پاسخ اجمالی:
بسيارى از امور كه به عنوان اهداف بعثت پيامبران يا فلسفه وجودى آنان گفته مى شود، در مورد «وجود امام» نيز صادق است. تقويت و تایید شناخت عقلى به وسيله بيان پیشوای معصوم، معرفت به اموری که عقل از درک آنها عاجز است، تشخیص و اجرای صحیح ترین قوانین مورد نیاز انسان، پرورش مراتب اخلاق و ... از اهداف پیامبران و امامان است.
پاسخ تفصیلی:
به طور كلى بسيارى از امور كه به عنوان اهداف بعثت پيامبران يا فلسفه وجودى آنان گفته مى شود، در مورد «وجود امام» نيز صادق است.
خواجه نصير الدين طوسى(قدس سره) در فصل نبوت از كتاب «تجريد الاعتقاد» به بيان فلسفه هاى بعثت انبياء پرداخته و علامه حلى در شرح آن كلام، مجموعاً به نُه فلسفه اشاره كرده است كه فهرست وار اشاره ميكنيم، و چنان كه خواهيم ديد بسيارى از آنها در مورد نصب امامان معصوم نيز صادق است:
1ـ تقويت شناخت عقلى به وسيله بيان نقلى، به اين ترتيب كه انسان با نيروى عقل، بسيارى از حقايق را چه در اصول و چه در فروع دين درك مى كند، ولى گاه در اعماق دلش وسوسه هايى وجود دارد، و همين تزلزل مانع از اعتماد بر آن و انجام آن مى گردد؛ اما هنگامى كه اين احكام عقلى با بيان پيشوايان معصوم الهى تأييد و تقويت شود هرگونه ابهام و تزلزل زدوده خواهد شد، و انسان با قوت قلب به سراغ انجام آن مى رود.
2ـ گاه انسان از انجام كارهايى بيم دارد، چرا كه مى ترسد بر خلاف رضاى خدا تصرف در قلمرو حاكميت او كرده باشد، بيان پيشوايان الهى اين بيم و ترس را زايل مى كند.
3ـ تمام اعمال انسان در محدوده حسن و قبح عقلى جمع نمى شوند، و چه بسيار هستند امورى كه عقل انسان حسن و قبح آن را درك نمى كند، در اينجا انسان بايد دست به دامان پيشوايان الهى شود، و خوبى و بدى آنها را درك كند.
4ـ بعضى از اشياء مفيد و بعضى زيان بخش هستند، و انسان تنها با فكر خود و بدون راهنمايى پيشوايان الهى قادر به درك سود و زيان همه آنها نيست، اينجا است كه احساس نياز به آنها مى كند.
5ـ انسان يك موجود اجتماعى است، يعنى بدون همكارى و تعاون با ديگران قادر بر حل مشكلات زندگى خود نمى باشد، اين نكته نيز مسلم است كه اجتماع، بدون داشتن قوانينى كه حقوق همه افراد را حفظ كند و آنها را در مسير صحيح پيش ببرد، سامان نخواهد يافت و به كمال مطلوب نخواهد رسيد، تشخيص اين قوانين به طور صحيح و سپس اجراى آنها جز به وسيله رهبران آگاه و پاك و معصوم الهى صورت نخواهد گرفت.
6ـ انسانها در درك كمالات و تحصيل علوم و معارف و كسب فضايل متفاوت هستند. بعضى توانايى حركت در اين مسير را دارند، و بعضى عاجز و ناتوانند. رهبران الهى گروه اول را تقويت مى كنند، و گروه دوم را مدد مى دهند تا هر دو گروه به كمال ممكن برسند.
7ـ نوع انسان نيازمند به وسايل و صنايع و علوم است، رهبران الهى مى توانند بنيان گذار و محرك انسانها در وصول به اين هدف گردند.
8ـ مراتب اخلاق در انسانها متفاوت است، و براى پرورش اين فضايل تنها راه، رهبران پاك و معصوم الهى هستند.
9ـ پيشوايان الهى از ثواب و عقاب و پاداش و كيفر الهى در برابر طاعت و گناه، آگاهى كامل دارند و هنگامى كه ديگران را از اين امور آگاه كنند انگيزه نيرومندى براى انجام وظايف در آنان پيدا مى شود.(1)
با توجه به اينكه امامت چيزى جز استمرار خط نبوت نيست، غالب اين فلسفه ها در مورد امامان معصوم(عليهم السلام) نيز ثابت است.
در قرآن مجيد تمام اين امور و حتى فراتر از آن در سه عنوان خلاصه شده است. تعليم و تربيت و قيام به قسط كه در آيات متعددى به آن اشاره شده است. در يك جا درباره فلسفه قيام پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الاُمِّيينَ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُم الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضلال مُبين»(2)؛ (او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنان مى خواند و آنها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب [قرآن] و حكمت مى آموزد و مسلّماً پيش از آن در گمراهى آشكار بودند).
