پاسخ اجمالی:
بسيارى از مفسّران و راويان حديث در ذيل آيات آغاز سوره «معارج» شأن نزولى نقل كرده اند كه وقتی پيامبر(ص) امام على(ع) را در غدير خم به خلافت منصوب كرد؛ چيزى نگذشت كه خبر آن در اطراف پيچيد. نعمان بن حارث فهرى كه از منافقان بود نزد ایشان آمد و با اعتراض به این حکم درخواست عذاب الهی کرد و خداوند او را بواسطه سنگی عذاب نمود.
پاسخ تفصیلی:
بسيارى از مفسّران و راويان حديث در ذيل آيات آغاز سوره معارج: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِّنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ»؛ (تقاضا كنندهاى تقاضاى عذابى كرد كه انجام مى گيرد * [اين عذاب] براى كافران است و هيچ كس نمى تواند آن را دفع كند * از سوى خداوند ذى المعارج [خداوندى كه فرشتگانش به آسمانها صعود مى كنند]) شأن نزولى نقل كرده اند كه خلاصه اش چنين است: پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) امام على(عليه السلام) را در غدير خم به خلافت منصوب كرد و درباره او گفت: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىُّ مَوْلاهُ» چيزى نگذشت كه خبر آن در اطراف پيچيد. نعمان بن حارث فهرى كه از منافقان بود(1) خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: تو به ما دستور دادى كه شهادت به يگانگى خدا و رسالت تو بدهيم ما هم شهادت داديم. سپس دستور به جهاد، حج، نماز و زكات دادى همه اينها را پذيرفتيم؛ ولى به اينها راضى نشدى تا اينكه اين جوان [اشاره به على(عليه السلام)] را به جانشينى خود منصوب كردى و گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاه فَعَلىّ مَوْلاهُ» آيا اين كار از ناحيه خودت بوده يا از سوى خدا؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست؛ از ناحيه خدا است».
نعمان بن حارث روى برگرداند و گفت: خداوندا اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو است؛ سنگى از آسمان بر ما بباران؛ ناگهان سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت و اينجا بود كه آيه «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ » نازل گشت.
آنچه در بالا آمد مطابق روايتى است كه در مجمع البيان از ابوالقاسم حسكانى نقل شده است(2) و همين مضمون را بسيارى از مفسّران اهل سنّت و راويان احاديث با تفاوت مختصرى نقل كرده اند مانند: قرطبى در تفسير معروفش(3) و آلوسى در تفسير «روح المعانى»(4) و ابواسحاق ثعلبى در تفسيرش(5).
علاّمه امينى در كتاب الغدير، اين روايت را از سى نفر از علماى اهل سنّت [با ذكر مدرك و عين عبارت] نقل مى كند. از جمله سيره حلبى؛ «فرائد السّمطين» حموينى، «درر السّمطين» شيخ محمد زرندى؛ «السراج المنير» شمس الدين شافعى؛ «شرح جامع الصغير» سيوطى؛ «تفسير غريب القرآن» حافظ ابوعبيد هروى و «تفسير شفاء الصدور» ابوبكر نقّاش موصلى و كتابهاى ديگر.
بعضى از مفسّران يا محدثانى كه فضائل على(عليه السلام) را با ناخشنودى مى پذيرند ايرادهاى مختلفى بر اين شأن نزول گرفته اند كه مهم ترين آنها، دو اشكال زير است كه صاحب تفسير المنار و بعضى ديگر بعد از نقل روايت فوق آورده اند:
نخست اينكه: سوره «معارج» مكّى است و تناسبى با داستان غدير خم ندارد.
پاسخ: مكّى بودن يك سوره دليل بر اين نيست كه تمام آيات آن در مكّه نازل شده است. سوره هاى متعدّدى در قرآن مجيد داريم كه به نام مكّى ناميده شده و در همه قرآن ها تحت عنوان مكّى نوشته شده است؛ ولى تعدادى از آيات آن در مدينه نازل شده و به عكس سوره هايى در قرآن است كه تحت عنوان مدنى ثبت شده؛ ولى تعدادى از آيات آن در مكّه نازل گرديده است.
