پاسخ اجمالی:
قرآن «زبان و بیان» را از نعمت های بزرگ الهی می داند که فوائد زیادی دارد و در كنار بركات زياد آن، آفات زيادى هم نهفته است. آری انسان باید مواظب زبان این نعمت و گوهر گران بهایش باشد؛ زیرا که طبق بیان روایات زبان کلید هر خیر و شری می باشد و مومن بر دهان خود مانند صندوق طلا مهر می نهد تا باعث گناه و از بین رفتن مال و خون و آبروي مردم نشود.
پاسخ تفصیلی:
نطق و بيان يكى از بزرگ ترين افتخارات بشر و از نشانه هاى خداوندی است كه در سوره «الرحمن» بعد از مسئله خلقت انسان و تعليم بيان، مطرح شده است؛ «اَلرَّحمَنُ * عَلَّمَ القُرآنَ * خَلَقَ الاِنْسَانَ * عَلَّمُهُ البَيانَ».(1) معمولاً مى گوئيم حرف زدن آسان و عمل كردن مشكل است؛ ولى اگر دقت كنيم مي بينيم حرف زدن هم به اين آسانى كه فكر مى كنيم نيست، ولى چون براى ما به صورت عادت درآمده بسيار سهل جلوه مى كند. در موقع تكلّم از بين مثلاً دويست هزار لغت در ذهن بايد چند لغت انتخاب شود، يعنى دويست هزار فيش در بايگانى مغز بايد برهم زده شود تا قالب معانى مورد نياز برگزيده شود، حتى براى گفتن جمله ساده اى مثل «لطفاً كمى آب بياوريد».
زبان در موقع تكلّم مثل فرفره مى چرخد و مانور مى دهد، آن هم در فضایى بسيار محدود و كوچك. گاهى 100 نوع چرخش براى 100 نوع آهنگ ايجاد مى شود، بايد حروف را به هم مقرون كند و سپس كلمات را تا جمله ها تنظيم و تشكيل گردد، از اين مهمتر فكرى است كه در پشت سر اين نطق نظارت مى كند، حيواناتى مثل طوطى هستند كه تكلّم كردن را آموخته اند و حتى شايد بهتر از بعضى انسان ها صحبت كنند، مثلاً مى گويد: «لَاحَولَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ العَلِىِّ العَظِيمِ، لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ وَ ...» اما نيرويى به عنوان فكر بر تكلّم آنها نظارت نمى كند؛ بلكه صرف تقليد صداها است كه تكرار مى كنند. بنابراين بيان و تكلّم انسان از بزرگ ترين مواهب الهى است كه قلم هم به آن متّكى است و با بيان، نوشتن را به ما آموخته اند. پس پايه تمدن ها بر بيان و زبان نهاده شده، اگر بيان نبود اين همه تمدن و آسايش نبود، اگر بيان نبود اين همه اختراعات و اكتشافات نبود، اگر بيان و زبان نبود اين همه انتقال و تبادل افكار و انديشه ها نبود، اگر بيان نبود تعليم و تعلّمى نبود، پس تمام اين امور به دست باكفايت بيان و زبان ابداع شده است.
امّا نكته اى كه قابل توجه و تذكر است و نبايد از ذهن ها دور شود، اين مطلب است كه در كنار هر نعمت بزرگى خطر بزرگى آرميده، چنان كه در كنار كوه هاى بلند و سر به فلك كشيده درهّ هاى عميق ژرفى آرميده است. به هر نسبت كوه بلندتر، دره اش عميق تر است، به هر اندازه انرژى اتمى از يك ماده مثل ذغال بيشتر، قدرت تخريب آن بيشتر است. استاد مى فرمودند: حدود 30 سال پيش محاسبه اى ديدم كه شخصى گفته بود، اگر نيروى نهفته در ذغال را كه 1 ساعت طول مى كشد تا چايى را جوش آورد به صورت انرژى اتمى استخراج كنند، چندين سال برق شهر متوسطى را مى دهد، آرى در كنارش هم خطر بمب اتمى است كه شهر 150 هزار نفرى را با تمام ساكنينش زير و رو و نابود مى كند، خلبانى كه بر شهرهاى ژاپن بمب اتمى ريخته بود در خاطراتش گفته بود به محض ريختن بمب ها، آتش به ارتفاع 100 متر زبانه كشيد.
اگر بشر ديروز عصبانى و جانى مى شد، با خنجر يا شمشيرش در نهايت 50 نفر را مى كشت، ولى امروز در چند دقيقه با بمب هاى اتمى و شيميايى، شهر گلستانى را به قبرستانى و منطقه آبادى را به بيابانى مبدّل مى كند، چنان كه در هيروشيما و ناكازاكى و در حلبچه چنين كردند و در زمان ما بمب اتمى ساخته شده كه بمب هاى ناكازاكى و هيروشيما جز بازيچه اى در برابر آنها محسوب نمى شود.
كوتاه سخن اين كه در كنار نعمت بزرگ زبان و بيان، دره عظيم و مُهلك معصيت الهى آرميده است. اگر اين زبانِ سركش مهار نشود، خود و صاحب خود را به اين دره پرتاب مى كند، بايد انسان هاى وارسته را با زبانشان شناخت، هر كس زبانش داراى قيد و بندى است او مؤمن است و الّا اگر هرچه مى خواهد مى گويد و توجهى به پيامدهاى گفتار خود ندارد، انسان خوب و شايسته اى نيست اگرچه نماز شب بخواند.
