پاسخ اجمالی:
تنها راه مستقيم سعادت بشر، به كار گرفتن قوه عقل و تفكر است و براى رسيدن به حقايق، راهى غير از آن در دست انسان نيست و براى تكميل اين منظور و دور ماندن از خطاهاى فكرى، بايد از علوم نقلى استمداد نموده و در پرتو آن راه نجات و حقيقت را پيدا كرد. از طرف ديگر لازم است كه آيينه عقل و فكر را به وسيله تقوى و تهذيب نفس صيقل داده تا بتوان حقايق را به صورت واقعى خود، در اين آينه مشاهده كرد.
پاسخ تفصیلی:
تنها راه مستقيم سعادت بشر، به كار گرفتن قوه عقل و تفكر است و براى رسيدن به حقايق، راهى غير از آن در دست انسان نيست و در مبحث كشف و شهود آمده است كه نمى توان از راه كشفهاى خيالى به حقايق پى برد، ولى براى تكميل اين منظور و دور ماندن از خطاهاى فكرى، بايد از علوم نقلى استمداد نموده و در پرتو آن راه نجات و حقيقت را پيدا كرد و از طرف ديگر لازم است كه آيينه عقل و فكر را به وسيله تقوى و تهذيب نفس صيقل داده تا بتوان حقايق را به صورت واقعى خود، در اين آينه مشاهده كرد. علماى بزرگ و دانشمندان تعليم و تربيت در طى كتابهايى كه در موضوع آداب دانش آموزى نوشته اند، به اين قسمت اهميت فراوانى داده اند.
بنابراين كاخ سعادت انسان در واقع روى سه پايه قرار گرفته است:
1. علومى كه از سرچشمه نبوت و ولايت صادر شده.
2. به كار انداختن نيروى عقل و تفكر.
3. تقوا و پرهيزكارى و تهذيب نفس.
شايد بهترين مثلى كه مى توان براى اين موضوع بيان كرد اين است كه عقل و تفكر به منزله چشم، و علوم نقلى به منزله نور، و تقوى به منزله صافى هوا و خالى بودن از گرد و غبار و موانع ديگر است. كسانى كه چشم سالم داشته باشند و اشياء را در مقابل نور و در برابر چشمان خود بگذارند و ضمنا هواى محيط آنها از گرد و غبار و دود خالى باشد به خوبى آنها را مى بينند، اما كسانى كه از قوه عقل بى بهره اند و يا اگر بهره اى دارند آن را به كار نمى اندازند، مانند مردمان كور يا چشم بسته هستند كه نورهاى قوى و صفاى هواى محيط هيچ تأثيرى به حال آنها نخواهد داشت: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الارْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَتَعْمَى الابْصَارُ وَ لَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ»(1)؛ (آيا در روى زمين گردش نكردند تا دلهايى داشته باشند كه با آن انديشه كنند و يا گوشهايى داشته باشند كه با آن بشنوند، چون كورى، نابينا بودن چشمها نيست؛ بلكه نابينايى دلهايى است كه در ميان سينه ها است!).
كسانى كه مى خواهند تنها به قوه استدلال و نيروى عقل بر فهم حقايق مسلط شوند و اعتنايى به علوم نقلى ندارند مانند شخص بينايى هستند كه در تاريكى به هر طرف خيره خيره نگاه مى كند، البته چيزى نصيب او نخواهد شد؛ «قَدْ جَاءَكُمْ مِنْ اللهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللهُ مَنْ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(2)؛ (از طرف خداوند نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد كه با آن كسانى را كه از رضا و خشنودى او پيروى كنند به راههاى سلامت رهبرى مى كند و از تاريكي ها نجات داده به جانب نور و روشنايى مى برد). «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلْ اللهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُور»(3)؛ (كسى را كه خداوند براى او نور نبخشد، هيچ گونه نورى نخواهد داشت).
كسانى كه آن دو قسمت را داشته باشند ولى در اثر كوتاهى در عمل و تهذيب نفس و استيلاى قواى شهوانى آنها بر قوه عاقله و نيروى تفكر، محيط نامناسب و پر از گرد و غبارى در اطراف چشم عقل فراهم كرده باشند آنها نيز از درك بسيارى از حقايق دور مى مانند؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً»(4)؛ (اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از خدا پروا كنيد، وسيله اى براى تميز حق از باطل براى شما قرار خواهد داد).
ضمنا از آنچه گفته شد پاسخ بعضى از خرده گيريهايى كه بر اهل استدلال و منطق كرده اند معلوم شد، مثلا: مولوى در شعر معروف خود مى گويد:
گر كسى از عقل با تمكين بدى *** فخر رازى راز دار دين بدى
در واقع از اين نكته غفلت كرده است كه فخر رازى اگرچه مردى عالم و دانشمند و با فكر بوده ولى مردى لجوج و متعصب و مغرور نيز بوده است و قسمت زيادى از اوقاتش را صرف طرح شبهات و اشكالات مى كرده به طورى كه معروف به «امام المشككين» شد، با اين صفات، محال است شخص دانشمند بتواند به وسيله نيروى استدلال بر فهم حقايق فايق آيد، چرا كه پرده ضخيم لجاجت و تعصب جلوى ديدگان فكر او را گرفته، از درك حقايق باز مى دارد.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.