پاسخ اجمالی:
آنچه در تاريخ اهميّت فراوان دارد يافتن ريشه هاى حوادث و نتايج آنها است. ولى تاريخ نويسان متأسّفانه بيشتر به ذكر وقايع تاريخى، آن هم در مرحله ظهور و بروز قناعت كرده و كمتر به سراغ ريشه ها و نتيجه ها رفته اند و در تجزيه و تحليل مسايل اثر چشمگيرى از خود نشان نداده اند. ولى جالب اين كه قرآن مجيد نقل حوادث تاريخى را با ريشه يابى و نتيجه گيرى توأم مى كند.
پاسخ تفصیلی:
آنچه در تاريخ اهميّت فراوان دارد يافتن ريشه هاى حوادث و نتايج آنها است.
مثلا اگر انقلابى در نقطه اى از جهان رخ مى دهد نخست بايد مسائلى را كه به آن انقلاب منتهى شده است دقيقاً مورد بررسى قرار داد و تمام حوادث گذشته را از اين نظر دقيقاً مطالعه كرد، سپس ثمرات و نتايج آن انقلاب و پيامدهاى آن را بنگريم.
آنچه به تاريخ هدف مى دهد و آن را از صورت يك سلسله حكايات سرگرم كننده بيرون آورده و آن را به منبع قابل توجّهى براى معرفت و شناخت مبدّل مى سازد همين است.
ولى تاريخ نويسان متأسّفانه بيشتر به ذكر وقايع تاريخى، آن هم در مرحله ظهور و بروز قناعت كرده و كمتر به سراغ ريشه ها و نتيجه ها رفته اند و در تجزيه و تحليل مسايل اثر چشمگيرى از خود نشان نداده اند.
ولى جالب اين كه قرآن مجيد نقل حوادث تاريخى را با ريشه يابى و نتيجه گيرى توأم مى كند. گاه بعد از ذكر بخشى از تاريخ گذشتگان مى فرمايد: «فَانْظُروا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» (1)؛ (و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان [آيات خدا] چگونه بوده است؟!).
گاه مى گويد: «وَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ» (2)؛ (و بنگريد سرانجام مفسدان چگونه بود؟!).
گاه مى فرمايد: «فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ» (3)؛ (و ببينيد سرانجام مجرمان چگونه بود؟!).
گاه مى گويد: «إِنَّ اللهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ» (4)؛ (خداوند سرنوشت هيچ قومى [و ملّتى] راتغيير نمى دهد مگر آن كه آنان آنچه را در [وجود] خودشان است تغيير دهند).
اين نكته نيز قابل توجّه است كه تاريخ شاخه هاى زيادى دارد كه مهمترين شاخه آن تاريخ انسان و جوامع انسانى، تاريخ تمدّن ها و تاريخ علوم و فنون بشرى است. تواريخى كه محور اصلى آن را انسان تشكيل مى دهد و گرداننده چرخ هاى آن انسان است.
عجب خام و ساده انديشند آنها كه تاريخ را با تمام شاخ و برگ هايش مولود جبرى مسائل اقتصادى و بالخصوص ابزار توليد مى دانند. يعنى تاريخ انسان را مخلوق و محكوم بى اراده مشتى ابزار و دستگاه هاى توليدى مى پندارند كه خود انسان آن را ساخته است.
اين گروه با اين طرز تفكّر نه انسان را شناخته اند و نه تاريخ را.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.