پاسخ اجمالی:
قفارى خیانت در امانت کرده و دیگر عبارات شیخ را نقل نکرده. شیخ در ادامه کلماتش مى فرماید: «شیعه بر کسى عَلَم شده که متدیّن و معتقد به وجوب امامت و وجود آن در هر زمان است. کسى که نصّ جلىّ و عصمت و کمال را براى هر امامى واجب مى داند. و نیز امامت را در اولاد حسین(ع) تا امام رضا(ع) قرار مى دهد و هر کس امامت یکى از امامان را انکار کرده و منکر وجوب اطاعت آن ها شود او کافر، گمراه و مستحقّ خلود در آتش دوزخ است».
پاسخ تفصیلی:
قفارى در ضمن کلماتش به تعریف شیخ مفید(رحمه الله) اشاره کرده که فرموده: «شیعه پیروان امیرالمؤمنین ـ صلوات الله علیه ـ بر سبیل ولاء و اعتقاد به امامت حضرت بعد از رسول صلوات الله علیه بلا فصل مى باشند...».(1)
بر این تعریف تمسک کرده مى گوید: «در این تعریف شیخ مفید ذکرى از ایمان به امامت اولاد على نمى یابیم با این که نزد شیعه هرکس چنین اعتقادى نداشته باشد شیعه نیست. همان گونه که او از برخى جوانب اساسى در تشیّع و آن چه که سنگ اساسى براى تشیّع است غافل شده است مثل مسأله نصّ و عصمت و دیگر اصول امامت».(2)
پاسخ: قفارى در این مورد همانند بقیه موارد امانت دارى نکرده و دیگر عبارات شیخ مفید(رحمه الله) را نقل نکرده است. شیخ(رحمه الله)در ادامه کلماتش مى فرماید: « فهو عَلَم على من دان بوجوب الامامة و وجودها فى کل زمان، و اوجب النص الجلى و العصمة و الکمال لکلّ امام، ثم حصر الامام فى ولد الحسین بن على(علیه السلام) و ساقها الى الرضا على بن موسى(علیه السلام)...»(3)؛ (نشانه مذهب امامیه و شیعه بر کسى عَلَم شده که متدیّن و معتقد به وجوب امامت و وجود آن در هر زمان است. کسى که نصّ جلىّ و عصمت و کمال را براى هر امامى واجب مى داند. و نیز امامت را در اولاد حسین بن على(علیهما السلام) تا امام رضا(علیه السلام) قرار مى دهد...).
مقصود ایشان از محدود کردن به امام رضا(علیه السلام) این است که امام رضا(علیه السلام) را نیز بعد از حضرت موسى بن جعفر(علیهما السلام) قبول داشته باشد؛ زیرا واقفیه بر آن حضرت توقف کرده و قائل به امامت امام رضا(علیه السلام) نشده اند. لذا هر کس امام رضا(علیه السلام) را قبول کند دیگر امامان تا امام مهدى(علیه السلام) را نیز قبول کرده است.
او نیز مى گوید: «اتفقت الامامیة على انّ من انکر امامة احد الائمة، و جحد ما اوجبه الله تعالى من فرض الطاعة فهو کافر ضالّ مستحق للخلود فى النار»(4)؛ (امامیه اتفاق دارند بر این که هر کس امامت یکى از امامان را انکار کرده و منکر وجوب اطاعت آن ها شود که خداوند متعال آن را واجب کرده، او کافر، گمراه و مستحقّ خلود در آتش دوزخ است).
