پاسخ اجمالی:
قرآن پس از موفقیت ابراهيم(ع) در آزمونهای بزرگ الهی مي فرمايد: «قال انّى جاعلك للنّاس اماماً». از اين بخش آيه، عظمت مقام امامت و منصوب بودن او از سوى خداوند به خوبى روشن مى شود. همچنین در ذيل آيه تأكيد بيشترى بر اين موضوع نموده می فرماید: «وقتي كه ابراهيم(ع) عرضه داشت: از دودمان من [نيز امامانى] قرار بده، خطاب آمد كه: پيمان من هرگز به ستمكاران نمى رسد». علاوه بر این طبق بیان اهل بیت(ع) این آیه بیانگر این است که امام باید در تمام دوران زندگی اش عادل و بدور از خطا و گناه باشد.
پاسخ تفصیلی:
به عقيده ما با توجه به آيات قرآن كه در زمينه امامت بحث مى كند، منظور از امامت، تحقق بخشيدن به برنامه هاى الهى، اعم از حكومت و اجراى احكام الهى و تربيت و پرورش نفس انسانى در ظاهر و باطن است.
توضيح اينكه:
هدف از بعثت انبياء و ارسال رسل، هدايت جامعه بشرى است که در دو بُعد انجام مى شود: اول هدايت به معنى ارائه طريق (نشان دادن راه) يعنى: همان چيزى كه وظيفه هر پيامبرى از پيامبران خدا است. دوّم ايصال به مطلوب (رساندن به هدف) است.
این هدایت دارای دو شاخه است:
شاخه اول هدايت تشريعى و تحقّق بخشيدن به برنامه هاى دينى، خواه از طريق تشكيل حكومت و اجراى حدود و احكام الهى و عدالت اجتماعى باشد، و خواه از طريق تربيت و پرورش نفوس به طور عملى؛ و اين هر دو، سبب تحقّق يافتن اهداف پيامبران مى شود و برنامه اى بسيار سخت و سنگين است که نياز به ويژگيهاى فراوان از نظر علم و تقوا و شجاعت و مديريت دارد.
شاخه ديگر، هدايت تكوينى و رساندن به مقصود از طريق تأثير و نفوذ معنوى و روحانى و تابش شعاع هدايت در قلب انسان هاى آماده است، و اين يك سير معنوى و درونى است؛ علاوه بر آن سير ظاهرى و بيرونى كه انبياى بزرگ و پيشوايان الهى نسبت به پيروان خود داشتند و به يقين چنين برنامه اى، صفات و ويژگى ها و آمادگى هاى بيشترى را مى طلبد.
مجموعه اين دو برنامه، به اهداف مذهب و رسالت هاى الهى صورت تحقق مى بخشد، و انسانهاى آماده را به تكامل مادى و معنوى، ظاهرى و باطنى مى رساند و منظور از امامت در آيه 124 سوره بقره که می فرماید: «قالَ اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاس اِماماً» همين است و تا ابراهيم(عليه السلام) آزمایش نشد و آن همه شايستگى ها و صفات ويژه را بروز نداد لايق اين مقام نگشت.
از آنچه در بالا گفته شد اين نكته نيز به دست آمد كه مقام «امامت» با مقام نبوت در بسيارى از موارد جمع مى شود، و پيامبر اولوالعزمى چون ابراهيم به مقام امامت نيز مى رسد، و از آن روشن تر جمع مقام نبوت و رسالت و امامت در شخص پيغمبر خاتم(صلى الله عليه وآله) است.
و نيز ممكن است مقام امامت، از نبوت و رسالت جدا شود، مانند امامان معصوم(عليهم السلام) كه تنها، وظيفه امامت را بر عهده داشتند، بى آنكه وحى بر آنها نازل شود و رسول و نبى باشند.
به هر حال از صدر اين آيه، عظمت مقام امامت و منصوب بودن امام از سوى خداوند به خوبى روشن مى شود: «قالَ اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاس اِماماً».(1)
و ذيل آيه تأكيد بيشترى بر اين موضوع مى نهد؛ زيرا مى گويد: هنگامى كه ابراهيم(عليه السلام) به اين مقام منصوب شد عرضه داشت: (خداوندا! از دودمان من [نيز امامانى] قرار بده)؛ «قالَ وَ مِنْ ذُرّيَّتى». در اين هنگام خطاب آمد كه: (پيمان [امامت و ولايت] من هرگز به ستمكاران نمى رسد [يعنى: تنها آن گروه از فرزندانت كه از هر گونه ظلم، پاك و معصوم باشند شايسته اين مقام هستند]؛ «قالَ لايَنالُ عَهْدى الظّالِمينَ».
شكى نيست كه منظور از ظلم در اين جمله تنها ستم به ديگران نمى باشد، بلكه ظلم به همان معنى وسيع كه نقطه مقابل عدالت است مى باشد. عدالت به مفهوم وسيعش به معنى گذاردن هر چيزى به جاى خويش است و ظلم، گذاردن آن در جايى است كه شايسته آن نيست و از همين جا است كه قرآن مجيد از زبان لقمان نقل مى كند كه به فرزندش گفت: «يا بُنَىَّ لاتُشْرِكْ بِاللهِ اِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمُ عَظيم»(2)؛ (پسرم! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك، ظلم بزرگى است).
