پاسخ اجمالی:
بر اساس شواهد تاریخى جاى هیچ تردیدى نیست که امام حسین(ع) از فرجام قیام و شهادت خویش آگاه بود از جمله: 1- امام(ع) در آغاز حرکتش در مدینه در خطاب به بنى هاشم چنین نوشت: هر کس از شما به من بپیوندد به شهادت مى رسد و هر کس بماند به پیروزى نخواهد رسید. هم چنین ایشان در گفتگوی با ام سلمه همسر پیامبر(ص) فرمودند: من زمان و مکان شهادتم را می دانم و قاتلان خود و یارانم را می شناسم. 3- در گفتگو با محمدبن حنفیه. 4- هنگام اعزام مسلم به کوفه. 5- در جواب یکی از کوفیان. 6- در جمع مردم مکّه و ... .
پاسخ تفصیلی:
بر اساس شواهد تاریخى جاى هیچ تردیدى نیست که امام حسین(علیه السلام) از فرجام قیام خویش آگاه بود و با یقین به شهادت، نهضت خویش را آغاز کرد که در این قسمت به بخشى از شواهد مزبور که علم و آگاهى امام(علیه السلام) به شهادت خویش را تأیید مى کند، اشاره می کنیم.
لازم به ذکر است روایات و اخبارى که از طریق شیعه و اهل سنّت از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در موضوع شهادت امام حسین(علیه السلام) نقل شده است به اندازه اى مشهور بود که ابن عبّاس مى گوید:
«ما کُنّا نَشُکُّ أهْلَ الْبَیْتِ وَ هُمْ مُتَوافِرُونَ أنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِىٍّ(علیه السلام) یُقْتَلُ بِالطَّفِّ»؛ (ما اهل بیت همگى تردیدى نداشتیم که امام حسین(علیه السلام) در سرزمین طف (کربلا) به شهادت خواهد رسید). (1)
چنان که از مفاد این روایت استفاده مى شود، نه تنها امام، بلکه عموم اهل بیت حتّى از محلّ شهادت آن حضرت با اطّلاع بودند.
علاّمه مجلسى در بحارالانوار هفتاد و یک روایت در این باره نقل کرده است!(2)
نمونه هایى که به دنبال مى آید تنها بخش کوچکى از آن است که از زبان خود آن حضرت نقل شده است.
1 ـ امام(علیه السلام) در آغاز حرکتش در مدینه در خطاب به بنى هاشم چنین نوشت:
«اِنَّ مَنْ لَحِقَ بی مِنْکُمُ اسْتُشْهِدَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یَبْلُغِ الْفَتْحَ»؛ (هر کس از شما به من بپیوندد به شهادت مى رسد و هر کس بماند به پیروزى نخواهد رسید).(3)
2 ـ هنگامى که یکى از برادرانش خبر شهادت امام را از زبان امام حسن(علیه السلام) نقل کرد، امام حسین(علیه السلام) در پاسخ وى فرمود: «حَدَّثَنى أبى أنَّ رَسُولَ اللّهِ أخْبَرَهُ بِقَتْلِهِ وَ قَتْلى، وَ أنَّ تُرْبَتى تَکوُنُ بِقُرْبِ تُرْبَتِهِ فَتَظُنُّ أنَّکَ عَلِمْتَ ما لَمْ أَعْلَمْهُ»؛ (پدرم نقل کرده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) او را از کشته شدن پدرم و من با خبر ساخته است و فرمود که تربت من نزدیک تربت پدرم خواهد بود، تو فکر مى کنى چیزى را مى دانى که من نمى دانم؟).(4)
3 ـ شبیه همین مطلب در گفتگوى آن حضرت با برادرش محمّد حنفیّه در مکّه عنوان مى شود. آنگاه که محمّد حنفیّه پیشنهاد کرد امام(علیه السلام) از رفتن به عراق خوددارى کند، فرمود: «آتانى رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) بَعْدَ ما فارَقْتُکَ فَقالَ: یا حُسَیْنُ! اُخْرُجْ فَإنَّ اللّهَ قَدْشاءَ أَنْ یَراکَ قَتیلاً»؛ (بعد از آن که از تو جدا شدم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را در خواب دیدم که فرمود: اى حسین! حرکت کن، زیرا خداوند خواسته است تو را کشته ببیند).(5)
4 ـ نمونه دیگر، سخنى است که امام هنگام اعزام مسلم به وى فرمود: من تو را به سوى اهل کوفه روانه ساختم، خداوند آن گونه که خود دوست دارد و مى پسندد کارت را سامان دهد. آنگاه امام افزود: «أرْجو أنْ اَکُونَ اَنَا وَ اَنْتَ فى دَرَجَةِ الشُّهَداءِ»؛ (امیدوارم که من و تو در جایگاه شهدا قرار گیریم).(6) این سخن گویاى این حقیقت است که امام(علیه السلام) براى خود و یارانش راه شهادت را برگزیده است و همین را آرزو مى کند.
