پاسخ اجمالی:
اولا: محبت و یاری علی، چیز تازه و مهمی نبود که پیامبر(ص) بخواهد در قالب جمله خبری برای مردم بیان کند و اگر بیان نکند، رسالت را ابلاغ نکرده باشد. ثانیا: معنا ندارد مردم به خاطر چنین مساله معمولی به علی تبریک بگویند؛ زیرا طبق آیات سوره حجرات، مومنان یاور و برادر همدیگرند و ابلاغ دوباره برای الزام مردم به مهرورزی لغو و بی معنا است. ثالثا: از حیث جمله انشائی، در باب محبّتی که مخصوص علی هم نبوده، فرمانِ صادر نشده باقى نبود که نیاز به ابلاغ داشته باشد.
پاسخ تفصیلی:
اهل سنت مي گويند: پيامبر(صلى الله علیه وآله) در حديث غدير از واژه مولي معناى محب و ناصر را اراده فرموده است. در پاسخ بايد گفت: بر فرض که از «مولى» این دو معنى اراده شده باشد، از دو حال بیرون نیست: یا مقصود این است که مردم را به محبّت و یارى على(علیه السلام) از این جهت که او یکى از مؤمنان و مدافعان اوست، تشویق کند، و یا مقصود این است که او را به دوستى و یارى مردم فرمان دهد. و در هر حال جمله، يا خبرى است یا انشایى.
امّا احتمال اوّل (یعنى خبر دادن از وجوب محبّت به او): چیزى تازه و نا آشنايى براى مردم نیست و تبلیغ آن نیز بى سابقه نمى باشد تا بخواهد در آن لحظه حسّاس به آن امر کرده و طبق بیان صریح قرآن، اگر آن را انجام ندهد، رسالت خود را ابلاغ نکرده باشد، و به خاطر ابلاغ آن، مردم را در آن مکان رنج آور و نامناسب نگه دارد و آن اجتماع پر شکوه را ترتیب بدهد، و دین را با آن، کامل و نعمت را تمام، و خشنودى پروردگار را جلب نماید، به طورى که گویا چیز تازه اى آورده و قانون جدیدى وضع کرده که قبلاً وجود نداشته و مسلمانان از آن بى خبر بوده اند. و نیز به دنبال آن مردم بیایند به او تبریک بگویند، آن هم با عبارتى چون: «أصبحت مولای و مولى کلِّ مؤمن ومؤمنة»، عبارتى که خبر مى دهد حادثه بزرگى رخ داده که گوینده آن پیش از این، از آن اطّلاع نداشته است؛ زیرا هر مسلمانى شب و روز در قرآن این آیات را مى خواند: «الْمُؤْمِنُونَ والْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَآءُ بَعْض»(1)؛ (مردان و زنان با ایمان، ولىّ (و یار و یاور) یکدیگرند)، و همچنین گفتار خداوند تعالى: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»(2)؛ (مؤمنان برادر یکدیگرند)، و این آیات به خوبى دلالت بر وجوب مهر ورزیدن مسلمانان به یکدیگر ـ همچون مهر ورزى دو برادر به هم ـ دارند (پس ابلاغ دوباره آن در آن شرایط خاصّ معنى ندارد). و ما ساحت مقدّس پیامبر بزرگوار را از این کار بیهوده دور مى دانیم، و پروردگار حکیمِ خود را نیز از این قبیل افعال عبث پاک مى دانیم.
و امّا احتمال دوم (یعنى واجب کردن محبّت و یارى او): این احتمال نیز در سبکى کمتر از احتمال اوّل نیست؛ زیرا در باب محبّت و یارى، فرمانِ صادر نشده و قانونِ وضع نشده اى، باقى نمانده بود که نیاز به اعلام و ابلاغ داشته باشد.
به علاوه، اگر منظور، إخبار از وجوب محبّت او(احتمال نخست)، یا فرمان به مهر ورزیدن به او(احتمال دوم) مي بود، (نباید حضرت مى فرمود: «من کنت مولاه...») بلکه باید مى فرمود: «من کان مولای فهو مولى علىّ»؛ (هر کس دوستدار من است پس دوستدار و یارى کننده على است). از این رو، این دو احتمال خارج از معناى «مولى» در حدیث است. و شاید سبط ابن جوزى نظر به این نکته دارد که در «تذکره»(3) مى گوید:
حمل واژه «مولى» در حدیث، بر معنى ناصر و یاور درست نیست.
