پاسخ اجمالی:
برخی عقل را مذمت می کنند چون به نظرشان عقل با تبیین درست یا نادرست، انسان را محدود می کند و علاوه بر آن با دردآفرینی، آسایش انسان را سلب می کند. چنین اشخاصی حتی کم عقلان را شادتر می دانند و برای تایید نظرشان به برخی اشعار استناد می کنند. ولی باید توجه داشت محدودیت یا غمی که از عقل نشأت می گیرد مایه تکامل انسان است. مانند اطلاع انسان از مسموم بودن غذایی خاص که موجب سلب آزادی انسان در خوردن آن غذاست و رهیدن از بند عقل فقط برای کسانی که در زندگی هدفی جز لذت ندارند خوشایند است.
پاسخ تفصیلی:
با تمام اوصافى كه درباره «عقل» گفته شده است، و با تمام موقعيتى كه اين گوهر گرانبهاى انسانى در آيات و روايات دارد با كمال تعجّب افرادى را در گوشه و كنار مى بينيم كه زبان به مذمّت عقل گشوده و از اين كه عاقل اند ناليده اند! و از اين سخن عجيب تر دلايلى است - يا صحيح تر بهانه هايى است - كه براى آن ذكر مى كنند.
گاه مى گويند «عقل» انسان را محدود مى كند و خوب و بد و حلال و حرام و درست و نادرست بر سر راه انسان مى گذارد و آزادى انسان را تا حد زيادى سلب مى كند! چه خوب بود كه اين عقل نبود و ما از هر نظر آزاد بوديم، آزاد! ... .
گاه مى گويند اين عقل درد آفرين است، انسان هوشيار و حسّاس آسايشى ندارد، ولى آدم كم عقل و بى عقل شاد و خرم و خندان است، و به گفته شاعر آنها:
دشمن جان من است، عقل من و هوش من *** كاش گشاده نبود چشم من و گوش من!
يا به گفته ديگرى:
عاقل مباش تا غم ديوانگان خورى *** ديوانه باش تا غم تو عاقلان خورند!
يا به گفته ديگرى:
خوش عالمى است عالم ديوانگى اگر *** موى دماغ ما نشود شخص عاقلى!
ولى روشن است كه اينها جز يك مشت سفسطه يا مزاح يا كنايه، مفاهيم ديگرى نيست؛ و گويندگان اشعار فوق نيز بسيار بعيد به نظر مى رسد كه منظورشان مذمّت عقل باشد؛ بلكه بطور كنايه مى خواهند اين واقعيّت را تفهيم كنند كه در اطراف خود مسائل دردناكى را مى بينند كه مردم از آن غافل اند.
يا اين كه منظورشان از اين ديوانگى نوعى مفهوم عرفانى آن است؛ يعنى عاشق بى قرار حق بودن و همه چيز دنياى مادى را در پاى او قربانى كردن.
به هر حال درست است كه عقل، انسان را محدود مى كند؛ ولى اين محدوديت افتخار انسان و مايه تكامل او است، اين درست به اين مى ماند كه كسى بگويد: آگاهى بر علم طب، انسان را در انتخاب نوع غذا و مسائل ديگر زندگى تا حد زيادى محدود مى كند، آيا اين محدوديت عيب است؟ يا سبب سلامت انسان و نجات او از بيمارى ها و گاه مسموميت هاى كشنده است.
امّا اين كه عقل هميشه بارى از غم بر دل انسان مى گذارد افتخار و نشانه كمال است. آيا انسان اگر طبق مَثَل معروف: سقراطى باشد ضعيف و لاغر بهتر است؟ يا خوكى باشد فربه و چاق؟!
بله اگر ما مسأله تكامل انسان را به كلّى ناديده بگيريم و اصل را بر لذّت مادى زودگذر بگذاريم، آن چنان كه گروهى از ماديين كه طرفدار اصالت لذّت اند مى گويند، ممكن است بعضى از اين سخنان درست باشد، ولى با ديدگاه يك انسان موحّد كه براى بشر حركت و رسالت و هدف و تكامل قائل است اين حرف ها مسخره و چندش آور است.
تازه ماديين طرفدار اصل لذّت نيز مجبوراند براى همان حفظ لذّت محدوديت هاى زيادى را از طريق قوانين اجتماعى بپذيرند و غم و اندوه هايى را از اين رهگذر برخود هموار كنند. اينجا است كه مى فهميم اگر انسان از سرچشمه وحى و تعليمات انبياء دور بيفتد در چه پرتگاه هايى سقوط خواهد كرد. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.