پاسخ اجمالی:
زید بن ارقم، عبد الرحمان بن ابى لیلى و عمیرة بن سعد، ابن قتیبه، ابو اسحاق به نقل از عمرو ذو مرّ، یزید بن یثیع، سعید بن وهب و هانى بن هانى، همچنین أنساب الأشراف به نقل از ابو وائل، و شقیق بن سلمه، روایاتی را با این مضمون نقل کرده اند که کسانی که ماجرای غدیر را کتمان کرده اند از دنیا نرفتند مگر این که به خاطر نفرین علی(ع) به بلایی گرفتار شدند.
پاسخ تفصیلی:
سماک بن عبید بن ولید عبسى می گوید: به نزد عبد الرحمان بن ابى لیلى رفتم. به من گفت که شاهد بوده است على(علیه السلام) در رُحبه فرموده است: «سوگند مى دهم هر کس را که شنیده و شاهد بوده است که پیامبر خدا روز غدیر خم چه گفته، برخیزد و کسى جز آن که او را دیده است، برنخیزد».
دوازده تن برخاستند و گفتند: ما دیدیم و شنیدیم که دست علی(علیه السلام) را گرفت و فرمود:« هرکه من مولاى اویم، پس على مولاى اوست. خدایا! دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار؛ یاورش را یارى ده و واگذارنده اش را وا گذار». همه برخاستند، جز سه نفر. على(علیه السلام) هم آن سه تن را نفرین کرد ، که نفرینش کارگر افتاد. (1)
همچنین عمیرة بن سعد مى گوید: شاهد بودم که على(علیه السلام) اصحاب پیامبر خدا را بر روى منبر، سوگند داد و ابو سعید و ابو هریره و انس بن مالک هم گرد منبر بودند. على(علیه السلام)بر بالاى منبر بود و دوازده مرد هم گرد منبر بودند که اینان در میان شان بودند.
على(علیه السلام) فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم! آیا شنیدید پیامبر خدا بفرماید: هرکه من مولاى اویم، پس على مولاى اوست؟».
همگى برخاستند و گفتند: به خدا، آرى! ولی انس بن مالک برنخاست.على(علیه السلام) فرمود: «چه چیز تو را از برخاستن بازداشت؟».
گفت: اى امیر مؤمنان! پیر و فراموشکار شده ام!
)على(علیه السلام)( فرمود: «خدایا! اگر دروغ مى گوید، بر او بلایى نیکو نازل کن». آن مرد نمرد، تا آن که چنان پیسى و سفیدى اى در بین دو چشمش دیدیم که دستار (عمامه) هم آن را نمى پوشاند. (2)
ابن قتیبه ـ درباره اَنَس بن مالک ـ می نویسد: صورتش پیسى داشت. و مردم می گفتند که على (علیه السلام) از او درباره گفته پیامبر: «خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار» پرسید. و او گفت: سالخورده شده ام و از یاد برده ام. على(علیه السلام)فرمود: «اگر دروغ مى گویى، خدا تو را به چنان پیسى اى مبتلا کند که دستار هم آن را نپوشانَد».(3)
همچنین اُسد الغابة ـ به نقل از ابو اسحاق ـ می نویسد: عدّه بى شمارى، از جمله: عمرو ذو مرّ، یزید بن یثیع، سعید بن وهب و هانى بن هانى برایم نقل کرده اند که على(علیه السلام) مردم را در رحبه، سوگند داد که چه کسى شنیده است پیامبر خدا بگوید: «هرکه من مولاى اویم، پس على مولاى اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار».
پس، عدّه اى برخاستند و گواهى دادند که آن را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیده اند و گروهى هم کتمان کردند. این گروه از دنیا نرفتند، مگر آن که کور شدند و بلایى گریبانگیرشان شد. یزید بن ودیعه و عبد الرحمان بن مدلج، از آن جمله اند. (4)
و نیز در أنساب الأشراف ـ به نقل از ابو وائل، و شقیق بن سلمه ـ آمده: على(علیه السلام) بر منبر فرمود: «هر کسى را که شنیده است پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در مورد من روز غدیر خم فرمود: خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار، سوگند مى دهم که برخیزد و گواهى دهد».
انس بن مالک، براء بن عازب و جریر بن عبد الله در پایین منبر بودند. على(علیه السلام) سخنش را تکرار کرد امّا پاسخش ندادند. پس فرمود: «خدایا! هر کس این مطلب را مى دانست و گواهى نداد، او را از دنیا مبر، تا آن که علامتى برایش قرار دهى که بدان شناخته شود». بعد ازآن انس، پیسى گرفت؛ و بَراء، کور شد؛ و جریر، پس از ایمان، به جاهلیّت بازگشت و به سَرات(5) رفت و در خانه مادرش مُرد. (6)
زید بن ارقم نیز می گوید: على(علیه السلام) مردم را چنین سوگند داد: « هر کسى را که شنیده است پیامبر خدا فرمود: هر که من مولاى اویم، پس على مولاى اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار سوگند مى دهم که برخیزد». پس، دوازده بَدرى برخاستند و بدان گواهى دادند؛ و من در میان کسانى بودم که کتمان کردند. پس، بینایى ام از دست رفت. (7)، (8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.