پاسخ اجمالی:
حافظ دارقطنى و ابن عساکر نقل کرده اند: دو نفر نزد عمر آمدند و درباره طلاق کنیز سؤال کردند. عمر، همراه آن ها به مسجد آمد و از حضرت علی(ع) جواب را سوال کرد و به آنها گفت.
پاسخ تفصیلی:
حافظ دار قطنى و ابن عساکر(1) نقل کرده اند:
دو مرد نزد عمر بن خطّاب آمدند و از او درباره طلاق کنیز سؤال کردند؛ پس با آنها برخاست و آمد تا به گروهى که در مسجد حلقه زده بودند و در میان آنها مردى أصلع (کسى که موى جلوى سرش ریخته است) بود رسید. عمر گفت: اى مرد اصلع! نظر تو درباره طلاق کنیز چیست؟ آن مرد سرش را به طرف او بلند کرد سپس با انگشت سبّابه و وسط به او اشاره کرد. و عمر به آن دو مرد گفت: دو طلاق. یکى از آن دو گفت: سبحان الله! ما به سوى تو آمدیم و تو امیرمؤمنان هستى پس با ما راه افتادى تا بر سر این مرد ایستادى و از او سؤال کردى و به اشاره او راضى شدى! عمر به آن دو گفت: مى دانید این کیست؟ گفتند: نه. گفت: این على بن ابى طالب است، بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) قسم مى خورم که از او چنین شنیدم: «إنَّ السماوات السبع والأرضین السبع لو وُضِعتا فی کَفَّة ثُمّ وُضِعَ إیمانُ علیٍّ فی کَفّة لرجحَ إیمان علیّ بن أبی طالب»؛ (همانا اگر آسمان ها و زمین هاى هفت گانه در یک کفّه ترازو قرار گیرند و ایمان على در کفّه دیگر قرار گیرد ، ایمان على بن ابى طالب سنگین تر مى شود) .(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.