پاسخ اجمالی:
علي(ع) مى فرمايند: شما مى دانيد که من نزد رسول خدا چه جايگاهى دارم، آن گاه که کودک بودم مرا در دامانش مى نهاد و در سينه خود جا مى داد. از من دروغى نشنيد و خطايى نديد، هر روز براى من از اخلاقِ خود نشانه اى بر پا مى داشت و مرا به پيروى از آن مى گماشت. هر سال در حرا خلوت مى گزيد، من او را مى ديدم و جز من کسى وى را نمى ديد. آن هنگام اسلام در هيچ خانه اى جز در خانه رسول(ص) که خديجه در آن بود، راه نيافته بود و من سوّمين آنان بودم... .
پاسخ تفصیلی:
حضرت امیر(علیه السلام) در توصیف ایّام کودکى خود مى فرمایند: «و قد علمتم موضعى من رسول الله(صلى الله علیه وآله) بالقرابة القریبة، و المنزلة الخصیصة. وضعنى فى حجره و أنا ولد یضمّنى إلى صدره، و یکنفنى إلى فراشه، و یمسّنى جسده و یشمّنى عرفه. و کان یمضغ الشّىء ثمّ یلقمنیه. و ما وجد لى کذبةً فى قول، و لا خطلةً فى فعل. و لقد قرن الله به(صلى الله علیه وآله) من لدن أن کان فطیماً أعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم، و محاسن أخلاق العالم لیله و نهاره. و لقد کنت أتّبعه اتّباع الفصیل أثر أمّه یرفع لى فى کلّ یوم من أخلاقه علماً ویأمرنی بالاقتداء به. و لقد کان یجاور فى کلّ سنة بحراء فأراه و لا یراه غیرى. و لم یجمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسول الله(صلى الله علیه وآله) و خدیجة و أنا ثالثهما. أرى نور الوحى و الرّسالة، و أشمّ ریح النّبوّة و لقد سمعت رنّة الشّیطان حین نزل الوحى علیه(صلى الله علیه وآله)، فقلت یا رسول الله ما هذه الرّنّة؟ فقال هذا الشّیطان أیس من عبادته. إنّک تسمع ما أسمع و ترى ما أرى إلاّ أنّک لست بنبىّ. و لکنّک وزیر و إنّک لعلى خیر»(1)؛ (شما مى دانید که من نزد رسول خدا چه جایگاهى دارم، و خویشاوندى ام با او در چه درجه است؟ آن گاه که کودک بودم مرا در دامانش مى نهاد و در سینه خود جا مى داد و در بستر خود مى خوابانید، چنان که تنم را به تن خویش مى سود، و بوى خوشِ خود را به من مى افشاند! و گاه بود که چیزى را مى جَوید و به من مى خورانید. از من دروغى نشنید و خطایى ندید.
هنگامى که از شیر گرفته شد خدا بزرگ ترین فرشته خود را شب و روز همنشین او فرمود، تا راه هاى بزرگوارى را پیمود و خوى هاى نیکوى جهان را فراهم نمود.
من در پى او بودم (در سفر و حضر) چنان که بچه شترى در پى مادر. هر روز براى من از اخلاقِ خود نشانه اى بر پا مى داشت و مرا به پیروى از آن مى گماشت. هر سال در «حرا» خلوت مى گزید، من او را مى دیدم و جز من کسى وى را نمى دید. آن هنگام، اسلام در هیچ خانه اى جز در خانه اى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و خدیجه در آن بود، راه نیافته بود که من سوّمین آنان بودم. روشنایى وحى و پیامبرى را مى دیدم و بوى نبوت را استشمام مى کردم.
من هنگامى که وحى بر او(صلى الله علیه وآله) فرود آمد، آواى شیطان را شنیدم، گفتم: اى فرستاده خدا این آوا چیست؟ فرمود: این شیطان است و از این که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو مى شنوى آنچه را من مى شنوم و مى بینى آنچه را من مى بینم، جز این که تو پیامبر نیستى ولى وزیرى و تو بر خیر هستى).(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.