پاسخ اجمالی:
از دیدگاه ما شعر سلفِ صالح، تنها یک سرى واژه هاى محض نیست که به رشته نظم کشیده شده، بلکه یک سلسله مباحث بلند معرفتىِ است که از کتاب و سنّت نشأت گرفته، و از آموزه هاى دینى، تاریخى، مواعظ حسنه و اخلاقی هستند.
علاوه بر این، اهدافى مانند؛ دلیل آوردن بر مذهب، دعوت به حق، و گسترش فضایل اهل بیت(ع) را در جامعه دنبال می کند.
از سویی ائمّه(ع) در این مسیر بسیار هزینه کرده و زندگی شعرا را تامین می کردند؛ امام صادق(ع) در حدیثی می فرمایند: «گوینده اى شعرى درباره ما نمى گوید، مگر آن که با روح القدس تایید مى شود».
پاسخ تفصیلی:
از دیدگاه ما شعر سلفِ صالح، تنها یک سرى الفاظ نیست که در قالب نظم ریخته شده باشند، یا واژه هاى محض نیست که به رشته نظم کشیده شده باشند و بس، بلکه آنها یک سرى مباحث بسیار بلند معرفتىِ برگرفته از کتاب و سنّت، و دروس عالیه نشأت گرفته از فلسفه و آموزه هاى دینى و تاریخى و مواعظ حسنه و اخلاق، هستند، افزون بر فنون ادبیات و رشته هاى لغت و مبانى تاریخ که در آنها یافت مى شود؛ از این رو شعرى که در بردارنده این ابعاد باشد، مطلوب دانشمند، و مقصود حکما، و نیاز علماى اخلاق، و خواسته ادیبان و آرزوى مورّخان است، بلکه باید گفت خواسته همه جوامع بشرى است.
و شعر مذهبى اهداف دیگرى دارد که از مهم ترین مطالب موجود در شعر گذشتگان است؛ که عبارتند از: دلیل آوردن بر مذهب و دعوت به حقّ، و گسترش فضایل آل الله، و نشر روحیّات عترت پاک در میان جامعه که به صورت دلکش و شیوا و با روش نو انجام گرفته و با جان و روح افراد آمیخته و به گوش دور و نزدیک مى رسد و بین دوست و دشمن دهان به دهان نقل مى شود، تا زمانى که صداى آن در هستى پیچیده و آوازه اش بر چهار سوى جهان چیره، و زیبایى ذکر آن در سراسر کیهان، رواج و گسترش یافته و پراکنده مى گردد، و آویزه گوش ها مى شود.
تا آنجا که این اشعار مذهبى آواز شتر سواران شود که با آن شتران خود را به پیش برانند، و ترانه زنان آوازه خوان گردد که در مجالس شاهان و خلفا و اُمرا به آن چهچه زنند، و مادران شیر ده براى بچه هاى شیر خوار در گهواره زمزمه کنند، و پس از پایان شیر خوارى آنان را با آن اشعار و سرودها در دامن خود به رقص در آورند و پدران از آغاز رشد فرزندان، آن را بر گوششان بخوانند، تا آنان بر این اندیشه رشد و نمو کرده و به جوانى برسند در حالى که بر صفحه دلشان سطرهایى نورانى از ولایت خالص به وسیله این آواز خوانى ها و ترنّمات نقش بسته است. و این جهت ـ که امروز جایش خالى است ـ با خطابه هیچ شیوا سخنى پر نخواهد شد، و تبلیغات هیچ گوینده اى به پاى آن نخواهد رسید، چنانکه شمشیر و قلم در کنار آن درمانده و عاجز مى باشند.
هر کس خود اثر شعر را در جانش بیشتر از هر تبلیغى احساس مى کند. چه کسى را مى توان پیدا کرد که شعر میمیّه فررزدق را بخواند و روحش از شوق و علاقه به سوى ممدوح و شخص ستوده شده به پرواز در نیاید؟
یا هاشمیّات کمیت را بخواند و اندیشه اش سرشار از دلیل و حجّت بر حقّ نشود، یا قصیده عینیه سیّد حمیرى را زمزمه کند و نداند که حق دائر مدار ممدوح در این قصیده است.
یا تائیـّه دعبل براى او خوانده شود و او از ظلم و ستم وارد بر اهل حقّ، رنجور و آزرده خاطر نگردد؟
یا میمیّه امیر ابوفراس به گوش او بخورد، مو بر بدنش راست نگردد؟ و تک تک اعضایش آنان را مخاطب به این بیت نسازد:
«یا باعةَ الخمرِ کُفّوا عن مفاخرِکمْ *** لِعُصْبة بیعُهم یوم الهیاج دمُ»؛
(اى مِى فروشان از فخرفروشى نسبت به خاندانى که داد و ستدشان هنگام معرکه و جنگ، خون است، دست بردارید).
و با این هدف و غرض مهمّ بود که شعر در قرن هاى اوّلیّه از حیث مدح و هجا و مرثیه، مانند شمشیر برّان در دست دوستداران امامان دین، و چون تیرى نشسته بر جگر دشمنان خدا، و نشریه اى دعوت کننده به سوى ولایت آل الله بوده است و ائمّه(صلوات الله علیهم) براى آن، ثروت فراوانى را هزینه مى کردند و از مال الله به اندازه اى به شعرا پرداخت مى کردند که آنان از این امر مهمّ به خاطر کسب و کار و تحصیل در آمد، باز نمانند، و شاعران را متوجّه این جهت مى نمودند و با تمام نیرو آن را حفظ کرده و مردم را به آن تشویق مى کردند، و به آنان از جانب خداوند ـ که اینان امین وحى خدایند ـ با این سخنان بشارت مى دادند: «من قال فینا بیت شعر بنى الله له بیتاً فی الجنّة»؛ (هر کس درباره ما شعرى بسراید، خداوند در بهشت براى او خانه اى مى سازد).
و مردم را به آموختن و حفظ اشعارى که درباره آن بزرگواران گفته شده بود، ترغیب و تشویق مى کردند؛ مانند سخن امام صادق امین(علیه السلام) که مى فرماید: «علّموا أولادکم شعر العبدی»؛ (شعر عبدى را به فرزندانتان بیاموزید). و سخن حضرت: «ما قال فینا قائل بیت شعر حتّى یؤیّد بروح القُدس»(1)؛ ( گوینده اى شعرى درباره ما نمى گوید، مگر این که با روح القدس تأیید مى شود).
و مرحوم کشّى در «رجال»(2) خود از ابوطالب قمى نقل کرده است: من نامه اى براى ابو جعفر(علیه السلام) فرستادم و در آن، چند بیت شعر درباره پدر حضرت نوشتم و خواستم که اجازه بدهند درباره خودشان نیز شعرى بگویم. حضرت شعرها را از نامه جدا کرده نگه داشتند و در بالاى باقیمانده کاغذ مرقوم فرمودند: «قد أحسنت فجزاک الله خیراً»؛ (زیبا سروده اى، خدا خیرت دهد).
و نیز به نقل از او در عبارت دیگر آمده است: حضرت به من اجازه داد درباره ابوالحسن یعنى پدرشان شعر مرثیه بسرایم، و برایم نوشت: «أن اندبه و اندب لی»؛ (براى او و من ندبه کن).(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.