پاسخ اجمالی:
ولىّ طفل و معلّم و حاكم شرع حق تأديب افراد نابالغ را دارند. امّا والى و حاكم شرع حق تأديب طفل را به هنگام ارتكاب منكرات دارد، به جهت اين كه مخاطب ادلّه حدود و تعزيرات است، و اجراى حدود و تعزيرات در درجه اوّل بر دوش حاكم شرع است. امّا ولىّ طفل (پدر و پدر بزرگ پدرى) حقّ تأديب نابالغ را در هر دو جهت دارد؛ هم براى جلوگيرى از منكرات، و وادار كردن به انجام واجبات، و هم در مقام تعليم و تربيت. و معلّم نیز اجمالا چنين حقّى را به هنگام ضرورت دارد که علاوه بر برخی روايات، سيره مستمرّه عقلا نيز دليل بر اين حق است.
پاسخ تفصیلی:
در این که مجری تادیب در کودکان و نوجوانان چه کسی است؟ باید گفت که ولىّ طفل و معلّم و حاكم شرع حق تأديب افراد نابالغ را دارند. امّا والى و حاكم شرع حق تأديب طفل را به هنگام ارتكاب منكرات دارد، به جهت اين كه مخاطب ادلّه حدود و تعزيرات است، و اجراى حدود و تعزيرات در درجه اوّل بر دوش حاكم شرع است، اما چنين حقّى براى حاكم شرع جهت انجام مسائل تربيتى و آداب وجود ندارد. در نتيجه محدوده اختيار حاكم در اجراى تأديب، فقط در صورت ارتكاب منكرات است. امّا ولىّ طفل (پدر و پدر بزرگ پدرى) حقّ تأديب نابالغ را در هر دو جهت دارد؛ هم براى جلوگيرى از منكرات، و وادار كردن به انجام واجبات، و هم در مقام تعليم و تربيت. علاوه بر رواياتى كه گذشت، روايات خاصّى در جواز تأديب صبى براى وادار كردن وى به انجام واجبات نيز وارد شده است.
سؤال: آيا مادر هم مى تواند همانند پدر و جدّ پدرى كودك را به هنگام ضرورت تنبيه كند؟
پاسخ: در ميان فقهاى شيعه، كسى را نيافتيم كه متعرّض اين مسأله شده باشد. ولى در كتاب «الفقه على المذاهب الاربعه»، از كتابهاى اهل سنّت مى خوانيم: «الظاهر ان الام تلحق بالاب فيما اذا كان فى زمن الصبا فى كفالتها للصبى او البنت فيجوز لها التعزير»(1)؛ (ظاهراً مادر نيز حقّ تأديب و تنبيه طفل را همچون پدر دارد؛ البتّه تا زمانى كه دختر بچّه يا پسر بچّه در كفالت وى هستند). ما نيز معتقديم كه تفاوتى بين پدر و مادر در اين مسأله نيست. و دليل ما سيره مستّمره اهل شرع و عقلاى اهل عرف است، كه چنين حقّى را براى مادر نيز قائل هستند. نتيجه اين كه پدر و جدّپدرى و مادر حقّ تأديب صبى را در جهات سه گانه دارند.
و امّا معلّم، همان گونه كه در روايت سكونى(2) آمده اجمالا چنين حقّى را به هنگام ضرورت دارد. علاوه بر این روايت سيره مستمرّه عقلا نيز دليل بر اين حق است. بنابراين در اصل جواز اين كار بحثى نيست. بلكه بحث در اين است كه آيا معلّم مستقلاّ چنين حقّى دارد، و اوّلا و بالذّات مجاز به اين كار مى باشد؟ يا اين حق بايد از ناحيه ولىّ طفل به او واگذار شود، و بدون اذن ولى، هر چند اذن ضمنى، مجاز به اين كار نخواهد بود؟ ظاهراً حقّ وى استقلالى نيست، بلكه از طريق ولى و با اجازه وى مى باشد؛ زيرا سيره عقلا، كه دليل عمده اين مسأله است، به معلّم در صورت اجازه ولى چنين حقّى را مى دهد؛ هر چند اذن ضمنى باشد. مثل اين كه فرزندش را به معلّم سپرده تا تعليم و تربيتش را طبق عرف بر عهده بگيرد، و مى دانيم كه تنبيه و تأديب و از جمله مجازاتهاى بدنى به طور اجمال، از لوازم تعليم و تربيت است. ثمره اين بحث در جايى ظاهر مى شود كه ولى، معلّم را صريحاً از تنبيه بدنى فرزند خود نهى كند، كه در اين صورت حقّ تنبيه او را ندارد و نكته مهم اينجاست كه در عصر ما كه سيره تقريباً عوض شده، اذن ضمنى نيز كفايت نمى كند، بلكه اذنِ صريحِ ولى لازم است.
نتيجه اين كه والى و ولىّ طفل و معلّم حقّ تأديب و تنبيه بدنى او را با شرايط و قيود خاصّى دارند. ولى باز تكرار مى كنيم تا ضرورتى نباشد بايد از اين كار پرهيز كرد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.