پاسخ اجمالی:
در جوامع مادی مسائل اخلاقى تا آنجا ارزش دارد كه بتواند سود مادّى بيشترى را جلب كند و آنجا كه سود مادّى به خطر افتاد، همه اينها رنگ خود را مى بازند. نكته ديگر اینکه سودجويان مادّى تنها به زمان و مكان خود مى نگرند ولى خداپرستان با اعتقاد به زندگى پس از مرگ، بر اين باورند كه اگر آثار نيكى از خود به يادگار بگذارند بركات معنوى آن به آنها در جهان ديگر مى رسد. آری، ايمان به جهان ديگر سبب كارهاى اخلاقى مهمّى مى شود، در حالى كه اين امور در مكتب سودپرستان مادّى هيچ كدام مفهوم درستى ندارد.
پاسخ تفصیلی:
در جوامع مادّى كه همه چيز با معيار منافع شخصى سنجيده مى شود، مسائل اخلاقى بسيار كمرنگ است و غالباً در مواردى رسميّت دارد كه در طريق همان منافع شخصى است؛ حسن خلق، ادب، امانت، درستكارى، وفا و سخاوت، همه تا آنجا ارزش دارد كه بتواند سود مادّى بيشترى را جلب كند و آنجا كه سود مادّى به خطر افتاد، همه اينها رنگ خود را مى بازند!
پدر و مادر كه در سنين بالا قدرت سوددهى ندارند بكلّى فراموش مى شوند و آنها را به مراكز نگهدارى سالمندان مى فرستند تا در انتظار مرگ روز شمارى كنند!
فرزندان به محض اين كه توانايى بر كارى پيدا كنند، از خانه بيرون فرستاده مى شوند، نه براى اين كه استقلال اقتصادى پيدا كنند بلكه براى اين كه برای هميشه فراموش شوند.
همسران نيز تا آنجا شريك زندگى و مورد علاقه اند كه سود و لذّت مادّى بيافرينند؛ درغير اين صورت، فراموش مى شوند؛ و به همين دليل طلاق دراين كشورها بيداد مى كند!
در مكتبهاى مادّى كه براى اخلاق پشتوانه الهى وجود ندارد، استقبال از شهادت در مسير آرمانهاى والا نوعى حركت انتحارى و بى معنى است! و سخاوتهايى كه سبب بخشش اكثر اموال انسان مى گردد نوعى جنون محسوب مى شود! عفّت و پارسايى ضعف نفس و زهد و بى اعتنايى به زرق و برق عالم مادّه دليل بر ناآگاهى و ساده لوحى است.
قدرتهاى برخاسته از اين جوامع و سران اين كشورها، بهترين نمونه هايى هستند كه معيار اخلاق را در اين جوامع نشان مى دهند.
برخورد دو گانه و چند گانه با مسائل مربوط به «حقوق بشر» از سوى اين قدرتها، بسيار وحشت انگيز است. آنجا كه حقوق انسانها گوشه اى از منافع آنها را به خطر مى اندازد، بكلّى فراموش مى گردد و اين ارزش والا در پاى منافع آنان قربانى مى شود و خطرناكترين جنايتكاران و متجاوزان بر حقوق انسانها در اينجا افرادى دوست داشتنى مى شوند. بعكس، انسانهاى پاك و از هر نظر منزّه كه به دفاع از حقوق بشر بپاخيزند امّا بخشى از منافع مادّى آنها را به خطر بيندازند در نظر آنها به صورت شيطانهايى در مى آيند كه به هر وسيله ممكن بايد سركوب شوند.
به همين دليل در زمان واحد، در يك گوشه اى از دنيا مدافع سرسخت دموكراسى و حاكميّت ملّتها هستند و درست در همان زمان در گوشه اى ديگر مدافع سرسختِ بدترين ديكتاتوريها! همه اينها به خاطر آن است كه اصل اساسى براى آنان چيزى جز منافع مادّى و سود شخصى نيست و اخلاق نزد آنها تكيه گاه روشنى ندارد.