5 ـ عجیب آن که آن حضرت در پاسخ مردى از اهل کوفه، با اشاره به نامه هاى مردم کوفه، آنان را قاتل خویش معرّفى کرده، مى فرماید: «هذِهِ کُتُبُ أَهْلِ الْکُوفَةِ إِلَىَّ، وَ لا أَراهُمْ إِلاَّ قاتِلی»؛ (این نامه هاى مردم کوفه است ولى من آنان را جز قاتل خود نمى دانم).(7)
6 ـ صریح تر از همه این ها سخنانى است که امام(علیه السلام) در جمع مردم مکّه قبل از حرکت به سوى عراق ایراد کرد و چنین فرمود: «... وَ خُیِّرَ لِی مِصْرَعٌ أَنَا لاقِیهِ، کَأَنّى بِأَوْصالی تَتَقَطَّعُها عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواوِیسِ وَ کَرْبَلا، فَیَمْلانَّ مِنّی أَکْراشاً جَوْفاً وَ أَجْرَبَةً سَغَباً، لا مَحیصَ عَنْ یَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ»؛ (براى من «شهادتگاهى» اختیار شده است که من به آن خواهم رسید. گویا مى بینم که گرگ هاى بیابان هاى عراق میان نواویس (قبرستان یهود در نزدیکى کربلا) و کربلا بند بند مرا جدا کرده و شکم ها و جیب هاى خالى خود را (با کشتن من و دریافت جوایز) پر مى کنند. از روزى که با دست قضا و قدر الهى نوشته شده، چاره اى نیست).(8)
با ملاحظه این سخن و نمونه هاى فراوان دیگر از این دست، شکّى باقى نمى ماند که امام نه تنها از اصل کشته شدن خویش آگاهى داشت، بلکه دقیقاً از محلّ شهادت و نیز قاتلان خود با اطّلاع بوده است.
7ـ محمّد بن عمر از پدرش عمر بن على بن ابى طالب(علیه السلام) (یکى از برادران امام حسین(علیه السلام)) چنین نقل مى کند: «هنگامى که برادرم امام حسین(علیه السلام) از بیعت با یزید امتناع کرد، در وقت مناسبى به نزدش رفتم و عرض کردم: اى اباعبدالله! فدایت شوم. برادرت امام حسن(علیه السلام) از پدرش (امیرمؤمنان(علیه السلام)) برایم نقل فرمود: ـ در این هنگام گریه مهلتم نداد و صداى گریه ام بلند شد ـ امام(علیه السلام) مرا به سینه چسباند و فرمود:
«حَدَّثَکَ أَنّی مَقْتُولٌ»؛ (به تو خبر داد که من کشته مى شوم؟!).
عرض کردم: خدا نکند اى فرزند رسول خدا!
