پاسخ اجمالی:
طبق آیات قرآن گسترش جهل در جامعه مضرات و مفاسد اجتماعی زیادی را در بر دارد؛ جهل موجب پراكندگى و اختلاف است. جهل عامل سوء ظن و بدبينى است. جهل سرچشمه بى ادبى است. جهل عامل مصائب اجتماعى و ندامت هاست. جهل موجب دگرگون شدن ارزش هاست و ... .
پاسخ تفصیلی:
گسترش جهل در جامعه مضرات و مفاسد اجتماعی زیادی را در بر دارند که برخی عبارت اند از:
1. جهل موجب پراكندگى و اختلاف است.
خداوند درباره اختلاف درونی یهود مدینه می فرماید:
«لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُم بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ» (1)؛ (آنها همگى جز در دژهاى محكم يا ازپشت ديوارها با شما نمى جنگند. پيكارشان در ميان خودشان شديد است، [امّا در برابر شما ضعيف!] گمان مى كنى آنها متحدند، در حالى كه دلهايشان پراكنده است؛ اين بخاطر آن است كه آنها گروهى هستند كه تعقّل نمى كنند).
«قرى» جمع «قريه» به معناى آبادى است، اعم از شهر و روستا، و گاه به گروهى از انسان ها كه در يك محل جمع اند نيز گفته مى شود؛ «قرى محصنة» به آبادى هايى گفته مى شود كه به وسيله برج و بارو يا خندق و موانع ديگر از هجوم دشمن در امان است.
اين آيه كه پيرامون طايفه بنى نضير (يكى از طوايف سه گانه يهود در مدينه) سخن مى گويد از ترس و وحشت درونى و اختلاف و پراكندگى باطن آنها پرده بر مى دارد؛ مى گويد: به ظاهر پرهياهو و متحد آنها نگاه نكن، آنها در واقع جمعيتى پراكنده اند و اين به دليل جهل و نادانى آنها است.
هميشه اختلافات از جهل، و اتحاد و اتفاق از آگاهى سرچشمه مى گيرد. افراد جاهل نه تنها خطرات عظيم پراكندگى را نمى بينند و از بركات اتحاد بى خبرند؛ بلكه از اصول هم زيستى سالم و طرز همكارى و شرايط فعاليت دست جمعى صحيح نيز اطلاعى ندارند؛ همين امر آنها را به پراكندگى مى كشاند.
هرگز افراد متعصّب و لجوج و خودخواه و خود محور و كينه توز و بى گذشت نمى توانند از اتحاد و اتفاق برخوردار باشند؛ چرا كه هريك از اين امور مانع بزرگى در راه وحدت است و مى دانيم اين پديده ها همه از جهل ناشى مى شود.(2)
2. جهل عامل سوء ظن و بدبينى است.
خداوند درباره گمانهای نادرست گروهی از مسلمانان در جنگ احد می فرماید:
«ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشَىٰ طَائِفَةً مِّنكُمْ ۖ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ...» (3)؛ (پس به دنبال اين غم و اندوه، آرامشى بر شما فرستاد. اين آرامش، به صورت خواب سبكى بود كه [در شب بعد از حادثه اُحُد] گروهى از شما را فرا گرفت؛ امّا گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند؛ [و خواب به چشمانشان نرفت.] آنها گمانهاى نادرستى ـ همچون گمانهاى دوران جاهليّت ـ درباره خدا داشتند).
اين آيه به ماجراى شب بعد از جنگ احد كه شب دردناك و پر اضطرابى بود اشاره مى كند. زيرا گروهى از مسلمانان بعد از تحمّل آن ضربه سنگين دشمن احتمال مى دادند سربازان فاتح قريش بار ديگر به مدينه باز گردند و آخرين مقاومت هاى مسلمانان را كه بر اثر حوادث ميدان احد در حال ضعف بودند در هم بشكنند.
در اين هنگام خداوند خوابى آرام بخش بر آنان مسلّط ساخت و اضطرابشان فرو نشست؛ ولى افراد ضعيف الايمان در ميان انبوهى از افكار وحشتناك تمام شب را بيدار ماندند. گاه با خود سخن مى گفتند، گاه پيش خود فكر مى كردند آيا وعده هاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) واقعاً راست بوده؟ آيا ممكن است با اين وضع دلخراش كه در احد پيش آمد سرانجام ما پيروز شويم؟ آيا جان سالم از اين مهلكه به در خواهيم برد؟ و يا همه آنچه به ما گفته شده، دروغ است؟
و امثال اين وسوسه هاى شيطانى و سوء ظن هاى جاهلى.
ولى حوادث آينده نشان داد كه آنها سخت در اشتباه بودند، وعده هاى الهى همه راست بوده؛ امّا چون آنها هنوز پيوندهايشان را از دوران جاهليت نبريده بودند اين گونه درباره خدا و رسول اش بدگمان بودند.
اين تعبير نشان مى دهد كه يكى از سرچشمه هاى سوء ظن، جهل و نادانى و عدم توانايى بر تجزيه و تحليل صحيح حوادث است كه اگر انسان در پرتو آگاهى قدرت كافى براى تحليل حوادث داشته باشد اين چنين گرفتار سوء ظن و بدگمانى نمى شود.
3. جهل سرچشمه بى ادبى است.
خداوند درباره منشاء بی ادبی گروهى از اعراب نسبت به پیامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) می فرماید:
«إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ» (4)؛ (به یقین کسانى که تو را از پشت حجره ها بلند صدا مى زنند، بیشترشان نمى فهمند).
