پاسخ اجمالی:
مدير براى وصول به اهدافش بايد همراهان همفكر، جدّى، صالح و امين داشته باشد که می تواند آنها به طور مستقيم يا غير مستقيم جذب کند و نباید دنبال افراد «بله قربان گو» باشد؛ چرا كه اين گونه همكاران نالايق، علاوه بر اين كه آفت خطرناكى براى روند هر اداره و تشكيلاتى هستند، و مديران خود را در حالت غفلت و بى خبرى محض نگاه مى دارند، رابطه آنها را از واقعيّتهاى عينى قطع مى كنند و گاهی «كاه» را «كوه» و «كوه» را «كاه» جلوه مى دهند. لذا مدیران باید سعه صدر جهت نقد شدن را داشته باشد و از متملقین دوری نماید.
پاسخ تفصیلی:
مدير براى وصول به اهداف خود، در سازمان و تشكيلاتى كه تحت پوشش مديريّت او است بايد همراهان همفكر و هم عقيده، جدّى، صالح، امين و درستكار داشته باشد و آنها را به تدريج از ميان افراد لايق جذب كند. فرق نمى كند گزينش در حوزه اختيارات او باشد يا نه، به هر حال، او مى تواند در جذب نيروهاى صالح به طور مستقيم يا غير مستقيم نقش مؤثّرى داشته باشد.
بزرگترين خطرى كه بر سر راه مديران در اين قسمت است، اين است كه به سراغ افرادى بروند كه تنها نقطه قوّتشان اين است كه چشم و گوش بسته، تسليم فرمانند؛ و دائماً با زبان حال و قال به اين بيت مترنّمند که: بندگانيم جان و دل بر كف *** چشم بر امر و گوش بر فرمان!
درست است كه شرط پيشرفت امر مديريّت و فرماندهى، انضباط نفرات و همكاران است؛ ولى، اين بدان معنى نيست كه مديران به سراغ «بله قربان گو»ها بروند. ترجيح اين گونه افراد نالايق كه به خاطر كمبودهاى روحى و فكرى، هميشه چشم و گوش بسته تسليمند، در تمام طول تاريخ بشر، بلاى بزرگى براى همه زمامداران و مديران و فرماندهان بوده است. نبايد فراموش كرد كه اين نوع گزينش، تنها از «روح استبداد» سرچشمه مى گيرد، و مستبدّان هميشه ترجيح مى دهند كه افرادى را در اختيار داشته باشند كه بى چون و چرا تسليم فرمانند. آنها حاضر نيستند با افرادى كار كنند كه گه گاه اظهار نظر، و چون و چرا، و از آن بالاتر انتقاد كنند؛ هرچند منطقى و سازنده باشد نه مخرّب و ويرانگر. اين امر سبب مى شود كه «مديران مستبد» از همكارى افراد هوشيار و متعهّد و با شخصيّت و آگاه محروم باشند؛ و اين ضايعه اى است جبران ناپذير در امر مديريّت كه نتواند چنين افرادى را به سوى خود جذب كند.
مدير و فرمانده لايق كسى است كه اين قدر «سعه صدر» داشته باشد كه افراد لايق را كه در مسائل مختلف «اظهار نظر» مى كنند و «چون و چرا» و حتّى «انتقاد» دارند، تحمّل كند؛ بلكه از آنها استقبال نمايد - البتّه مشروط بر اين كه انضباطى را كه براى مديريّت لازم است محترم شمارند - و به خاطر انتقاد و اظهار نظرشان، بر متملّقان چاپلوس و چشم و گوش بسته و بى اراده و «بله قربان بگو» مقدّم بشمرد؛ چرا كه اين گونه همكاران نالايق، علاوه بر اين كه آفت خطرناكى براى روند هر اداره و تشكيلاتى هستند و مديران خود را در حالت غفلت و بى خبرى محض نگاه مى دارند، رابطه آنها را از واقعيّتهاى عينى قطع مى كنند و گاهی «كاه» را «كوه» و «كوه» را در نظرشان «كاه» جلوه مى دهند؛ گاهى حتّى كاهِ نبوده را كوه مى كنند!
از اينجاست كه مولاى متّقيان على(عليه السلام) پيروان خود را شديداً از اين كار برحذر مى دارد و در خطبه اى كه در حضور بيش از پنجاه هزار نفر بعد از جنگ صفيّن ايراد كرده می فرماید: «فَلاتُكَلِّمُونى بِما تُكَلَّمْ بِهِ الْجَبابِرَةُ، وَ لاتَتَحَفَّظُوا مِنّى بِما يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبادِرَةِ، وَ لاتُخالِطُونى بِالْمُصانَعَةِ، وَ لاتَظُنُّوا بى اسْتِثْقالاً فى حَقٍّ قيلَ لى، وَ لاالْتِماسَ إِعْظام لِنَفْسى، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كانَ الْعَمَلُ بِهِما أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلاتَكُفُّوا عَنْ مَقالَة بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَة بِعَدْل...»(1)؛ (با من آنطور كه با جبّاران و زمامداران ستمگر سخن مى گويند، سخن نگوئيد! القاب پر طنطنه برايم به كار نبريد! آن ملاحظه كاريها و موافقتهاى مصلحتى كه در برابر مستبدّان اظهار مى دارند، در برابر من اظهار مداريد! با من با ظاهر سازى برخورد نكنيد! هر كس كه گفتن حق يا پيشنهاد عدل بر او سنگين باشد، عمل به آن بر او سنگين تر است! بنابر اين، از سخن حق يا مشورت به عدل در برابر من هيچ گاه خوددارى نكنيد!).
