پاسخ اجمالی:
دانشمندان علم کلام، عصمت را موهبت الهى دانسته اند که پس از وجود زمینه و شایستگى، به شخص معصوم افاضه مى شود و هرگز قابل تحصیل و اکتساب نیست. مثلا شیخ مفید مى گوید: العصمةُ تفضّلٌ من اللّه تعالى...، سید مرتضى مى گوید: العصمة هى لطف اللّه...، اشاعره هم قائل به موهبتى بودن عصمت هستند. برخی آیات مثل آیه تطهیر نیز به موهوبی بودن عصمت گواهی می دهند.
پاسخ تفصیلی:
شکى نیست که «عدالت» و قسمتى از مراتب تقوا از امور اکتسابى است که انسانهاى حرّ و آزاد و پیراسته از بند شهوت و بردگى نفس اماره مى توانند آن را به دست آورند و خود را با آن بیارایند ولى سخن در جاى دیگر است و آن اینکه: آیا مرتبه ى والایى از تقوا یا مرتبه ى کامل از علم و شناخت شکست ناپذیر، اعم از علم به عواقب گناه و یا درک عظمت و کمال خالق، در پرتو عبادت و ریاضت، قابل اکتساب است یا نه؟
دانشمندان علم کلام، عصمت را موهبت الهى دانسته اند که پس از وجود زمینه و شایستگى، به شخص معصوم افاضه مى شود و هرگز قابل تحصیل و اکتساب نیست.
و به دیگر سخن، عصمت، لطف الهى است که تحت شرایطى به افراد معصوم عطا مى شود. براى آگاهى بیشتر نصوص دانشمندان اسلام را در این جا یادآور مى شویم:
شیخ مفید مى گوید: «العصمةُ تفضّلٌ من اللّه تعالى على مَن عَلِمَ أَنّهُ یَتَمسَّکُ بعصمَتِهِ».(1)
«عصمت تفضلى است از جانب خدا در باره ى کسى که خدا می داند به «عصمت» او تمسک می جوید».
باز استاد کلام شیعه در ملحقات کتاب «اوائل المقالات» چنین یادآور مى شود: عصمت توفیق الهى است که به وسیله ى آن، انسان از هر مکروهى مصون مى ماند، اعطاى عصمت از جانب خدا بسان اعطاى ریسمان به فرد غریق است که هرگاه به آن چنگ بزند، نجات مى یابد و هرگاه او به چنین چیزى دست زد و آن را گرفت به آن عصمت گفته مى شود، در غیر این صورت داراى عصمت نخواهد بود.(2)
این نه تنها شیخ مفید است که آن را «موهبت الهى» مى داند، بلکه شاگرد بزرگوار او«سید مرتضى» نیز آن را لطف الهى مى داند و یادآور مى شود که: «العصمة هى لطف اللّه الذى یفعلُه تعالى فیختار العبدُ عنده الامتناع عن فعل القبیح».(3)
«عصمت لطف الهى است که هرگاه به کسى داده مى شود، او جانب ترک قبیح را برمى گزیند».
دو متکلم محقق شیعه: علاّمه ى حلّى، و فاضل مقداد، به موهبتى بودن عصمت تصریح کرده، و اوّلى در «کشف المراد» آن را لطف الهى مى داند که خداوند آن را افاضه مى کند و با وجود آن، فرد انگیزه ترک واجب و ارتکاب گناه را پیدا نمى کند، آنگاه اسباب این لطف را چهار چیز معرفى مى کند.(4)
و دومى در «اللوامع الالهیة» مى نویسد: عصمت لطف الهى است که با وجود آن، صدور معصیت به خاطر نبودن انگیزه بر آن، ممتنع مى گردد، ولى در عین حال، قدرت انسان بر انجام گناه محفوظ مى باشد. آنگاه از «اشاعره» نقل مى کند که عصمت از نظر آنان، قدرت بر طاعت و ناتوانى از گناه است.(5)
سپس از برخى از علما نقل مى کند که گفته اند: معصوم کسى است که خدا فطرت او را صاف و گِل او را پاکیزه، مزاج او را قابل براى پذیرش کمال آفریده است، آنگاه به او خرد نیرومند و فکر سالم عطا کرده و با الطاف بیشترى مجهز نموده است و او در پرتو این الطاف قادر بر انجام واجبات و ترک محرمات مى گردد و پیوسته به ملکوت آسمانها التفات یافته، و از عالم ماده روى گردان مى شود و در نتیجه، نفس اماره اسیر و مغلوب نفس ناطقه مى گردد.
همه ى این کلمات روشنگر «اتفاق قائلان بر عصمت» بر «موهبتى» بودن آن است، و همه ى این تفسیرها حاکى از نظر «موهوبى بودن آن» مورد پذیرش ما است ولى از این نظر که عصمت از نظر «اشاعره» سلب کننده ى قدرت بر گناه است، کلام بى پایه اى مى باشد .
استاد علاّمه طباطبایى(رحمه الله) «عصمت» را علم شکست ناپذیر مى داند که به فرد معصوم عطا مى گردد(6) و برخى ازآیات، موهوبى بودن «عصمت» را به گونه اى تأیید مى کنند.
در سوره ى «ص» پس از یادآورى «ابراهیم» و «اسحاق» و «یعقوب» آنان را چنین توصیف مى کند: ( وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ المُصْطَفَیْنَ الأَخْیارِ) .(7)
«آنان نزد ما از برگزیدگان و نیکان مى باشند».
همچنین قرآن در باره ى بنى اسراییل (که مقصود پیامبران آنان است نه فرد فرد آنان) چنین مى فرماید:
«وَلَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْم عَلَى الْعالَمینَ»(8)؛ (آنان را از روى آگاهى بر جهانیان برگزیدیم).
قرآن در باره ى «اهل بیت پیامبر» مى فرماید: «...إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»(9)؛ (خداوند مى خواهد پلیدیها را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک گرداند).
به طور مسلم ازاله ى هر نوع رجس و گناه جز در سایه ى اعطاى «عصمت» امکان پذیر نیست.
در این مورد آیات دیگرى نیز هست که بر افراد آشنا با قرآن، مخفى و پنهان نیست و همگى به نوعى بر موهوبى بودن عصمت گواهى مى دهند، خصوصاً آیه ى تطهیر که ازاله ى رجس و گناه را متعلَّقِ اراده ى حق مى شمارد و مقصود از آن اراده ى تکوینى است، نه تشریعى؛ زیرا اراده تشریعى حق بر تمام افراد تعلق گرفته است، وخدا از همه خواسته است که راه اطاعت را در پیش گیرند.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.