دکتر قفارى وهابى مى گوید: «مطابق نظر شیخ مفید، وصف تشیّع تنها بر کسى صدق مى کند که اعتقاد به خلافت على بن ابى طالب(علیه السلام) از زمان وفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله) تا هنگام وفات على دارد و معتقد است که خلافت سه خلیفه دیگر صحیح نبوده است. بنابر این تعریف وصف تشیّع بعد از رسول خدا تنها بر سه نفر از صحابه صادق است و باقى صحابه در نظر شیعه کافر بوده و همانند مشرکان در عصر رسولند، و حکومت آنان نیز حکومت کفر است که على در بین آنان با پوشش تقیه و نفاق به سر مى برده است!! چه جسارتى به على(علیه السلام) و به اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و به اسلام از این بالاتر؟!.»(5)
در پاسخ به او باید گفت:
اوّلا: شیعه در اعتقادش به امامت و ولایت و خلافت بلافصل حضرت على(علیه السلام) به ادله اى از قرآن و سنّت نبوى تمسّک کرده و کیفیت دلالت آن ها را نیز به طور وضوح تبیین کرده است. و لذا آن حضرت را ولى و امام و خلیفه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى داند.
ثانیاً: اگر کسى با دلیل و برهان قطعى اثبات کرد که امام به حقّ از جانب خداوند متعال و ابلاغ رسول خدا(صلى الله علیه وآله) امام على(علیه السلام) است، به طور طبیعى معتقد مى شود که هر کس خلافت او را که از جانب خدا است بگیرد، غاصب حقّ الهى بوده و در نتیجه با خداوند عناد داشته است. و حکم کسى که با خداوند معاند است پر واضح است; قرآن کریم مى فرماید: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُم بِما أنْزَلَ اللّه فَأولائِکَ هُمُ الْکافِرُون»(6)؛ (و آنها که به آنچه خدا نازل کرده حکم نمى کنند، کافرند)، «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُم بِما أنْزَلَ اللّه فَأولائک هُمُ الظالِمُون»(7)؛ (و هر کس به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند، ستمکار است)، «و من لم یحکم بما أنزل اللّه فأولائک هم الفاسقون»(8)؛ (و کسانى که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمى کنند، فاسقند). و نیز در جاى خود به اثبات رسیده است که نصب على(علیه السلام) به خلافت در روز غدیر «ما أنزل اللّه» است.
ثالثاً: کفر مراتبى دارد، برخى از مراتب آن تنها در مرتبه قلب خلاصه شده و به جهت مصالحى به ظاهر انسان نمى رسد.
رابعاً: صحابه اى را که وى از آنها نام مى برد و طبق تعریف شیخ مفید(رحمه الله) متصف به تشیع هستند آیا در مسیر حق گام برداشتند یا در مسیر باطل؟ از کجا معلوم آن سه نفر صحابى حق را درست در نیافته باشند؟ و آیا طبق نظر وهابیّت که همه صحابه را عادل مى دانند مى توان هر دو گروه را که دقیقاً عقیده اى بر خلاف یکدیگر داشتند، بر حق دانست، در حالیکه خود آنها چنین عقیده اى نداشتند.
خامساً: قفارى تقیه را حمل بر نفاق کرده، در حالى که در جاى خود اثبات شده که «تقیه» یکى از موضوعات مسلّم قرآنى و حدیثى است که براى حفظ جان و آبرو و اموال خود در مقابل کفار و حتّى مسلمانانى که مخالف عقیده بر حقّ ما هستند، مى توان اعمال نمود، قرآن کریم درباره تقیّه عمّار مى فرماید: «الّا من اُکرِهَ و قلبه مطمئنٌّ باالایمان»(9)
سادساً: حضرت على(علیه السلام) گرچه مشاهده مى کرد که حقّ او گرفته شده و عده اى مردم را به بى راهه مى کشانند، و لذا در مواقع حسّاس و هر جایى که مصلحت مى دید مردم را به حقانیّت خود گوشزد مى کرد، ولى به جهت حفظ اصل اسلام که مصلحت اهمّ است، سکوت نسبى اختیار کرده و چندان با دستگاه خلافت درگیر نمى شد. مقصود ما از تقیه حضرت(علیه السلام) در عصر خلافت آن سه نفر، این معنا است.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.