پاسخ اجمالی:
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و خصال و علل الشرایع، شیخ کلینى در الکافى، محمد بن الحسن صفار در بصائر الدرجات و... همگى با سند صحیح روایاتی از علی(ع) نقل کرده اند که صراحتا هرگونه نسیان و فراموشى را از خود و ائمه بعد خود نفى مىکند. در شرح خطبه 86 نهج البلاغه، ابن أبى الحدید معتزلى به عصمت ایشان اعتراف مىکند و می گوید: ابو محمد بن متویه در کتاب الکفایة تصریح کرده است که على(ع) معصوم است و دیگر صحابه از چنین مقامى بهره مند نیستند.
پاسخ تفصیلی:
در منابع شیعه روایاتى وجود دارد که عصمت ائمه (علیهم السلام) را از زبان خود آن حضرات ثابت مىکند.
شیخ صدوق در کتاب خصال و علل الشرایع با سند صحیح نقل مىکند: «عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً (علیه السلام) یَقُول:... إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله) وَلِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَإِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه وآله) لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَإِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ»؛
(امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: تنها باید از خداوند و پیغمبر و جانشینان او فرمان برد و اینکه خداوند دستور فرموده است فقط از دستورات پیغمبر اطاعت شود براى این است که پیغمبر معصوم است و پاک و به نافرمانى خداوند دستور نمی دهد و این که فقط به اطاعت جانشینان پیغمبر امر فرموده است براى این است که آنان نیز معصومند و پاک و امر به گناه نمى کنند).(1)
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیانى گویا و کوتاه دیگر، بر عصمت اهل بیت و هماهنگى کامل آنان با قرآن تأکید کرده است.
شیخ کلینى در الکافى، محمد بن الحسن صفار در بصائر الدرجات و شیخ صدوق در کمال الدین همگى با سند صحیح نقل کرده اند: «عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى طَهَّرَنَا وَعَصَمَنَا وَجَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَحُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَجَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَجَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَلَا یُفَارِقُنَا»؛
(سلیم بن قیس هلالى از امیر المؤمنین(علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: به درستى که خداى تبارک و تعالى ما را پاکیزه و معصوم گردانید، و ما را گواه بر خلق خود و حجت در زمین قرار داد، ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داد، نه ما از قرآن جدا شویم و نه او از ما جدا مى شود).(2)
و آن حضرت در خطبه 86 نهج البلاغه مىفرماید: «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ وَأَنَّى تُؤْفَکُونَ» وَالْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَالْآیَاتُ وَاضِحَةٌ وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ بَلْ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَبَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیِّکُمْ وَهُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَأَعْلَامُ الدِّینِ وَأَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ»؛
(مردم کجا مى روید؟ چرا از حق منحرف مى شوید؟ پرچمهاى حق برافراشته، و نشانه هاى آن آشکار است، با اینکه چراغهاى هدایت روشنگر راهند، چون گمراهان به کجا مى روید؟ چرا سرگردانید؟ در حالى که عترت پیامبر شما در میان شماست، آنها زمامداران حق و یقینند، پیشوایان دین، و زبانهاى راستى و راستگویانند، پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و همانند تشنگانى که به سوى آب شتابانند، به سویشان هجوم ببرید.
در این خطبه، امیرمؤمنان (علیه السلام) مردم با اطاعت و رو آوردن به اهل بیت (علیهم السلام) دعوت مىکند و اهل بیت (علیهم السلام) را زبان راستگوى دین و تنها راه نجات از گمراهى مى شمارد و به همگان گوشزد مىکند که آنها را همانند قرآن تعظیم و تکریم کنند و از فرامین اهل بیت اطاعت کنند).
دلالت این جملات بر عصمت امیرمؤمنان(علیه السلام) به حدى است که ابن أبى الحدید معتزلى اعتراف مىکند، این جمله عصمت آن حضرت را به اثبات مىرساند، چنانچه می گوید:
اگر کسى بگوید که این سخن امیرمؤمنان(علیه السلام) دلالت بر عصمت اهل بیت مىکند؛ پس دیدگاه اصحاب شما (سنىها) در این باره چیست؟ در جواب مىگویم: ابو محمد بن متویه در کتاب الکفایة تصریح کرده است که على(علیه السلام) معصوم است؛ اگر چه واجب العصمة نیست و نیز عصمت شرط امامت نیست؛ ولى ادله و نصوص دلالت مىکند بر عصمت امیرمؤمنان (علیه السلام)، عصمت از ویژگىهاى آن حضرت است و دیگر صحابه از چنین مقامى بهره مند نیستند.
