پاسخ اجمالی:
احاديث معصومین(ع) به رابطه تنگاتنگى ميان علم و آگاهى، با فضائل اخلاقى؛ و جهل با رذائل اخلاقى اشاره دارد. از جمله از على(ع) چنين روايت شده است: «ميوه درخت معرفت، زهد در دنيا است» و «هر كس معرفت خداوند در دل او، جايگزين شود، غنى و بى نيازى از خلق در قلبش جايگزين خواهد شد». و در حديث دیگری نیز از امام هادى(ع) مى خوانيم: «الْجاهلُ اَسيرُ لِسانِهِ»؛ (جاهل اسير زبان خويش است!).
پاسخ تفصیلی:
یکی از زمينه هاى پرورش اخلاق بالا بردن سطح علم و معرفت افراد است، چرا كه هم با دليل منطقى و هم با تجربه هاى فراوان به ثبوت رسيده است كه هر قدر سطح معرفت و دانش الهى انسان بالاتر برود فضائل اخلاقى در او شكوفاتر مى شود؛ و بعكس، جهل و فقدان معارف الهى ضربه شديد بر پايه ملكات فضيله وارد مى سازد و سطح اخلاق را تنزّل مى دهد.
احاديث اسلامى مملو است از تعبيراتى است كه نشان مى دهد رابطه تنگاتنگى در ميان علم و معرفت و آگاهى با فضائل اخلاقى؛ و جهل و بى خبرى و ناآگاهى با رذائل اخلاقى وجود دارد؛ كه نمونه هائى از آن را در ذيل مى خوانيد: 1 ـ در رابطه معرفت با زهد كه از مهمترين فضائل اخلاقى است از على(عليه السلام) چنين روايت شده است:
«ثَمَرَةُ الْمَعْرِفَةِ الْعُزُوفُ عَنِ الدُّنيا»(1)؛ (ميوه درخت معرفت، زهد در دنيا است).
2 ـ در حديث ديگرى در همين زمينه از همان حضرت مى خوانيم: «يَسيرُ الْمَعْرِفَةِ يُوجِبُ الزُّهْدَ فِى الدُّنْيا»(2)؛ (مختصر معرفت و آگاهى، موجب زهد در دنيا است).
در اينجا معرفت مى تواند اشاره به معرفة اللّه باشد كه در برابر ذات پاك بى نهايتش همه چيز كوچك و بى ارزش است و از قطره در برابر دريا نيز ناچيزتر مى باشد و اين خود از اسباب زهد و بى اعتنايى به زرق و برق دنيا است. يا اين كه اشاره به آگاهى از ناپايدارى دنيا و تاريخ اقوام پيشين باشد كه آن نيز روح زهد را در انسان زنده مى كند و يا آگاهى به سراى جاويدان و عظمت نعمتهاى آنجا است و يا همه اينها.
3 ـ در حديث ديگرى در ارتباط غناى ذاتى و ترك حرص و آز، با علم و معرفت، از همان امام(عليه السلام) مى خوانيم: « مَنْ سَكَنَ قَلْبَهُ اَلْعِلْمُ بِاللّهِ سُبْحانَهُ، سَكَنَهُ الْغِنى عَنْ الْخَلْقِ»(3)؛ (هر كس معرفت خداوند در دل او جايگزين شود، غنى و بى نيازى از خلق در قلبش جايگزين خواهد شد).
روشن است كسى كه آگاه به صفات جلال و جمال خداست و جهان هستى را پرتو كوچكى از آن ذات بى نياز مى داند، تنها بر او توكّل مى كند و از غير او خود را مستغنى و بى نياز مى بيند.
4 ـ در ارتباط معرفة اللّه با حفظ زبان از سخنان ناشايست و شكم از حرام؛ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «مَنْ عَرَفَ اللّهَ وَ عَظَّمَهُ مَنَعَ فاهُ مِنَ الْكَلامِ، وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعامِ»(4)؛ (كسى كه خدا را بشناسد و بزرگ بشمرد، دهانش را از سخن [ناشايست] باز مى دارد، و شكمش را از غذا [ى حرام]).
