پاسخ اجمالی:
در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت ماجراهایی درباره خلیفه دوم مبنی بر تلاوت آیات قرآن و پرسیدن معانی برخی واژه های آنها از دیگران نقل شده است. شاید عذر خلیفه در این که علم کتاب و سنّت از او پوشیده مانده، یا از قضاوت و داورى ناتوان بوده است پذیرفتنى باشد؛ زیرا اشتغال او به برخی داد و ستدها در بازار – آنگونه که در منابع روایی اهل سنت نقل شده - او را از کسب علوم بازداشته بود ولى عذر وى در عدم شناخت زبان و لغت خویش که شبانه روز آن را در دهان مى چرخاند، پذیرفتنى نیست.
پاسخ تفصیلی:
در منابع اهل سنت پیرامون میزان اطلاع «عمر بن خطاب» از معانى واژه ها موارد مختلفى نقل شده است; برخى از آنها عبارتند از:
1 ـ از عمر نقل شده است که در بالاى منبر گفت: برداشت شما از آیه: «أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّف»(1)؛ ( یا به طور تدریجى، با هشدارهاى خوف انگیز آنان را گرفتار سازد) چیست؟ همه سکوت کردند، پیرمردى از قبیله هذیل به پا خاسته گفت: واژه «تخوّف» لغت ماست و به معنى «تنقّص» (کاستى) است . عمر گفت : آیا این مطلب در شعر عرب آمده است؟ گفت: آرى ، شاعر ما ابوکبیر هذلى ـ شترى را که کوهانش بخاطر راه رفتن لاغر شده، اینگونه وصف مى کند:
«تخوّفَ الرحل منها تامکاً قرداً کما تخوّف عودَ النبعةِ السَفَنُ»(2)
(سیر وسفر از کوهان بلند وانباشته از گوشتِ آن شتر کاسته است، آن گونه که سوهان از چوب درخت نبعه مى کاهد (و آن را براى درست شدن کمان مى تراشد) .
در این لحظه عمر گفت: «أیّها الناس علیکم بدیوانکم لا یضلّ»؛ (مردم، مواظب دیوان هاى خود باشید تا از دست نرود) .
گفتند: دیوان هاى ما چیست؟ گفت: «شعر الجاهلیّة؛ فإنّ فیه تفسیر کتابکم ومعانی کلامکم»(3)؛ ( شعرهاى دوران جاهلیّت؛ زیرا تفسیر کتاب و معانى کلامتان در میان آنهاست) .
2 ـ «عبدالله بن عمر» مى گوید: عمر بن خطّاب آیه: «وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدینِ مِنْ حَرَج»(4)؛ (و در دین (اسلام) کار سنگین و سختى بر شما قرار نداد) را خواند سپس گفت: مردى از طایفه مدلج را نزد من بیاورید ; هنگامى که او را نزد عمر آوردند، عمر به او گفت: «حَرَج» نزد شما چه معنایى دارد؟ گفت: ضیق و تنگى(5) .
3 ـ «حاکم» از «سعید بن مسیّب» نقل مى کند: عمر بن خطّاب تلاوت این آیه را تمام کرد: «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْم»(6)؛ (آرى آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند) ، پس نزد «اُبىّ بن کعب» رفت و از او پرسید : کدام یک از ما ظلم نکرده ایم؟ اُبىّ گفت: اى امیرمؤمنان! منظور از آن شرک است ; آیا سخن «لقمان» خطاب به فرزندش را نشنیده اى: «یَا بُنَىَّ لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»(7)؛ (پسرم! چیزى را همتاى خدا قرار مده که شرک ، ظلم بزرگى است)
شاید عذر خلیفه در این که علم کتاب و سنّت از او پوشیده مانده، یا از قضاوت و داورى ناتوان بوده است پذیرفتنى باشد!، زیرا اشتغال او به دلاّلى جهت کرایه چارپایان(8) و داد و ستد در بازار(9) و خرید و فروش نخ و برگِ درخت سَلَم (که با آن پوست را دبّاغى مى کنند) (10) او را از کسب علوم بازداشته بود . ولى عذر وى در عدم شناخت زبان و لغت خویش که شبانه روز آن را در دهان مى چرخاند، پذیرفتنى نیست!.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.