پاسخ اجمالی:
يكي از تهمت ها، معتقد دانستن شیعه به الوهیت ائمه(ع) است! در حالي كه هيچ شيعه اي چنين عقيده اى نسبت به امامان(ع) ندارد. آری اگر منظور آنها غلات شيعه هستند، آنها در حقيقت پاى بند به مذهب نيستند، و شيعه اماميه و امامان شيعه(ع) به كلى از اين فرقه ها و اين گونه افكار و عقايد اعلام بيزاري كرده اند و آن را از بدترين انواع كفر و گمراهى شمرده اند...
پاسخ تفصیلی:
يكي از تهمت هايی كه به شيعه مي زنند اين است كه برخی می گویند: «آيين نصرانيّت در تشيّع خودنمايى كرده است؛ زيرا بعضى از شيعيان معتقدند كه نسبت امام(عليه السلام) به خداوند، مانند نسبت مسيح است به خدا!».
در جواب این عده باید بگوییم که: اگر راست می گویند صريحاً بگويند كدام شيعه چنين عقيده اى را درباره امام(عليه السلام) دارد و در كدام كتاب اين موضوع نوشته شده است؟ اگر منظور فرقه هايى است كه «غلات شيعه» ناميده مى شوند، مانند فرق «خطابيّه»، «غرابيّه»، «مخمّسه»، «بزيعيّه»(1) و امثال آنها كه خوشبختانه همه منقرض شده اند، منتسب ساختن آنها به شيعه نهايت بى انصافى است؛ زيرا آنها درست مانند طايفه «قرامطه» و نظائر آنها در حقيقت پاى بند به مذهبى نيستند و شيعه اماميه و ائمه شيعه(عليهم السلام) به كلى از اين فرقه ها بيزارند.
علاوه بر اين، فِرَق مزبور نيز چنين اعتقادى نسبت به امام(عليه السلام) ندارند؛ بلكه اعتقاد و گمراهى آنها در اين خلاصه مى شود كه مى گويند امام(عليه السلام) [نعوذ بالله] خداست(2) و خداوند در وجود امام(عليه السلام) ظاهر شده يا با او متحد گرديده و يا در وى حلول كرده است، از بسيارى از متصوفه مانند «حلاج»، «گيلانى»، «رفاعى»، «بدوى» و امثال آنها نيز اين گونه كلمات (و به تعبير خودشان شطحات!) نقل شده است؛ بلكه ظاهر عبارات آنها دلالت بر اين دارد كه مقامى مافوق مقام الوهيت (اگر مقامى بالاتر از آن پيدا شود!) براى خود قائل هستند.(3) شبيه اين سخنان باطل و بى اساس از قائلين به «وحدت وجود» يا «وحدت موجود» نيز نقل شده است(4)؛ ولى شيعه اماميه يعنى همان هايى كه اكثريت مردم ايران و عراق و ميليون ها نفر از مسلمانان پاكستان و هند و صدها هزار نفر از مردم سوريه و افغانستان را تشكيل مى دهند از اين گونه افكار و عقايد بيزارند و آن را از بدترين انواع كفر و گمراهى مى شمارند، آنها جز به توحيد خالص و يگانگى ذات خدا و عدم شباهت او به هيچ يك از مخلوقات ايمان ندارند.
آنها خدا را از صفات مخلوق مانند «امكان و تغيير و حدوث» و آنچه با «ازليّت و ابديّت» ذات مقدس او منافات دارد منزه و پاك مى دانند و كتاب هاى آنها ـ مخصوصاً كتاب هايى كه در كلام و فلسفه تأليف شده ـ از اين گونه بحثها پر است، اعم از كتاب هاى مختصر مانند «تجريد» يا مشروح و مفصل مانند «اسفار» و هزاران كتاب ديگر كه خوشبختانه اكثر آنها به چاپ رسيده است.
در اين كتابها استدلالات كوبنده فراوانى در ابطال تناسخ، اتحاد، حلول و تجسيم به چشم مى خورد كه اگر از روى انصاف و بى نظرى و خالى از هر گونه تعصب بررسى شود ارزش اين نسبت هاى ناروا و بى اساس - كه طوفان هاى تحولات اين زمان، آنها را به سوى ما كشانيده است - كاملاً روشن مى گردد و معلوم مى شود ما شيعيان هرگز قائل به تناسخ يا حلول و اتحاد و تجسيم نبوده ايم و هيچ فرد حقيقت جو و آگاهى نمى تواند چنين نسبت هاى ناموزونى به ما بدهد.(5)،(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.