پاسخ اجمالی:
متقین حُبّ و بغض شان به خاطر خدا است و اگر با کسی دشمن باشند به او ظلم نمی کنند؛ زیرا که به فرموده امیرمومنان(ع) با ظلم پیروز نمی شوند بلکه به هلاکت می رسند و اگر با کسی دوست شوند گناه نمی کنند و معیارهای الهی را زیر پا نمی گذارند.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در فرازي از خطبه متقين در بيان اوصاف آنها مي فرمايد: «پرهيزكار به كسى كه با او دشمنى دارد ظلم روا نمى دارد و بخاطر كسى كه دوستش دارد گناه نمى كند». مولى در اين دو فراز اشاره به دو مطلب مهم مى كنند، يكى اينكه پرهيزكار اگر به واسطه معيارهاى انسانى اسلامى با كسى عداوت و دشمنى پيدا كرد ظلمى بر او روا نمى دارد، با اينكه زمينه و انگيزه ظلم كه بُغْض و عداوت است موجود است؛ و ديگر اين كه اگر برحسب همان معيارها با كسى دوستى ورزيد به خاطر دوستى مرتكب گناه نمى شود و براى رضا و خشنودى او پا روى اصول اعتقادى خود نمى گذارد.
معمولا اگر انسان با كسى دشمن شد، شيطان وسوسه مى كند كه به او ضربه اى زند، و توجيهاتى نيز در جلو پاى او مى گذارد كه چنين و چنان كن، او بود كه به تو اهانت كرد، او بود كه حق تو را پايمال كرد، او بود آبروى تو را بُرد، او بود كه به تو ستم روا داشت... حتى اگر خودش نتواند در برابر او بايستد، نفس مى گويد دوستان ديگر خود را ببين و وادارشان كن او را تنبيه كنند و گاهى مى گويد او را ادب كنند يعنى وجهه اخلاقى به مسئله مى دهد، در حالى كه عمل خود و دوستانش ضد اخلاقى است.
از طرف ديگر وقتى انسان دوستى پيدا كرد دلش مى خواهد هر چه او مى گويد انجام دهد و اين در عشق هاى مجازى بين دو جنس مخالف بيشتر است؛ خدا نكند پسرى عاشق دخترى نااهل يا برعكس دختري عاشق پسرى نااهل شود كه چه بسا اين عشق و محبت كاذب انسان را كور و كر مى كند و حتى پا روى اعتقادات و اصول مسلم و پذيرفته شده عقلى و نقلى مى گذارد و دست به گناه آلوده مى كند و محدوديت هاى مرزهاى الهى را مى شكند. چه بسا پسر جوان به خاطر محبوبش بى نماز و بى اعتقاد مى شود و فكر مى كند اگر در برابر اين دوست معشوقش نماز خواند و ظواهر دين را رعايت كند، اُمّل و غير مترقى است و چه بسا دختر بواسطه اين كه پسرى را دوست مى دارد و او نااهل است و خانواده اش بى حجاب است، دست از حجاب خود مى كشد و حريم عفّت را مى شكند! حضرت على(عليه السلام) در اين دو فراز، مرز حُبّ و بغض را مشخص مى كند كه نبايد از محدوده شرعى خارج شود. مثل بعضى قضات و يا اُمراءِ جور مباش كه وقتى بغض كسي را به دل گرفتند، در صدد ظلم به او هستند و نه مثل كسى باش كه به خاطر دوست داشتن كسى، اگر خلاف كرد حكم شرعى او را نگويد. به خاطر حُبّ مُفرط به همسرش، دلش نمى آيد بگويد: چادر نازك و جوراب نازك مپوش چون رنجيده خاطر مى شود بدين ترتيب خدا را مى رنجاند، تا همسرش رنجيده نشود!
حكماء گفته اند: محبت پنج نوع است: طبيعى، مثل محبت اولاد؛ ارادى، مثل محبت دوستان و ياران؛ شَهَوىّ (از روى شهوت و ميل درونى)، مثل محبت همسران؛ نفعى، مثل محبت انعام كنندگان؛ و اِلهى، مثل محبت اهل خير.(1) پرهيزكار واقعى به خاطر هيچكدام از اين محبتها و دوستيها مرز و حدود را نمى شكند. به خاطر دوستى خلاف مكن، حق را ناحق مكن و ستم به ديگرى منما.
حُبّ و بغض دو نيرو در روان آدمى است كه يكى جذب و ديگرى دفع مى كند، در صورتى اين دو نيرو خوب عمل مى كنند كه برآيند حاصل از اينها تحقق منوّيات الهى باشد، حبّ و بغض نبايد انگيزه اى براى تجاوز و شكستن حدود باشد؛ بلكه بايد وسيله اى براى سرعت دادن به حركت معنوى باشد. به خاطر بغض ديگرى ظلم به او مكن، كه امام على(عليه السلام) فرمودند: «البَغْىُ سَائِقٌ اِلَى الحِينِ»(2)؛ (ظلم و تجاوز انسان را به هلاكت مى برد).
بغى شوم است گِرد بَغْى مگرد *** بغى بيخ حيات را بكند
مرد را از صَفِ بقا ببرد *** ناگه اندر كف فنا فكند(3)
فكر مكن اگر به او ظلم كردى هنرى كرده اى و پيروزى و افتخارى نصيب خود كرده اى، كه مولى على(عليه السلام) فرمودند: «لَاظَفَرَ مَعَ البَغىِ»(4)؛ (با ظلم، پيروزى حاصل نمى شود).
هر كه از راه بغى چيزى جست *** ظفر از راه او عنان بر تافت
ور ظفر يافت منفعت نگرفت *** پس چنان است آن ظفر كه نيافت(5)،(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.