5 ـ در رابطه معرفت و خوف از خدا كه سرچشمه انواع فضايل اخلاقى است، در حديثى از امام صادق(عليه السلام) چنين آمده است: «مَنْ عَرَفَ اللّهَ خافَ اللّهَ وَ مَنْ خافَ اللّهَ سَخَتَ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْيا»(5)؛ (كسى كه خدا را بشناسد، از [مجازات] او مى ترسد، و كسى كه از خدا بترسد نسبت به زرق و برق دنيا، بى اعتنا مى شود!).
6 ـ در ارتباط روح گذشت و ترك انتقامجويى با معرفة اللّه، در حديثى از امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى خوانيم: «اَعْرَفُ الناسِ بِاللّهِ اَعْذَرُهُمْ للِنّاسِ وَاِنْ لَمْ يَجِدْ لَهُمْ عُذْراً»(6)؛ (آگاهترين مردم به خدا كسى است كه بيش از همه مردم را در برابر خطاهايى كه مرتكب شده اند معذور دارد، هرچند عذر [موجّهى] براى آنها نيابد). بديهى است اين حديث ناظر به مسائل شخصى است نه مسائل اجتماعى.
7 ـ در ارتباط معرفة اللّه با ترك تكبّر، در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم «وَ اِنَّهُ لايَنْبَغى لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللّهِ اَنْ يَتَعَظَّمَ»(7)؛ (شايسته نيست براى كسى كه از عظمت خدا آگاه است، بزرگى بفروشد!).
8 ـ در ارتباط پاكى عمل بطور كلّى با علم و دانش، على(عليه السلام) در حديث ديگرى مى فرمايد: «لَنْ يُزَّكى الْعَمَلُ حتّى يُقارِنَهُ الْعِلْمُ»(8)؛ (هرگز اعمال آدمى پاك نمى شود، مگر اين كه قرين با علم و معرفت گردد!).
پيدا است كه پاكى عمل و پاكى اخلاق معمولاً از يكديگر جدا نيست.
9 ـ در همين رابطه در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «بِالْعِلْمِ يُطاعُ اللّهُ وَ يُعْبَدُ وَ بِالْعِلْمِ يُعرَفُ اللّهُ وَ يُوَحَّدُ وَ بِهِ تُوصَلُ الاَْرْحامُ وَ يُعْرَفُ الْحَلالُ وَ الْحَرامُ، وَ الْعِلْمُ اِمامُ الْعَمَلِ»(9)؛ (به وسيله علم و معرفت خداوند اطاعت و عبادت مى شود؛ و به وسيله علم خدا شناخته و يكتا شمرده مى شود؛ و نيز به وسيله آن صله رحم، برقرار مى گردد؛ و حلال و حرام شناخته مى شود؛ و علم پيشواى عمل است!).
در اين حديث نيز بسيارى از اعمال اخلاقى ثمره شجره علم و معرفت شمرده شده است.
10 ـ همين معنى با صراحت بيشترى در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «ثَمَرَةُ الْعَقْلِ مُداراةُ النّاسِ»(10)؛ (ميوه درخت عقل، مدارا و نرمخوئى با مردم است!).
در برابر احاديثى كه عمدتاً رابطه علم و معرفت را با فضائل اخلاقى يا اعمال اخلاقى، نشان مى دهد، رواياتى نيز در منابع اسلامى آمده است كه رابطه ميان جهل و رذائل را تبيين مى كند كه آن هم تأكيدى است بر موضوع مورد نظر، از جمله:
1 ـ در حديثى از على(عليه السلام) مى خوانيم: «اَلْجَهْلُ اَصْلُ كُلِّ شَرٍّ»(11)؛ (جهل و نادانى ريشه هر شرّ و بدى است).
2 ـ در حديثى ديگر همان حضرت مى فرمايد: «اَلْحِرْصُ وَ الشَّرَهُ وَ الْبُخْلُ نَتيجَةُ الْجَهْلِ»(12)؛ (حرص و طمع و بخل، نتيجه جهل و نادانى است!).
