پاسخ اجمالی:
يكى از بدعت هاى خطرناك صوفيان پيمودن راه تأويل و تفسير به رأى و بازى با الفاظ است. آنها مقيد به حد و حدود و الفاظ و معانى آنها نيستند، بسيار مى شود كلمات را با كوچكترين مناسبت بر يك سلسله معانى كه ميل دارند تطبيق مى كنند بى اينكه ابداً مراعات لغت و موازين سخن سنجى و قواعد ادبى را بنمايند.
پاسخ تفصیلی:
يكى از بدعت هاى خطرناك صوفيان، پيمودن راه تأويل و تفسير به رأى و بازى با الفاظ است.(1) آنها مقيد به حد و حدود و الفاظ و معانى آنها نيستند، بسيار مى شود كلمات را با كوچكترين مناسبت بر يك سلسله معانى كه ميل دارند تطبيق مى كنند بى اينكه ابداً مراعات لغت و موازين سخن سنجى و قواعد ادبى را بنمايند. در حالات بعضى از اقطاب و سران صوفيه نقل شده كه او مى گويد: منظور از غضب كردن موسى(عليه السلام) بر برادرش هارون و گفتن «مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا أَلاَّ تَتَّبِعَنِي أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي»(2)؛ اين بوده كه (چرا نگذاشتى آنها گوساله بپرستند و چرا مانع شدى؟!).
بديهى است اين گفتار خلاف صريح آيه شريفه است، چقدر بايد با الفاظ بازى كرد تا چنين معنى را از آن آيه شريفه درآورد. نظاير اين تأويلات عجيب و غريب در كتب صوفيان فراوان است. البته صوفيان در اين كار تنها نيستند و ساير منحرفان نيز در تفسير به رأى با آنها همصدا هستند.
روشن است اين جريان، هرج و مرج غريبى در تمام پيامها و تعليمات و دستورات و معارف و حقايق دينى ايجاد مى كند و ارزش همه آنها را از بين مى برد، زيرا به اين ترتيب سدها شكسته مى شود و غالب مطالب را ممكن است تأويل كرد و هر آيه و روايت را بر هر معنى كه ميل داشته باشيم تطبيق دهيم.
قرآن صريحاً در آیه 195 سوره شعرا مى گويد: (ما قرآن را به زبان عربى روشن [و همه كس فهم نازل کردیم])؛ «بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ». يعنى همان طور كه مردم مقاصد خود را به يكديگر القا مى كنند قرآن حقايق را شرح مى دهد، منتهى قرآن طورى است كه هر چه در آن بيشتر تعمق شود مطالب تازه ترى به دست مى آيد، بدون اينكه لازم باشد انحرافى از موازين و قواعد لفظى پيدا كرد. از طرفى قرآن پيروى از متشابهات را قدغن ساخته است و اين خود دليل روشنى بر ابطال طرز تفكر صوفيان است.
ما مى دانيم كه از روز نخست الفاظ و كلمات براى اين به وجود آمد كه مردم مقاصد خود را طبق قراردادهايى كه در معانى و الفاظ دارند (يعنى هر لفظى را نشانه معناى معينى قرار داده اند) به يكديگر حالى كنند، الفاظ قرآن و اخبار در عين اين كه عميق و پر معنى است، باز خارج از حدود موازين لفظى نيست و اما بطون قرآن مخصوص پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) است.
هر گاه باب تأويل و تفسيرهاى دلخواه باز شود ممكن است كسى بگويد: منظور از بريدن دست دزد كه در آيه شريفه «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا»(3) وارد شده، اين است كه دزد را آن قدر نصيحت كنيم و كمك لازم مالى نماييم كه در آينده دستش از دزدى كردن قطع و كوتاه شود! یا منظور از صد ضربه تازيانه كه درباره زن و مرد بدكار در آيه شريفه «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِد مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَة»(4) آن است كه آنها صد مرتبه ملامت و سرزنش كنيم و تازيانه روحى به آنها بزنيم! یا منظور از عذاب دوزخ، چشيدن آب گواراى آن است! و شيطان كه براى آدم سجده نكرد به خاطر كمال توحيدش بود و اتفاقاً بعضى از صوفيان شيطان را رئيس الموحدين مى نامند. البته با اين وضع ارزش همه تعليمات اسلامى و تمام قوانين و دستورات از بين خواهد رفت و حدود شكسته خواهد شد. اينجاست كه بايد گفت يكى از عيوب بزرگ مسلك تصوف، همان تفسير به رأى و «قانون شكنى» آنها است....(5)،(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.