فرمود: «سَأَلْتُکَ بِحَقِّ أَبیکَ بِقَتْلی خَبَّرَکَ»؛ (تو را به حقّ پدرت سوگند! آیا تو را به کشته شدنم با خبر ساخت؟) عرض کردم: آرى، پس چرا اقدام نکرده و بیعت ننمودى؟
فرمود: «حَدَّثَنی أَبی أَنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) اَخْبَرَهُ بِقَتْلِهِ وَ قَتْلی، وَ أَنَّ تُرْبَتی تَکُونُ بِقُرْبِ تُرْبَتِهِ، فَتَظُنُّ أَنَّکَ عَلِمْتَ ما لَمْ اَعْلَمْهُ، وَ أَنَّهُ لا أُعْطی الدَّنِیَّةَ مِنْ نَفْسی أَبَداً وَ لَتَلْقِیَنَّ فاطِمَةُ اَباها شاکِیَةً ما لَقِیَتْ ذُرِّیَّتُها مِنْ أُمَّتِهِ، وَ لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ اذاها فِی ذُرِّیَّتِها»؛ (پدرم نقل کرد که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) وى را از شهادتش و شهادت من با خبر ساخت، و این که تربت من نزدیک تربت او خواهد بود. تو گمان کردى به چیزى آگاهى دارى که من ندارم؟! [و همچنین خبر داد که] من هرگز تن به ذلّت و خوارى نخواهم داد، و این که فاطمه(علیها السلام) به دیدار پدرش خواهد شتافت در حالى که از ظلم امّتش بر فرزندانش شکایت خواهد کرد و هرکس که او را نسبت به فرزندانش بیازارد هرگز وارد بهشت نخواهد شد).(9)
8ـ هنگامى که امام حسین(علیه السلام) مى خواست از مدینه بیرون رود، امّ سلمه (همسر با وفاى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)) نزد وى آمد و عرض کرد: پسرم! با رفتنت به سوى عراق مرا اندوهگین مساز، چرا که از جدّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: «فرزندم حسین(علیه السلام) در سرزمین عراق در دشت کربلا کشته خواهد شد».
امام فرمود: «یا اُمّاهُ وَ أَنَا وَاللّهِ أَعْلَمُ ذلِکَ، وَ أَنِّی مَقْتُولٌ لا مَحالَةَ، وَ لَیْسَ لی مِنْ هذا بُدٌّ، وَ إِنّی وَاللّهِ لاَعْرِفُ الْیَوْمَ الَّذی اُقْتَلُ فیهِ، وَ أَعْرِفُ مَنْ یَقْتُلُنی، وَ أَعْرِفُ الْبُقْعَةَ الَّتی اُدْفَنُ فیها، وَ إِنّی أَعْرِفُ مَنْ یُقْتَلُ مِنْ أَهْلِ بَیْتی وَ قَرابَتی وَ شیعَتی، وَ إِنْ أَرَدْتِ یا أُمّاهُ أُریکَ حُفْرَتی وَ مَضْجَعی»؛ (اى مادر! به خدا سوگند! من نیز این را مى دانم، و یقیناً من کشته خواهم شد و راه گریزى برایم نیست. به خدا سوگند! من روزى را که در آن کشته مى شوم و کسى را که مرا مى کشد و مکانى را که در آن دفن مى شوم، مى دانم! و آنان که از اهل بیت و نزدیکان و شیعیانم کشته مى شوند. همه را مى شناسم!
اى مادر: اگر بخواهى قبر و مرقدم را به تو نشان دهم؟!).
سپس به سوى کربلا اشاره کرد، زمین هموار شد تا آنجا که مرقد و مدفن و جایگاه سپاهیان خود و نیز محلّ توقّف و شهادت خود را به وى نشان داد. در این هنگام امّ سلمه سخت گریست و کار او را به خدا واگذار کرد.