امام(عليه السلام) در اين خطبه بسيار پر محتوا دستوراتى بدين شرح براى رفتار مردم با آن حضرت داده است:
1. او را با عناوين و القاب پر طنطنه كه در مورد جبّاران به كار مى برند ياد نكنند!
2. در ملاقات با آن حضرت، خيال نكنند كه او يك پادشاه است، و به سبب آن خوف و رعب بر آنها مسلّط شود و نتوانند حرفشان را بزنند!
3. با مجامله و ظاهر سازى با او رفتار نكنند!
4. خيال نكنند كه حرف حق بر آن حضرت سنگين است!
5. حرف حق را صريحاً و بدون پرده بگويند!
6. از عرضه عدل و انصاف بر حضرتش خوددارى ننمايند!
در پايان اين سخن، لازم مى دانيم بار ديگر بر خطرات افراد بى عُرضه، چاپلوس و متملّق تأكيد كنيم كه از «نقطه ضعف»هاى مديران و از غريزه حبّ ذات و خودخواهى و خود پسندى آنها سوءِ استفاده كرده و آنها را با دروغهاى گوناگون، به خود مجذوب و از ديگران بيگانه مى كنند؛ و پرده اى بر چشم و گوش مديران مى افكنند و عقل آنها را مى دزدند و حسّ تشخيص آنها را به غارت مى برند؛ آنها بلائى هستند همانند صاعقه و زلزله، ويرانگر! چه جالب مى گويد اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حقّ مؤمنان پرهيزگار (در خطبه معروف همّام): «إِذا زُكِّىَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خافَ مِمّا يُقالُ لَهُ فَيَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسى مِنْ غَيْرى وَ رَبّى أَعْلَمُ بى مِنّى بِنَفْسى! أَللّهُمَّ لاتُؤاخِذْنى بِما يَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنى أَفْضَلَ مِمّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْلى ما لايَعْلَمُونَ»(2)؛ (هر گاه يكى از آنها ستوده شود، از آنچه درباره او گفته شده، ترسان مى شود و مى گويد: من نسبت به خودم از ديگران آگاهترم و پروردگارم به اعمال من از همه آگاهتر است! خداوندا! مرا به آنچه آنها مى گويند موأخذه مفرما و مرا برتر از آنچه آنها فكر مى كنند قرار بده، و آنچه را آنها نمى دانند [و تو مى دانى] بر من ببخش!).
آرى! اولياى گرامى اسلام نه تنها از تملّق و چاپلوسى و ستايش بى معنى بيزار بودند؛ بلكه، مدح آميخته به تملّق را نيز از عيوب اخلاقى مى شمردند، و در مقابل رفتار و گفتار ذلّت آميزى كه منافى با عزّت و شرف انسانى بود، سكوت نمى كردند؛ و اگر كسى مرتكب چنين عمل خلافى مى شد، مورد انتقاد قرار مى دادند.
مى گويند: مرد عربى براى جلب كمك مادّى، حضور پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و به تملّق پرداخت و گفت: مگر نه اين است كه تو از جهت پدر و مادر از همه ما بهتر، و از جهت اولاد از همه ما شريفترى! در ايّام جاهليّت بر ما مقدّم بودى و هم اكنون در اسلام رئيس و رهبر ما هستى!... رسول اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) از سخنان تملّق آميز او خشمگين شد؛ به مرد اعرابى فرمود: «خداوند زبانت را در پشت چند حجاب قرار داد؟» جواب داد: دو حجاب، يكى لبها و ديگرى دندانها! فرمود: هيچ يك از اين دو نتوانست حرفهاى ناموزونت را از ما بگرداند! سپس فرمود: ببين! از ميان تمام آنچه كه در دنيا به فردى اعطاء شده است، هيچ چيز براى آخرت او زيانبارتر از رها بودن زبان [در مسير باطل] نيست! بعد براى اين كه آن مرد را ساكت كند و به آن صحنه پايان دهد، به امام على(عليه السلام) فرمود: برخيز زبان اين مرد را قطع كن! آن حضرت حركت كرد و چند درهمى به وى داد و خاموشش ساخت!(3)
امير مؤمنان على(عليه السلام) در عهدنامه به مالك اشتر تأكيد مى كند كه: «إِيّاكَ وَ الاعْجابَ بِنَفْسِكَ وَ الثِّقَةَ بِما يُعْجِبُكَ مِنْها وَ حُبَّ الاطْراءِ، فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطانِ فى نَفْسِهِ لِيَمْحَقَ مايَكُونُ مِنْ إِحْسانِ الْمُحْسِنينَ...»(4)؛ (بر حذر باش از اين كه خود پسند باشى! و به هر چيز تو را خوش آيد اطمينان پيدا كنى و از مدح و ثنا خوانى لذّتى ببرى! زيرا اين حالت از اطمينان بخش ترين فرصتهاى شيطان است تا بدينوسيله در نيكوكاران نفوذ كند و تمام اعمال آنها را از بين ببرد!).(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.