به عنوان مثال سوره «عنكبوت» از سوره هاى مكّى است؛ در حالى كه ده آيه اوّل آن طبق گفته طبرى در تفسير معروفش و همچنين قرطبى در تفسيرش و بعضى ديگر از دانشمندان در مدينه نازل شده است.(6)
يا اينكه سوره «كهف» كه به عنوان سوره مكّى شناخته شده در حالى كه هفت آيه اوّل آن طبق تفسير قرطبى و اتقان سيوطى در مدينه نازل شده است و موارد متعدّد ديگر.(7)
همان گونه كه سوره هايى به عنوان مدنى شمرده شده در حالى كه آياتى از آن مكّى است مانند سوره «مجادله» كه مطابق قول معروف مدنى است؛ ولى ده آيه اوّل طبق تصريح بعضى از مفسّران در مكّه نازل شده است.(8)
كوتاه سخن اينكه موارد فراوانى يافت مى شود كه سوره اى به عنوان مكّى يا مدنى معرّفى شده و در تفاسير و قرآن ها بالاى آن همين عنوان را مى نويسد در حالى كه بخشى از آيات آن در جاى ديگر نازل شده است. بنابراين هيچ مانعى ندارد كه سوره «معارج» نيز چنين باشد.
ايراد دوّم اينكه: در اين حديث آمده است كه حارث بن نعمان در «ابطح» خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد و مى دانيم «ابطح» نام درّه اى در مكّه است و تناسبى با نزول آيه بعد از داستان غدير در ميان مكّه و مدينه ندارد.
پاسخ: اوّلا تعبير به ابطح تنها در بعضى از روايات است نه در همه روايات و ثانياً ابطح و بطحاء به معنى زمين شن زارى است كه سيل از آن جارى شود و در مدينه و مناطق ديگر نيز مناطقى وجود دارد كه آن را ابطح يا بطحاء مى نامند و جالب اينكه در اشعار عرب یا در روايات نيز كراراً به آن اشاره شده است.
از جمله در اشعار معروفى كه شهاب الدين [معروف به حيص بيص] در مرثيه اهلبيت(عليهم السلام) سروده از زبان آن بزرگواران خطاب به قاتلان آنها چنين مى گويد:
مَلَكْنا فَكانَ الْعَفْوُ مِنّا سَجِيّةً *** فَلَمّا مَلَكْتُمْ سالَ بِالدَّمِ اَبْطَح
وَ حَلَّلْتُمُ قَتْلَ الاُسارى وَ طالَما *** غَدَوْناعَنِ الاَسْرى نَعْفُوا و نَصْفَحُ
(ما حكومت كرديم [اشاره به پيروزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مكّه است] و عفو، سجيّه و فطرت ما بود (فرمان عفو عمومى پيامبر) امّا هنگامى كه شما پيروز شديد خون از ابطح سرازير شد و شما قتل اسيران را حلال شمرديد؛ در حالى كه ما اسيران را مورد عفو قرار مى داديم).
و پر واضح است كه قتل بزرگان اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) غالباً در عراق و مدينه بود و در ابطح مكّه هرگز خونى ريخته نشد. آرى بعضى از اهل بيت(عليهم السلام) در فَخّ كه حدود دو فرسخ از مكّه فاصله دارد شربت شهادت نوشيدند، در حالى كه ابطح در كنار مكّه است.(9)
يكى ديگر از شعرا، در مرثّيه امام حسين(عليه السلام) سالار شهيدان مى گويد:
وَ تأِنٍّ نَفْسى لَلرُّبُوعِ وَ قَدْ غَدا *** بَيْتَ النَّبِىِّ مُقَطَّعُ الاَطْنابِ
بَيْتُ لاِلِ الْمُطْصَفى فى كَرْبَلا *** ضَرَبُوهُ بَيْنَ اَباطِح وَ رَوابى
(جان من در آثارى كه از خانه هاى ويران شده پيامبر(صلى الله عليه وآله) باقى مانده ناله مى كند. از جمله خانه اى از اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در كربلا بود كه در ميان شنزارها و تپّه هاى بلند برپا شده بود).
و اشعار فراوان ديگر كه تعبير به ابطح يا اباطح در آن آمده به معنى منطقه خاص در مكّه نيست.
كوتاه سخن اينكه درست است كه يكى از معانى ابطح، نقطه اى در مكه است؛ ولى معنى و مفهوم و مصداق ابطح منحصر به آن نقطه نمى باشد.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.