پاسخ اجمالی:
بلاذرى در «الأنساب» نقل کرده: حکم بن أبی العاص پیوسته پشت سر رسول خدا(ص) راه مى رفت و با چشم به آن حضرت اشاره مى کرد و ادا در مى آورد و بینى و دهانش را حرکت مى داد، تا آنکه چشم و ابرویش به همان شکل باقى ماند و شل و چلاغ شد. یک روز که رسول خدا(ص) در حجره یکى از زنان خود بود، بر آن حضرت وارد شد؛ پس حضرت، با عصایى به طرف او آمد و فرمود: «چه کسى مرا در مقابل این وزغِ ملعون یارى مى دهد؟» سپس فرمود : «او و فرزندش با من در یک جا ساکن نشوند» و آنها را به طائف تبعید کرد .
پاسخ تفصیلی:
بلاذرى در «الأنساب» نقل کرده است : «حَکَم بن أبی العاص در زمان جاهلیت و اسلام همسایه رسول خدا(صلى الله علیه وآله)بود ، و از میان همه همسایگان اذیت او نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) بیشتر بود ، وى پس از فتح مکّه به مدینه آمد.(درباره او گفته شده که ) در دینش معیوب بود ، و پیوسته پشت سر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) راه مى رفت و با چشم به آن حضرت اشاره مى کرد و ادا در مى آورد و بینى و دهانش را حرکت مى داد ، و چون نماز مى خواند پشت سر حضرت مى ایستاد و با انگشت، اشاره مى کرد ، تا آنکه چشم و ابرویش به همان شکل باقى ماند و شَل و چُلاغ شد . و یک روز که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در حجره یکى از زنان خود بود بر آن حضرت وارد شد ، پس حضرت، او را شناخت و با عصایى به طرف او آمد و فرمود : «من عذیری من هذا الوزغة اللعین؟»؛ ( چه کسى مرا در مقابل این وزغِ ملعون یارى مى دهد؟) . سپس فرمود : «او و فرزندش با من در یک جا ساکن نشوند» و آنها را به طائف تبعید کرد .
و بلاذرى در «الأنساب»(1) ، و حاکم در «مستدرک»(2) و واقدى آن گونه که در «السیرة الحلبیّة»(3) آمده است ، با سند خود از عمرو بن مرّه روایت کرده اند : «حَکَم از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) اجازه ورود خواست ، پیامبر صداى او را شناخت و فرمود : «ائذنوا له لعنة الله علیه وعلى من یخرج من صلبه إلاّ المؤمنین و قلیل ما هم ، ذَووُ مکر وخدیعة یُعطَون الدنیا وما لهم فی الآخرة من خلاق»(4)؛ (به او اجازه دهید، لعنت خدا بر او و بر هر که از صُلب او خارج مى شود مگر مؤمنان (از آنها) که آنها کم هستند، اینها صاحبان مکر و خدعه هستند، دنیا به آنها داده مى شود ولى در آخرت بهره اى ندارند) . قابل ذکراست که حاکم این روایت را صحیح دانسته است.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.