در اينجا به مسأله تعليم و تربيت كه اهم مقاصد انبياء و امامان معصوم است اشاره شده و در جاى ديگر ميفرمايد: «لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لَيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ»(3)؛ (ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و به آنها كتاب [آسمانى] و ميزان [شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه] نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.)
در اينجا به مسأله عدالت اجتماعى و قيام به قسط كه زمينه ساز تعليم و تربيت صحيح است اشاره شده است.
آرى رهبران معمولى دنيا اولا در فكر حفظ موقعيت خويش و منافع شخصى و يا گروهى خود هستد، و به همين دليل منافع جوامع انسانى را هميشه فداى منافع خويش مى كنند. تنها رهبران پاك و معصومين الهى و رهروان راه آنها هستند كه مى توانند حقوق بشر و منافع كل جوامع انسانى را آن چنان كه لازم است حفظ كنند.
ثانياً به فرض اينكه رهبران غير الهى بخواهند حافظ عدل و داد باشند و جوامع بشرى را به سوى كمال مطلوب پيش برند، تشخيص اين امور براى آنها در بسيارى از موارد غير ممكن است. آنها فقط مى توانند تشخيص ناقصى در اين امور داشته باشند كه هرگز كارساز نيست؛ و تنها براى پيشوايان الهى كه متكى به درياى بى پايان علم پروردگار هستند، اين امر ممكن است.
اين سخن را با حديثى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) كه از جامع ترين بيانها درباره فلسفه امامت است و حديثى از نهج البلاغه امير مؤمنان على(عليه السلام) پايان مى دهيم:
حديث اول در مرو در مسجد جامع و روز جمعه در حضور جمعى از مردم از سوى آن حضرت ايراد شد، امام مسائل زيادى را بازگو مى كند که در اينجا تنها به يك بخشى از آن اشاره مى شود، فرمود: «اِنَّ الاِمامَةَ هِىَ مَنْزِلَةُ الاَنْبِياءِ، وَ اِرْثُ الاَوصِياءِ، اِنَّ الاِمامَةَ خِلافَةُ اللهِ وَ خِلافَةُ الرَّسُولِ ... اَلاِمامُ الْبَدْرُ الْمُنيرُ، وَ السِراجُ الزاهِرُ، وَ النُّورُ السّاطِعُ، و النَّجْمُ الْهادِى فى غَياهِبِ الدُّجُى ... اَلاِمامُ اَلْماءُ الْعَذْبُ عَلَى الظَّمّاءِ وَ الدالُّ عَلَى الْهُدى، وَ المُنْجِى مِنَ الرَّدى ... اَلاِمامُ السَّحابُ الْماطِرُ، وَ الْغيْثُ الْهاطِلُ، و الشَّمسُ الْمُضِيئَةُ ... اَلاِمامُ اَمينُ اللهِ فى خَلْقِهِ، وَ حُّجَتُهُ عَلَى عِبادِهِ، وَ خَلِيفَتُه فى بِلادِهِ... اَلاِمامُ اَمينُ اللهِ فى خَلْقِهِ، وَ حُّجَتُهُ عَلَى عِبادِهِ، وَ خَليفَتُه فى بِلادِهِ... نِظامُ الّدِيْنِ، وَ عِزُّ الْمُسْلِمينَ، وَ غَيْضُ الْمُنافِقينَ، وَ بَوارُ الْكافِرينَ»(4)؛ (امامت، مقام انبياء، و ارث اوصياء است؛ امامت نمايندگى و جانشينى خدا و جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) است؛ ... امام ماه درخشان و چراغ پرفروغ و نور تابان و ستاره هدايت در ظلمت و تاريكى است و رهايى بخش از سقوط و مرگ ... امام ابر بارنده و پر بركت و باران پى در پى [و حيات بخش] و خورشيد درخشان است ... امام امين خدا در ميان خلق، و حجت او بر بندگان، و جانشين او در سرزمين هاى الهى و دعوت كننده به سوى او و دفاع كننده از حریمش مى باشد ... مايه نظام دين و عزت مسلمين و خشم منافقين و هلاك كافران است).
امير مؤمنان على(عليه السلام) در يك جمله كوتاه، روح امامت را مجسم فرموده، مى فرمايد: «وَ مَكانُ الْقَيِّمِ بِالاَمْرِ مَكانُ النِّظامِ مِنَ الْخَرْزِ، يَجْمَعُهُ و يَضُمُّهُ، فَاِذا اِنْقَطَعَ النِّظامُ، تَفَرَّقَ الخَرْزُ وَ ذَهَب، ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذافيرِهِ اَبَداً»(5)؛ (موقعيت امام عهده دار امور مسلمين، موقعيت ريسمانى است كه مهره ها را به نظم مى كشد، و آنها را جمع كرده و در كنار يكديگر قرار ميدهد؛ اگر ريسمان از هم بگسلد مهره ها پراكنده مى شود و هر كدام به جايى خواهد افتاد. سپس هرگز نمى توان آنها را جمع آورى كرد و نظام بخشيد) آری اگر امام در ميان مردم نباشد شيرازه جامعه از هم مى پاشد.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.