تتفاوت روشنى است بین این که بگوییم: زید معصوم است و این که بگوییم: زید واجب العصمه است؛ چرا که او امام است و از شرایط امام این است که معصوم باشد. دیدگاه اول مذهب و اعتقاد ما و دیدگاه دوم مذهب امامیه است.(3)
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از امیرمؤمنان (علیه السلام) روایتى را نقل مى کند که آن حضرت صراحتا هرگونه نسیان و فراموشى را از خود نفى مىکند: «حَدَّثَنَا سُلَیْمُ بْنُ قَیْسٍ الْهِلَالِیُّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً (علیه السلام) یَقُولُ مَا نَزَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) آیَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِیهَا وَأَمْلَاهَا عَلَیَّ وَکَتَبْتُهَا بِخَطِّی وَعَلَّمَنِی تَأْوِیلَهَا وَتَفْسِیرَهَا وَنَاسِخَهَا وَمَنْسُوخَهَا وَمُحْکَمَهَا وَمُتَشَابِهَهَا وَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لِی أَنْ یُعَلِّمَنِی فَهْمَهَا وَحِفْظَهَا فَمَا نَسِیتُ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَلَا عِلْماً أَمْلَاهُ عَلَیَّ فَکَتَبْتُهُ وَمَا تَرَکَ شَیْئاً عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَلَالٍ وَلَا حَرَامٍ وَلَا أَمْرٍ وَلَا نَهْیٍ وَمَا کَانَ أَوْ یَکُونُ مِنْ طَاعَةٍ أَوْ مَعْصِیَةٍ إِلَّا عَلَّمَنِیهِ وَحَفِظْتُهُ وَلَمْ أَنْسَ مِنْهُ حَرْفاً وَاحِداً ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى صَدْرِی وَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَمْلَأَ قَلْبِی عِلْماً وَفَهْماً وَحِکْمَةً وَنُوراً لَمْ أَنْسَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً وَلَمْ یَفُتْنِی شَیْءٌ لَمْ أَکْتُبْهُ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَتَخَوَّفُ عَلَیَّ النِّسْیَانَ؟ فِیمَا بَعْدُ فَقَالَ (صلی الله علیه وآله): لَسْتُ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکَ نِسْیَاناً وَلَا جَهْلًا وَقَدْ أَخْبَرَنِی رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ قَدِ اسْتَجَابَ لِی فِیکَ وَ فِی شُرَکَائِکَ الَّذِینَ یَکُونُونَ مِنْ بَعْدِکَ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ شُرَکَائِی مِنْ بَعْدِی قَالَ الَّذِینَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِنَفْسِهِ وَبِی فَقَالَ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» الْآیَةَ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ هُمْ قَالَ الْأَوْصِیَاءُ مِنِّی إِلَى أَنْ یَرِدُوا عَلَیَّ الْحَوْضَ کُلُّهُمْ هَادٍ مُهْتَدٍ لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ مَعَهُمْ لَا یُفَارِقُهُمْ وَلَا یُفَارِقُونَهُ بِهِم»؛
(سلیم بن قیس هلالى گوید: از على (علیه السلام) شنیدم مىفرمود: هیچ آیهاى از قرآن بر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نازل نشد؛ جز آن که براى من خواند و املاء کرد و من آن را به خط خود نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من آموخت و دعا کرد که خداى عزّوجلّ به من فهم و حفظ آن را تعلیم دهد. من هیچ آیه ى از کتاب خدا را فراموش نکردم و نه علمى را که به من املاء کرد و نوشتم و آنچه خداى عزّوجلّ از حلال و حرام و امر و نهى آنچه بوده و مىباشد از طاعت و معصیت به او آموخت و به حفظ من سپرد و یک حرف از آن فراموش را نکردم سپس دستش را بر سینه ام نهاد و از خداى عز و جل خواست که دلم را پر از علم و فهم و حکمت و نور کند نه چیزى را فراموش کردم و نه از قلم انداختم.
عرض کردم یا رسول اللَّه ! مىترسى که من بعد فراموش کنم؟ فرمود نه از فراموشى تو ترس دارم و نه از نادانى تو، پس از آنکه پروردگارم جلّ جلاله به من خبر داده که دعاى مرا در باره تو و شرکاء تو که بعد از تو هستند مستجاب کرده.
عرض کردم یا رسول اللَّه شرکاء بعد از من کیانند؟ فرمود آنان که خداى عزّوجلّ آنها را قرین خود و من ساخته و گفته «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْکُمْ» تا آخر آیه، گفتم یا رسول اللَّه کیانند؟ فرمود اوصیاء منند تا در سر حوض به من وارد شوند همه آنان هادى و مهدى باشند، هر که از آنها کناره گیرد، به آن ها زیانى نمى رسد، آن ها با قرآنند و قرآن با آن ها است از آنها جدا نشود و از او جدا نشوند).(4).(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.