نكته ديگرى كه در اينجا شايان دقّت است اين است كه سودجويان مادّى تنها به زمان و مكان خود مى نگرند؛ گذشتگان چه كردند و آيندگان چه خواهند كرد براى آنها مفهومى ندارد مگر اين كه رابطه اى با زندگى فعلى آنها پيدا كند؛ منطق آنها اين است: هنگامى كه ما نباشيم دنيا را آب بگيرد يا بماند چه تفاوتى مى كند؟
ولى خداپرستان با اعتقاد به زندگى پس از مرگ و دادگاه عدل الهى در قيامت، بر اين باورند كه اگر آثار نيكى از خود به يادگار بگذارند و انسانهاى نيازمند از آن بهره مند گردند هر چند بعد از هزاران هزار سال باشد، بركات معنوى آن به آنها در جهان ديگر مى رسد؛ بنابراين آنها نه تنها وجودى مفيد براى امروزند كه براى فردا و هزاران سال ديگر نيز فكر مى كنند.
حديث معروف پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه مى فرمايد: «اِذا ماتَ الْمُؤمِنُ اِنْقَطَعَ عَمَلُهُ اِلاّ مِنْ ثَلاث: صَدَقَة جارِيَة، اَوْ عِلْم يُنْتَفَعُ بِهِ اَوْ وَلَد صالِح يَدْعُوْ لَهُ»؛ (هنگامى كه مؤمن از دنيا مى رود عملش قطع مى شود مگر از سه چيز: صدقات جاريه [اموالى كه به صورت موقوفه و مانند آن در آمده و مردم دائماً از آن استفاده مى كنند] و علوم و دانشهايى كه انسانها از آن سود مى برند و فرزند صالحى كه براى او دعا مى كند).(1)
به اين ترتيب، ايمان به جهان ديگر سبب كارهاى اخلاقى مهمّى مانند باقى گذاشتن صدقات جاريه و آثار علمى مفيد و فرزندان صالح مى شود، در حالى كه اين امور در مكتب سودپرستان مادّى هيچ كدام مفهوم درستى ندارد.
مرحوم شهيد «مطهّرى» در كتاب «فلسفه اخلاق» بعد از آن كه خودپرستى را به سه شاخه تقسيم مى كند (خودى خود، خودى خانواده و خودى ملّى) و همه اينها را نوعى خودپرستى كه تضاد با اخلاق دارد مى شمرد، سخنى از «گوستاولوبون» در كتاب معروفش «تمدّن اسلام و عرب»، با تلخيص نقل مى كند كه براى تكميل اين بحث مفيد است.
او درباره اين كه چرا ملل مشرق زمين از تمدّن غرب آن طور كه بايد استقبال نمى كنند، عللى ذكر مى كند: نخست اين كه آنها آمادگى براى اين كار ندارند؛ دوم اين كه زندگى ما با وضع زندگى آنها متفاوت است، زندگى آنها ساده است و ما نيازهاى مصنوعى براى خود درست كرده ايم، سپس مى افزايد: به نظر مى رسد ما طرز رفتار ظالمانه اى كه ملل غرب نسبت به آنها روا داشته اند را كتمان مى كنيم (كه این خود عامل مهمّ ديگرى است).
پس از آن، اشاره به مظالمى كه غربيها در آمريكا، اقيانوسيه و چين و هند كرده اند مى كند، مخصوصاً روى داستان جنگ معروف به «جنگ ترياك» تكيه مى كند كه انگليسيها براى اين كه به مردم چين مسلّط شوند تصميم گرفتند ترياك را بر آنها مسلّط كنند تا قدرت مقاومت آنها درهم بشكند، چينى ها متوجّه شدند كه دشمن چه بلايى مى خواهد بر سر آنها بياورد، قيام كردند و خود را آماده دفاع نمودند، ولى سرانجام انگليسى ها با شليك گلوله هاى توپ بر آنها غالب شدند و ترياك را در ميان آنها رواج دادند، و طبق آمار هر سال ششصدهزار نفر (در آن زمان) به خاطر ترياك رهسپار ديار عدم مى شدند!(2)
آرى! هنگامى كه اخلاق از پشتوانه «ايمان و ارزشهاى معنوى» برخوردار نباشد هر جا در برابر «منافع شخصى» قرار گرفت، عقب نشينى مى كند!.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.