ضمن اينکه محبّت ورزیدن و یارى کردن به این دو وجه (خبرى یا انشائى که در احتمال اوّل و دوم مطرح بود) تنها نسبت به امیرمؤمنان، واجب نیست، بلکه دوست داشتن و یارى کردن همه مسلمانان واجب است. بنابراین تخصیص آن به امیرمؤمنان، و اهتمام ورزیدن به آن چه توجیهى خواهد داشت؟!
و اگر مقصود، محبّت و یارى خاصّ است، یعنى بالاتر از محبّت رایج میان مردم، مانند لزوم پیروى و فرمان بردارى از او، و تسلیم در برابر او، پس این همان معناى سرپرستی و امامت است. به ویژه اگر امامت را طبق جمله «من کنت مولاه» در کنار ویژگى اى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) دارد، قراربدهیم؛ چون اگر میان معناى مورد نظر در عبارت «فعلىّ مولاه» و ویژگى پیامبر(در عبارت «من کنت مولاه») که در این حدیث تقارن دارند، فرق گذاشته شود، سیاق کلام خراب مى شود.
امّا احتمال سوم (یعنى خبر دادن از وجوب محبّت كردن و یارى مردم بر على(علیه السلام)): اگر منظور این معنى بود، باید پیامبر(صلى الله علیه وآله) این معنى را به على(علیه السلام) اعلام و تأکید مى نمود نه به مردم.
و احتمال چهارم (یعنى واجب کردن(انشاء وجوب) محبّت كردن و یارى مردم بر على(علیه السلام)): این نیز مانند احتمال سوم است؛ چون پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) در این صورت از اهتمام یاد شده، و ایراد خطبه براى مردم، و از درخواست شنیدن آنان، و نیز از سوگند دادن و گرفتن اقرار از مردم مبنى بر اینکه آیا پیام الهى را به شما ابلاغ کرده ام، از همه اینها بى نیاز مى شد. مگر این که خواسته باشد، عواطف مردم را جلب نماید و محبّتشان را با یاد آورى این امر نسبت به او تقویت کند، به طورى که اگر آنان آگاه شوند که او آنان را دوست مى دارد و یارشان مى باشد، از او پیروى نموده، و با او مخالفت نکرده و هرگز سخنش را ردّ نمى کنند.
و چنانچه منظور، جلب عواطف و تقویت محبّت مردم باشد، از اینکه پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) کلام را با جمله «من کنت مولاه» آغاز کرد، مى فهمیم که منظور حضرت، محبّت و یارى معمولى و رایج در میان افراد مؤمن نیست، بلکه منظور، محبّت و یارى از نوع محبّت و یارى ویژه خود پیامبر است، و بر کسى پوشیده نیست که محبّت و یارى پیامبر مانند محبّت و یارى سایر مؤمنان نبوده و اصلاً قابل قیاس با محبّت و یارى کسى نیست؛ زیرا پیامبر از آن جهت امّتش را دوست دارد و آنان را یارى مى کند که رهبر دین و دنیاى مردم، و صاحب اختیار آنان، و حافظ حدود و ثغور آنان، و نگهبان کیان آنها، و نسبت به نفسشان از آنان سزاوارتر و شایسته تر است؛ زیرا اگر چنین نباشد گرگان درنده و درندگان وحشى آنان را پاره پاره مى کردند، و از هر سو دست هایى به سویشان دراز مى شد، چه غارت ها که متوجّه آنان نمى شد، چه اموالى که مباح نمى گردید، چه جان هایى که گرفته نمى شد، چه حرمت هایى که شکسته نمى شد؛ و در نتیجه، هدف خداى تعالى که گسترش دعوت حقّ، و ترویج دین مبین، و بر پایى کلمه علیاى الهى، مى باشد به خاطر از هم پاشیدن جامعه، نقض مى شد. (پس براى حفظ غرض الهى چنین محبّت و یارى کردنى ضرورى است) و هر کس از چنین محبّت و نصرتى برخوردار باشد، بى شک خلیفه خدا و پیامبر او در روى زمین است.
لذا در این صورت که مقصود، جلب عواطف و تقویت محبّت مردم باشد، واژه «مولى» بر غیر معناى یاد شده، قابل حمل نیست.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.