چرا كه شخص حريص و طمّاع، غالباً به سراغ چيزهايى مى رود كه بيش از نياز زندگى اوست؛ و در واقع، علاقه او به مال و ثروت و مواهب مادّى يك علاقه غير منطقى و غير عقلانى است؛ و همچنين بخيل با بخلش، چيزهايى را براى خود نگهدارى مى كند كه هرگز در زندگى شخصى او قابل جذب نيست، بلكه آن را براى ديگران وا مى گذارد و مى رود!
3 ـ در تعبير زيباى ديگر از همان حضرت، رابطه جهل با رذايل اخلاقى به گونه جامعترى بيان شده است؛ مى فرمايد: «اَلْجاهِلُ صَخْرَةٌ لايَنْفَجِرُ مائُها! وَ شَجَرَةٌ لا يَخْضَرُّ عُودُها! وَ اَرْضٌ لايَظْهَرُ عُشْبُها!»(13)؛ (جاهل سنگى است كه هرگز آب از آن جارى نمى شود؛ و درختى است كه شاخه هايش سبز نمى گردد؛ و زمينى است كه گياهى از آن نمى رويد!).
4 ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) به اين نكته اشاره شده است كه جاهل هميشه يا در طرف افراط است، يا در طرف تفريط؛ ایشان فرموده اند: «لاتَرى الْجاهِلَ اِلاّ مُفْرِطاً اَوْ مُفَرِّطاً».(14) با توجّه به اين كه طبق نظر معروف علماى اخلاق فضائل اخلاقى همواره حدّ وسط در ميان افراط و تفريطى است كه به رذائل منتهى مى شود، از حديث فوق بخوبى مى توان اين حقيقت را دريافت كه در ميان جهل و رذائل اخلاقى رابطه بسيار نزديكى است.
5 ـ بسيارى از علماى اخلاق گام نخستين را براى اصلاح اخلاق و تهذيب نفس و خودسازى، اصلاح زبان مى دانند؛ و در احاديث اسلامى به رابطه ميان جهل و نادانى با آلودگى زبان، اشاره شده است؛ در حديثى از امام دهم حضرت هادى(عليه السلام) مى خوانيم: «الْجاهلُ اَسيرُ لِسانِهِ»(15)؛ (جاهل اسير زبان خويش است!).
كوتاه سخن اين كه در مورد رابطه ميان علم و اخلاق حسنه و جهل و اخلاق سيّئه، آيات و روايات فراوانى وجود دارد و نشان مى دهد كه يكى از طرق مؤثّر تهذيب نفوس، بالا بردن سطح دانش و معرفت آنها و افزايش آگاهى و شناخت مبدأ و معاد و اطّلاع بر آثار و پيامدهاى فضايل و رذايل اخلاقى است.
اين افزايش معرفت، در واقع دو شاخه دارد:
يك شاخه آن افزايش معرفت نسبت به زيانهاى رذائل اخلاقى در مورد فرد و جامعه است؛ درست مثل اين كه اگر انسان بداند استعمال موادّ مخدّر يا مشروبات الكلى چه زيانهاى غير قابل جبرانى دارد، زمينه ترك آن در وجودش فراهم مى گردد؛ بنابراين همان گونه كه براى مبارزه با موادّ مخدّر و مشروبات الكلى، بايد مردم را به زيانهاى اين امور آگاه ساخت؛ همچنين براى مبارزه با رذائل اخلاقى و پرورش صفات فضائل، بايد عيب و حسن آنها را برشمرد و افراد را از آن آگاه نمود؛ هرچند هيچ كدام از اين دو، علّت تامّه نيست ولى بى شك زمينه ها را براى فضائل اخلاقى آماده و راه را هموار مى سازد.
شاخه دوم، بالا بردن سطح معرفت بطور كلّى است؛ يعنى هنگامى كه معارف الهيّه نسبت به مبدأ و معاد و احوال اولياء و انبياء و امور ديگرى از اين قبيل بالا برود؛ انسان نسبت به فضائل اخلاقى علاقه مند و از رذائل متنفّر مى گردد. و به تعبير ديگر، پايين بودن سطح معارف و جهل در امور اعتقادى، محيط مناسبى را در فكر و جان انسان براى رويش خارهاى رذائل فراهم مى سازد، در حالى كه افزايش آگاهى، سرزمين روح و جان را براى دميدن گلهاى فضيلت، مهيّا مى كند.(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.