پاسخ اجمالی:
فلاسفه «عقلى» اخلاق را به صفات و اعمالى تفسير مى كنند كه به انسان كمك كند تا عقل بر وجود او حاكم باشد. فلاسفه «غيرگرا» نیز می گویند: هر كارى كه نتيجه اش تنها به خود انسان برگردد غير اخلاقى است و كارهائى كه هدفش ديگران باشد اخلاقى است. فلاسفه «وجدان گرا» كه اصالت را براى وجدان قائلند نه عقل، مسائل اخلاقى را يك سلسله امور وجدانى مى دانند - نه عقلانى - كه انسان بدون نياز به منطق و استدلال آنها را درك مى كند.
پاسخ تفصیلی:
جایگاه اخلاق از دیدگاه فلاسفه را می توان اینگونه بیان کرد:
1 ـ اخلاق از ديدگاه فلاسفه عقلى: آن گروه از فلاسفه كه اصالت را براى عقل قائلند و مى گويند: غايت فلسفه اين است كه در وجود انسان يك عالَم عقلى بسازد همانند عالم عينى خارجى؛ «صَيْرُورةُ الاِْنْسانِ عالَماً عَقْلِيّاً مُضاهِياً لِلْعالَمِ الْعَيْنى»، در مباحث اخلاقى، اخلاق را به صفات و اعمالى تفسير مى كنند كه به انسان كمك كند تا عقل بر وجود او حاكم باشد نه طبايع حيوانى و خواسته هاى نفسانى.
2 ـ اخلاق در مكتب فلاسفه غيرگرا!: گروه ديگر از فلاسفه كه بيشتر به جامعه مى انديشند و اصالت را براى جمع قائلند نه افراد، فعل اخلاقى را به افعالى تفسير مى كنند كه هدفش غير باشد؛ بنابراين، هر كارى كه نتيجه اش تنها به خود انسان برگردد غير اخلاقى است و كارهائى كه هدفش ديگران باشد اخلاقى است.
3 ـ اخلاق از ديدگاه فلاسفه وجدان گرا: گروهى از فلاسفه كه اصالت را براى وجدان قائلند نه عقل، كه مى توان از آنها به «وجدان گرا» تعبير كرد و گاه به طرفداران «حسن و قبح عقلى» كه در واقع منظور از آن عقل عملى است نه عقل نظرى، آنها مسائل اخلاقى را يك سلسله امور وجدانى مى دانند - نه عقلانى - كه انسان بدون نياز به منطق و استدلال آنها را درك مى كند؛ مثلا، انسان عدالت را خوب مى شمرد و ظلم را بد، ايثار و فداكارى و شجاعت را خوب مى داند و خود پرستى و تجاوزگرى و بخل را بد مى بيند بى آن كه نيازى به استدلال عقلانى و تأثير آنها در فرد و جامعه داشته باشد.
بنابراين، بايد وجدان اخلاقى را زنده كرد و آنچه را موجب تضعيف وجدان مى شود از ميان برداشت؛ سپس وجدان قاضى خوبى براى تشخيص اخلاق خوب از بد خواهد بود.
طرفداران «حسن و قبح عقلى» گر چه دم از عقل مى زنند ولى پيداست كه منظور آنها عقل وجدانى است و نه عقل استدلالى، آنها مى گويند: حُسن احسان و قبح ظلم كه دو فعل اخلاقى مى باشد بدون هيچ گونه نياز به دليل و برهان براى انسان سليم النّفس آشكار است و به اين ترتيب اصالت را براى وجدان قائلند.
ولى بسيارى از آنها انكار نمى كنند كه وجدان ممكن است درباره بعضى از امور ساكت باشد و ادراكى نداشته باشد، در اينجا بايد دست به دامن شريعت و وحى شد تا امور اخلاقى را از غير اخلاقى جدا سازد؛ بعلاوه اگر نسبت به آنچه عقل حاكم است تأييدى از سوى شرع باشد انسان با اطمينان بيشترى در راه آن گام مى نهد.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.