حديثى از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) است كه اگر انسانى زبانش قيد و بند ندارد به سر و صداهايش توجه نكنيد، بايد گفت: واقعاً چنين است اگر چنين انسانى به مكه هم برود به قول امام صادق(عليه السلام) كه فرمودند: «مَا اَكثَرَ الضَّجِيجَ وَ اَقَلّ الحَجِيجَ»؛ (چقدر ضجّه زننده و ناله كننده زياد و حاجى كم است)، اين شخص كه قيد و بندى براى زبانش ندارد، حاجى واقعى نيست، بلكه اذكار او غير از ضجّه چيزى نيست. پس روشن شد كه در كنار بركات زياد بيان و لسان، آفات زيادى هم نهفته است،(2) و شايد به جرأت بتوان ادّعا كرد كه اين عضو به موازات بيشترين خيراتش، بيشترين آفات را نسبت به اعضاء ديگر دارد.(3) براى همين جهت علماءِ اخلاق در كتاب هاى اخلاقى بابى را تحت عنوان آفات اللسان باز كرده اند، مثل مرحوم فيض كاشانى در «محجّة البيضاء»، مرحوم نراقى در «جامع السعادات». مرحوم فيض شايد 5 صفحه از كتاب خود را به آسيب هاى زبان و گناهان ناشى از آن اختصاص داده است.
در تائيد مطالب فوق، دو روايت به عنوان شاهد ذكر مى كنيم تا اهميت زبان و عذابى كه به آن داده مى شود، روشن شود:
1.«عن الباقر(علیه السلام): اِنَّ هَذَا اللِّسَانَ مِفتَاحُ كُلِّ خَيرٍ وَ شَرٍّ فَيَنْبَغِى لِلْمُؤمِنِ اَنْ يَخْتِمَ عَلَى لِسَانِهِ كَمَا يَخْتِمُ عَلَى ذَهَبِهِ وَ فِضَّتِهِ»(4)؛ (اين زبان كليد هر خير و شرى است، پس سزاوار است كه مؤمن مُهر بر زبانش زند، همچنان كه بر طلا و نقره اش مهر مى زند)؛ يعنى زبان يك عضو كليدى است و توجه ما هم به آن بايد به لحاظ كليدى بودن آن باشد، درب هر خير و شرى را با اين كليد مى توان باز كرد، ولى بايد توجه داشت كه اين كليد فقط براى باز كردن درب خيرات باشد مانند اصلاح ذات البين، نصيحت خلق، امر به معروف و نهى از منكر مورد استفاده قرار گيرد، نه براى افساد ذات البين، فضيحت خلق، امر به منكر و نهى از معروف. همچنان كه طلا و نقره را در كيسه كرده و درب آن را بسته و مهر مى كنيم تا مبادا بدون اراده ما چيزى از آنها خارج شود، بايد زبان خود را هم در كيسه دهان مخفى كرده، مهر كنيم تا مبادا اين گوهر گرانبها از دست او با حرفى خارج شود و در اختيار اجانب قرار گيرد و در يك جمله بايد گفت: كليد هر سعادت و شقاوتى اين زبان است.
2.«قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): يُعَذِّبُ اللهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لَايُعَذِبُ بِهِ شَيئاً مِنَ الجَوَارِحَ فَيَقُولُ يَا رَبِّ عَذَّبْتَنِى بِعَذَابٍ لِمُتَعَذِّبٍ بِهِ شَيئاً مِنَ الجَوَارِحِ، فَيُقَالُ لَهُ: خَرَجَتْ مِنكَ كَلِمَةٌ فَبَلَغَتْ مَشارِقَ الاَرضِ وَ مَغارِبِهَا فَسَفِكَ بِهَا الدّمُ الحَرَامُ، وَ اِنْتَهَبَ بِهِ المَالُ الحَرَامُ، وَ اِنْتَهَكَ بِهَا الفَرْجُ الحَرَامُ»(5)؛ (خداوند چنان عذاب شدیدی مى كند زبان را كه اعضا و جوارح ديگر به آن شدت عذاب نمى شوند. زبان به سخن آمده و مى گويد: پروردگار من، مرا به عذابى كه ديگر اعضا را به آن شدَّت عذاب نكردى عذاب كردى. به او خطاب مى شود به وسيله تو [يعني زبان] كلمه اي خارج شد و به شرق و غرب زمين فرستاده شد [كنايه از اين كه در جهان منتشر شد] و به سبب آن خون محترمى به زمين ريخته شد و مال محترمى به غارت برده شد و آبروى محترمى مورد هتك حرمت قرار گرفت).
در فقه اسلام اَعراض (آبِروها) و اموال و دماء (خون ها) بسيار مورد احترام است و در هر زمان و مكانى امر به حفظ اين سه چيز شده و اصطلاحاً به اينها موضوعات مهمّة گويند، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين روايت مى فرمايند: «به زبان خطاب مى شود كه تو گناه كوچكى مرتكب نشده اى و با يك كلمه، اين سه موضوع مهم را در شرق و غرب عالم مورد تهديد قرار داده اى!» گوش معمولاً خطرات جمعى ندارد، بلكه خطر فردى دارد. ولى زبان چنان است كه آتش جنگى را روشن يا آتش جنگى را خاموش مى كند، يعنى خطرش هم مى تواند مثل نفعش جامعه اى را در برگيرد.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.