گروهى از اعراب بودند كه وقت و بى وقت پشت در خانه پيامبر مى آمدند و بلند صدا مى زدند: «يا محمّد!(صلى الله عليه وآله) يا محمّد!(صلى الله عليه وآله) اُخرُجُ اِلَيْنا»؛ (اى محمّد، اى محمّد، بيرون بيا! [با تو كار داريم]) و پيامبر(صلى الله عليه وآله) از بى ادبى و مزاحمت هاى آنها سخت آزرده مى شد؛ ولى بر اثر حجب ذاتى سكوت مى كرد؛ تا اين كه آيات سوره حجرات نازل شد و آداب سخن گفتن و مخاطبه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را شرح داد.
تعبير به «أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ »؛ (غالب آنها نمى فهمند) اشاره لطيفى است به اين كه بى ادبى افراد جسور و مزاحم، غالباً از جهل سرچشمه مى گيرد. خلاصه هرجا علم درآيد ادب همراه آن وارد مى شود، و هر جا جهل حلول كند بى ادبى همراه آن.
همچنین در ماجرای قتل جوانی از بنی اسرائیل می فرماید:
«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللهِ أَنْ أَكُونَ مِنْ الْجَاهِلِينَ» (5)؛ (و [به ياد آوريد] هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور مى دهد گاوى را ذبح كنيد [و قطعه اى از آن را به بدن مقتول بزنيد، تا زنده شود و قاتل را معرفى كند.] گفتند: آيا ما را مسخره مى كنى؟ گفت: به خدا پناه مى برم از اين كه از جاهلان باشم!).
اين آيه مربوط به ماجراى قتلى است كه در بنى اسرائيل اتفاق افتاد، و چون قاتل شناخته نشد، و مى رفت كه منشأ درگيرى هاى عظيمى ميان قبائل بنى اسرائيل گردد؛ دستورى از سوى خداوند رسيد كه ماده گاوى را ذبح كنند و قسمتى از بدن آن را به بدن مقتول زنند تا به سخن آيد؛ و قاتل خود را معرفى كند.
از آن جا كه اين امر بسيار عجيب و اعجازآميزى بود، بنى اسرائيل در آغاز با تعجّب از موسى(عليه السلام) پرسيدند: آيا تو ما را مسخره مى كنى؟!
موسى(عليه السلام) در پاسخ گفت: من پناه به خدا مى برم از اين كه از جاهلان باشم. يعنى استهزاء نشانه جهل و نادانى است و دليل بر خود برتربينى و كبر و غرور است. اين گونه افراد براى تحقير ديگران آنها را مسخره مى كنند و مى دانيم تكبر و خود برتربينى نيز از جهل و نادانى سرچشمه مى گيرد حتى گاهى بسيارى از جاهلان، دانايان را به باد استهزا مى گيرند.(6)
4. جهل عامل مصائب اجتماعى و ندامت هاست.
خداوند درباره اقدامات بدون تحقیق، در مواجهه با خبر شخص فاسق می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهَالَة فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ» (7)؛ (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى ناآگاهى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد).
اين آيه به عنوان يك اصل اساسى به مسلمانان دستور مى دهد كه در قبول اخبار به وثاقت راوى توجّه كنند؛ و اگر خبرى از شخص فاسق و غير قابل اعتمادى به آنها رسيد پيرامون آن تحقيق نمايند؛ و پيش از تحقيق دست به هيچ اقدامى نزنند كه ممكن است مايه انواع مصايب و موجب ندامت گردد.
بديهى است شخص جاهل نمى تواند موضع گيرى صحيحى در برابر حوادث مختلف داشته باشد؛ و ندانم كارى او سرچشمه انواع زيان ها و مصيبت ها مى شود. كارى كه نتيجه اى جز پشيمانى و ندامت ندارد.
5. جهل و دگرگون شدن ارزش ها.
خداوند درباره تشخیص ارزشها توسط مسلمانان می فرماید:
«كُتِبَ عَلَيْكُمْ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (8)؛ (جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شده؛ در حالى كه برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خير شما در آن است؛ و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آن كه شرّ شما در آن است. و خدا مى داند، و شما نمى دانيد).
حركت انسان هميشه متوجّه ارزش هايى است كه او در نظر دارد و تشيخص ارزش ها هميشه در جهت گيرى حركات انسان نقش اساسى را دارد. جهل و نادانى سبب مى شود كه انسان در تشيخص ارزش از ضد ارزش گرفتار اشتباه شود؛ آنچه مايه پيشرفت و خير و بركت است شر يا ضدّ ارزش بداند و به عكس آنچه مايه بدبختى او است عامل خوشبختى بشمرد.
آيه فوق مى گويد: جهاد در راه خدا يك ارزش است ـ مايه عزت و آبرو، افتخار و موفقيت است ـ امّا شما بر اثر نادانى از آن اكراه داريد، چرا كه از آثار و بركات اش بى خبريد، و به عكس سكوت و خاموشى و ترك جهاد را مايه سلامت و سعادت و يك ارزش مى پنداريد در حالى كه مايه بدبختى شما است.
به اين ترتيب جهل سرچشمه اشتباه در تشخيص ارزش ها است، و آن نيز به نوبه خود عامل موضع گيرى هاى نادرست و غلط در برابر مسائل مختلف، و حوادث گوناگون زندگى و انواع افراط و تفريط ها است.(9)،(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.