امام(علیه السلام) فرمود: «یا أُمّاهُ قَدْ شاءَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرانی مَقْتُولا مَذْبُوحاً ظُلْماً وَ عُدْواناً، وَ قَدْ شاءَ أَنْ یَرى حَرَمی وَ رَهْطی وَ نِسائِی مُشَرَّدینَ، وَ أَطْفالی مَذْبُوحینَ مَظْلُومینَ مَأْسُورینَ مُقَیَّدینَ، وَ هُمْ یَسْتَغیثُونَ فَلا یَجِدُونَ ناصِراً وَ لا مُعیناً»؛ (اى مادر! خداوند چنین خواست که مرا در طریق (مبارزه با) ظلم و عداوت ستمگران کشته (و شهید) ببیند و نیز خواست که خاندان و خویشان و زنان مرا پراکنده و رانده از دیار خویش و کودکانم را مذبوح، ستمدیده و گرفتار زنجیر اسارت، ببیند در حالى که آنان فریادرسى را مى طلبند، ولى یار و یاورى نمى یابند).
9ـ در روایت دیگرى آمده است امّ سلمه عرض کرد: «نزد من تربتى است که جدّت (رسول خدا(صلى الله علیه وآله)) آن را در شیشه اى به من سپرده است».
امام(علیه السلام) فرمود: «وَاللّهِ إِنِّی مَقْتُولٌ کَذلِکَ، وَ إِنْ لَمْ أَخْرُجْ إِلَى الْعِراقِ یَقْتُلُونی أَیْضاً»؛ (به خدا سوگند! من به یقین مى دانم شهید خواهم شد و اگر به سوى عراق هم نروم نیز مرا خواهند کشت).
سپس تربت دیگرى را گرفت و آن را در شیشه اى قرار داد و به امّ سلمه سپرد و فرمود: «اِجْعَلیها مَعَ قارُورَةِ جَدّی فَإِذا فاضَتا دَماً فَاعْلَمی أَنّی قَدْ قُتِلْتُ»؛ (آن را نزد شیشه جدّم بگذار، پس هر گاه خون در آن دو شیشه جوشید، بدان که من کشته شده ام!).
امّ سلمه مى گوید: چون روز عاشورا رسید، عصر آن روز بدان دو شیشه نگاه کردم ناگهان دیدم خون در آن مى جوشد پس فریادى کشیدم.(10)
10ـ حمزة بن حمران یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) مى گوید: درباره رفتن امام حسین(علیه السلام) و ماندن محمّد بن حنفیّه (در مدینه) گفتگو مى کردیم؛ امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اى حمزه، من خبرى به تو مى دهم ولى پس از این درباره آن چیزى مپرس. هنگامى که امام حسین(علیه السلام) از (برادرش محمّد بن حنفیّه) جدا شد و آهنگ حرکت کرد، کاغذى خواست و در آن نوشت:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ أَبی طالِب إِلى بَنی هاشِم، أَمّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بی مِنْکُمْ اِسْتَشْهَدَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یَبْلُغْ مَبْلَغَ الْفَتَحِ وَ السَّلامُ»؛ (بسم الله الرحمن الرحیم، از حسین بن على بن ابى طالب(علیه السلام) به همه بنى هاشم: امّا بعد، هر کس از شما به من بپیوندد، شهید خواهد شد، و هر کس چنین نکند، به پیروزى نخواهد رسید. والسلام).(11)
این خبر کوتاه و پرمعنى نشان مى دهد که امام(علیه السلام) از همان آغاز، پایان راه را مى دید، و على رغم پندارهاى نا درست کسانى که از وسعت بینش و آگاهى امامان(علیهم السلام) اطّلاعى ندارند، به ما مى گوید امام(علیه السلام) با علم به این که فرشته شهادت در انتظار او است از مدینه حرکت کرد.
آرى؛ او به خوبى مى دانست که براى ترک بیعت با یزید به خاطر حفظ و پاسدارى از اسلام چه بهاى گرانى را باید بپردازد و این، عظمت مقام آن حضرت را شفّاف تر نشان مى دهد.
در ضمن اشاره فرمود که: بازماندگان و به تعبیر دیگر عقب افتادگان از قافله شهادت نیز به جایى نخواهند رسید و در زیر سلطه دژخیمان یزیدى روزگار بدى خواهند داشت.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.