پاسخ اجمالی:
از آنجا که اشتهار لقب «وصى» براى امام على(ع) با سیاست برخى از مورّخین و راویان اهل سنت مناسبت ندارد، لذا آنان سعى بلیغ نمودند تا به هر نحو ممکن با این احادیث مقابله کنند. از جمله: الف) حذف قسمتي از حدیث و تبدیل آن به «کذا و کذا». ب) حذف تمام روایت به این بهانه که: «عموم مردم تحمّل شنیدن آن را ندارند». ج) حذف عنوان «وصایت» بدون آن که به آن اشاره کنند. د) حذف تمام روایتى که در آن لفظ «وصى» به کار رفته است، بدون آن که اشاره به حذف آن شود.
پاسخ تفصیلی:
از آنجا که اشتهار لقب «وصى» براى امام على(علیه السلام) با سیاست برخى از مورّخین و راویان اهل سنت مناسبت ندارد، لذا آنان سعى بلیغ نمودند تا به هر نحو ممکن با این احادیث مقابله کنند. اینک به برخى از انواع مقابله ها با نصوص «وصایت» اشاره مى کنیم:
الف) حذف و تبدیل
از جمله انواع مقابله، حذف قسمتي از حدیث رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و تبدیل آن به کلمه مبهم است. این نوع تحریف را در عبارات طبرى و ابن اثیر در تفسیر آیه «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الاَْقْرَبِینَ»(1) مشاهده مى کنیم؛ زیرا آن دو، کلام رسول خدا(صلى الله علیه وآله) که در حقّ امام على(علیه السلام) فرمود: «انت اخى و وصیّى و خلیفتى فیکم» را تحریف کرده و به جاى کلمه «وصیّى و خلیفتى» کلمه «کذا و کذا» آورده اند.
ب) حذف تمام روایت
از جمله انواع تحریف و مقابله با احادیث «وصایت» حذف تمام روایت با اشاره به حذف است.
از جمله مثال هایى که مى توان بر آن زد، این که: محمد بن ابوبکر نامه اى به معاویه دارد که در کتاب «وقعه صفین» از نصر بن مزاحم و «مروج الذهب» از مسعودى، تفصیل آن آمده است. محمد بن ابوبکر در آن نامه به فضایل امام على(علیه السلام) اشاره کرده است که از آن جمله به وصایت امام و جانشینى ایشان از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اعتراف معاویه به آن در جواب او، اشاره شده است.
ولى طبرى و ابن اثیر آن را حذف کرده اند، با آن که سند خود را به آن دو کتاب ذکر مى کنند، ولى بر این عملکرد خود چنین عذر مى آورند که عموم مردم تحمّل شنیدن آن را ندارند! و اما ابن کثیر بعد از این دو نفر تنها به نامه محمد بن ابوبکر اشاره مى کند و در آخر نیز مى گوید: در آن غلظت و شدّت وجود دارد.(2)
ج) حذف بدون اعلام
از جمله انواع تحریف و مقابله با احادیث و اخبار «وصایت» حذف عنوان «وصایت» است بدون آن که به آن اشاره کنند، که از آن جمله مى توان به قصیده صحابى انصارى نعمان بن عجلان در حوادث سقیفه اشاره کرد.
او در شعر خود مى گوید:
1- و قلتم: حرام نصب سعد و نصبکم *** عتیق بن عثمان حلال ابابکر
2- و اهل ابوبکر لها خیر قائم *** و انّ علیّاً اخلق بالأمر
3- و کان هواناً فی علىّ و انّه *** لأهل لها یا عمرو من حیث لا تدرى
4- و کان هواناً بعون الله یدعو الى الهدى *** و ینهى عن الفحشاء و البغى و النکر
5- وصىّ النبىّ المصطفى و ابن عمّه *** و قاتل فرسان الضلالة و الکفر(3)
(1- (پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) كه عده اي از اهل مدينه خواستند سعد ابن عباده را امير قرار دهند) گفتيد: نصب سعد بر امارت حرام است ولى ابو بكر را خود خليفه ساختيد و آنرا حلال شمرديد! 2- و ابوبكر را لائق اين مقام دانستيد درحاليكه علي(عليه السلام) براي اين امر شايسته تر بود. 3- و خواسته ما على(عليه السلام) بود و او اهليت خلافت را داشت بدون اينكه شما اين مطلب را دريابيد(خطاب به عمروعاص كه اين شعر را در جواب او سروده). 4- و اين علي است كه به ياري خدا دعوت به خوبي و هدايت مي كند و از بدي و فحشاء و سركشي نهي مي كند. 5- و او وصى پيامبر است و پسر عموى او و قاتل پهلوانان كفر و ضلالت است.)
تمام قصیده را ابن عبدالبر در «الاستیعاب» در ترجمه نعمان بن عجلان آورده است، ولى دو بیت اخیر را که در آن اشاره به ثناء بر امام على(علیه السلام) و تصریح به وصایت او است حذف کرده است.
ابن اثیر جزرى نیز در «اسد الغابة» در ترجمه او همین تحریف را انجام داده است. و همچنین هر کس که بعد از او آمده، همین کار را کرده است.
و از جمله مثال هایى را که از این نوع مى توان به آن اشاره کرد، تحریفى است که ابن اثیر در تاریخ خود در مورد خطبه امام حسین(علیه السلام) انجام داده است. خطبه حضرت را طبرى و ابن اثیر چنین نقل مى کنند:
حضرت فرمود: «اما بعد، فانسبونى فانظروا من أنا ثم ارجعوا الى انفسکم و عاتبوها هل یجوز لکم قتلى و انتهاک حرمتى؟ الست ابن بنت نبیّکم و ابن وصیه...»(4)؛ «امّا بعد، پس نسب مرا به یاد آورید و نگاه کنید که من کیستم؟ آن گاه به خود رجوع کنید و نفس خود را مورد عتاب و سرزنش قرار دهید، آیا براى شما کشتن و هتک حرمت من روا است؟ آیا من پسر دختر پیامبر شما و پسر وصىّ او نیستم؟...». ولى ابن اثیر در تاریخ خود هنگام نقل همین خطبه کلمه «و ابن وصیّه» را حذف و تحریف کرده است.(5)
د) حذف تمام خبر بدون اعلام
از جمله انواع مقابله با احادیث «وصایت» حذف تمام روایتى است که در آن لفظ «وصى» به کار رفته است، بدون آن که اشاره به حذف آن شود؛ از جمله مصادیق آن مى توان به کارى که ابن هشام انجام داده اشاره کرد. او با وجود این که در اول کتابش تصریح مى کند که از سیره ابن اسحاق تاریخ خود را نقل کرده است، ولى قضیه دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) قوم خود را(در اول بعثت) بعد از نزول آیه «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الاَْقْرَبِینَ» و بشارت آن حضرت به وصایت امام على(علیه السلام) را نقل نمى کند، با آن که ابن اسحاق آن را در سیره خود آورده است.
و نیز از جمله کسانى که این تحریف را انجام داده، محمد حسنین هیکل نویسنده مصرى است. او با آن که این خبر را در چاپ اول کتاب خود «حیاة محمد(صلى الله علیه وآله)» آورده است ولى در چاپ هاى بعد آن را حذف کرده است.(6)، (7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.