پاسخ اجمالی:
روزی مادر بزرگى نزد ابوبکر آمد و از او درباره ارث خود سؤال کرد. ابوبکر گفت: «در کتاب خدا براى تو چیزى معیّن نشده و در سنّت رسول خدا(ص) نیز چیزى براى تو نمى دانم». روزی هم دو جدّه، یکى پدرى و یکى مادرى، نزد ابوبکر آمدند، به مادربزرگ مادرى ارث داد ولى به پدرى ارث نداد. که هر دو بار حکمش با مخالفت صحابه روبرو شد.
پاسخ تفصیلی:
از قبیصة بن ذؤیب نقل شده است : «مادر بزرگى نزد ابوبکر صدّیق آمد و از او درباره ارثش سؤال کرد. ابوبکر گفت: «ما لکِ فی کتاب الله شیء ، وما علمتُ لکِ فی سنّة رسول الله(صلى الله علیه وآله) شیئاً فارجعی حتّى أسأل الناس»؛ (در کتاب خدا براى تو چیزى معیّن نشده، و در سنّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز چیزى براى تو نمى دانم ، برگرد تا از مردم بپرسم) . پس مغیرة بن شعبه گفت: من نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بودم که یک ششم به جدّه داد. ابوبکر گفت: آیا با تو کسى دیگر هم بود ؟ پس محمّد بن مسلمه انصارى بلند شد و آنچه مغیره گفته بود را تکرار کرد . پس ابوبکر همان یک ششم را براى او معیّن کرد ... »(1).
همچنین از قاسم بن محمّد نقل شده است: دو جدّه، یکى پدرى و یکى مادرى، نزد ابوبکر آمدند، به مادربزرگ مادرى ارث داد ولى به پدرى ارث نداد . عبدالرحمن بن سهیل ـ سهل ـ از قبیله بنى حارثه گفت: اى خلیفه رسول خدا! تو ارث را به کسى دادى که اگر مى مرد (و میّت (یعنى نوه اش) زنده بود ) از او ارث نمى برد ، پس ابوبکر یک ششم را بین آن دو تقسیم کرد(2) .(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.