر يك ساعت تعادل و حساب آنها بهم بخورد يا دائماً آب از «لب و لوچه» ما سرازير است و يا باندازه اى، زبان و گلوى ما خشك مى شود كه لقمه در گلوى ما گير مى كند و پايين نمي رود. اين، كار «فيزيكى» بزاق است؛ ولى مى دانيم كار مهم تر بزاق، كار شيميائى آن است. مواد مختلفى با آن آميخته است كه با غذا تركيب مى شوند و زحمت معده را كم مى كنند.
ماترياليست ها مى گويند: سلسله اعصاب و مغز ما شبيه غده هاى بزاقى و مانند آن داراى فعاليت هاى فيزيكى و شيميائى است (كه به طور مجموع «فيزيكو شيميائى» به آن گفته مى شود) و همين فعاليت هاى «فيزيكو شيميائى» است كه ما نام آن را «پديده هاى روحى» و يا «روح» مى گذاريم. آنها مى گويند: هنگامى كه مشغول فكر كردن هستيم يك سلسله امواج الكتريكى مخصوص از مغز ما برمى خيزد. اين امواج را امروز با دستگاه هايى مى گيرند و روى كاغذ ثبت مى كنند، مخصوصاً در بيمارستان هاى روانى با مطالعه روى اين امواج، راه هايى براى شناخت و درمان بيماران روانى پيدا مى كنند، اين فعاليت فيزيكى مغر ماست. علاوه بر اين، سلول هاى مغز به هنگام فكر كردن يا ساير فعاليت هاى روانى داراى يك رشته فعل و انفعالات شيميائى هستند. بنابراين روح و پديده هاى روحى چيزى جز خواص فيزيكى و فعل و انفعالات شيميايى سلول هاى مغزى و عصبى ما نمى باشد. آنها از اين بحث چنين نتيجه مى گيرند:
1- همان طور كه فعاليت غده هاى بزاقى و اثرات مختلف آن قبل از بدن نبوده و بعد از آن نيز نخواهد بود، فعاليت هاى روحى ما نيز با پيدايش مغز و دستگاه اعصاب، موجود مى شوند و با مردن آن مى ميرند!
2- روح از خواص جسم است، پس مادى است و جنبه ماوراى طبيعى ندارد.
3- روح، مشمول تمام قوانينى است كه بر جسم حكومت مى كند.
4- روح بدون بدن، وجود مستقلى ندارد و نمى تواند داشته باشد.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.