اين نكته نيز روشن است كه عدالت در اينجا به معنى عدالت كامل يا به تعبير ديگر مقام عصمت است كه تناسب با امامت، آن مفهوم والا دارد، و گرنه عدالتى كه قابل شكستن و آميخته شدن با گناه است هرگز در خور مقام امامت به معنى بالا نيست، بنابراين آيه فوق براى مسأله معصوم بودن امام نيز قابل استدلال است؛ ولى سخن در اين است كه آيا عدالت [به معنى ترك هر گونه گناه] در تمام عمر شرط است يا در هنگام تصدى مقام امامت كافى است؟
در احاديث مى خوانيم كه: امامان اهل بيت(عليهم السلام) به پيروى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) به اين آيه براى عدالت در تمام دوران حیات استدلال كرده اند: عبدالله بن مسعود از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه خداوند به ابراهيم(عليه السلام) فرمود: «لا اُعطيكَ عَهْداً لِلظّالِمِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ»؛ (من پيمان[امامت] را به آن دسته از فرزندان تو كه ظالم هستند عطا نمى كنم). «قالَ يا رَبِّ وَ مَنْ الظّالِمُ مِنْ وُلْدى الَّذى لايَنالُ عَهْدِك؟»؛ (ابراهيم گفت: پروردگارا! ستمكاران از فرزندان من كه پيمان تو [پيمان امامت] به آنها نمى رسد كيستند؟) «قالَ مَنْ سَجَدَ لِصَنَم مِنْ دوُنى لا اَجْعَلُهُ اِماماً اَبَداً وَ لايَصْلَحُ اَنْيَكُوَن اِماماً»(3)؛ (كسى كه براى بتى سجده كرده باشد هرگز او را امام قرار نخواهم داد و شايسته نيست كه امام باشد).
همين معنى را دانشمند معروف اهل سنت «ابن مغازلى» در كتاب «مناقب» از ابن مسعود از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با كمى تفاوت نقل كرده است مى گويد: پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در تفسير اين آيه گفت: خداوند به ابراهيم(عليه السلام) فرمود: «مَنْ سَجَدَ لِصَنَم مِنْ دوُنى لااَجْعَلُهُ إِماماً»(4)؛ (كسى كه بتى را [معبودى را] جز من بپرستد من او را هرگز امام قرار نمى دهم). سپس افزود: «سرانجام نتيجه دعاى ابراهيم(عليه السلام) به من و برادرم على(عليه السلام) رسيد، هيچيك از ما هرگز براى بتى سجده نكرديم»!
و در اين زمينه روايات ديگرى نيز از طرق ائمه اهل بيت(عليهم السلام) در كتب معتبر نقل شده است، و مجموعه اين روايات در واقع نكته اى در بردارد و آن اينكه ابراهيم(عليه السلام) از آن آگاهتر و هوشيارتر بود كه از خداوند تقاضاى امامت براى كسانى كند كه فى الحال مشرك هستند يا مشغول ظلم و ستم هستند و نيازى نبود كه به او پاسخ داده شود؛ افراد ظالم مشمول اين موهبت نمى شوند چون توضيح واضحات است. بنابراين اگر در تقاضايش از خداوند چيزى خواسته است حتماً براى كسانى بوده كه زمانى ظالم يا مشرك بوده اند، سپس توبه كرده و عادل شده اند و در همين زمينه بود كه پاسخ شنيد عهد امامت به چنين افرادى نمى رسد، يعنى: بايد هيچ گونه سابقه شرك و ظلم نداشته باشند.
مفسّر معروف «علامه طباطبايى» در «الميزان» مى گويد: درباره چگونگى دلالت اين آيه بر لزوم معصوم بودن امام (در تمام عمر) از يكى از اساتيد ما سؤال شد و ايشان در پاسخ چنين گفت:
مردم مطابق يك تقسيم منطقى عقلى بر چهار گروهند:
1ـ كسى كه در تمام عمرش ظالم و ستمگر بوده.
2ـ كسى كه در تمام عمرش پاك از هر گونه ظلم و گناه بوده.
3ـ كسى كه در اول عمر ظالم بوده و در آخر نبوده است.
4ـ كسى كه به عكس در آغاز عادل و معصوم بوده و سپس ظالم شده است.
به يقين مقام ابراهيم(عليه السلام) از آن بالاتر است كه امامت را براى گروه اول و چهارم از فرزندانش تقاضا كند، بنابراين دو گروه بيشتر باقى نمى ماند، خداوند يك گروه را نفى كرده (گروهى كه در آغاز عمر در خط ظالمان بوده و سپس از آن خارج شده اند) بنابراين تنها قسم ديگر يعني گروهى كه در تمام عمر پاك بوده اند باقى مى مانند (دقت كنيد)(5)
فخر رازى در تفسير خود به اين اندازه اعتراف مى كند كه آيه دلالت بر معصوم بودن پيامبران دارد و جالب اينكه: اين مطلب را از طريق لزوم معصوم بودن امام و اينكه هر پيامبرى امام است ثابت مى كند.(باز هم دقت كنيد)(6)
البته از اين آيه مطالب ديگرى در مورد امامت و اينكه امام بايد معصوم باشد و از سوى خدا منصوب گردد و غير آن استفاده مى شود كه فعلا جاى بحث آن نيست. از مجموع آنچه گفته شد «جلالت و عظمت امامت از ديدگاه قرآن مجيد» روشن مى شود، و هدف ما در اينجا بيان همين نكته بود.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.