پاسخ اجمالی:
«يحيى بن عبدالله» نواده امام حسن، يكى از بزرگان هاشمى و از ياران خاص امام صادق(ع) بود. او در جريان قيام «حسين شهيد فخّ» بر ضد حكومت ستمگر عباسى شركت داشت و پس از شكست و شهادت حسين، با گروهى به «ديلم» رفت و مردم آن منطقه به او پيوستند. هارون «فضل بن يحيى» را با سپاهى به ديلم فرستاد. فضل به او پيشنهاد امان كرد. يحيى كه بر اثر توطئه هاى هارون و فضل نيروهاى خود را در حال تفرّق مى ديد، ناگزير راضى به قبول امان شد. اما هارون علیه او توطئه کرد و با تشکیل شورایی فرمایشی فتوای قتل او را گرفت.
پاسخ تفصیلی:
«يحيى بن عبدالله» نواده امام حسن، يكى از بزرگان خاندان هاشمى و چهره ممتاز و برجسته اى به شمار مى رفت و از ياران خاص امام صادق(عليه السلام) و مورد توجه آن حضرت بود.(1)
يحيى در جريان قيام «حسين شهيد فخّ» بر ضد حكومت ستمگر عباسى، در سپاه او شركت داشت و از سرداران بزرگ سپاه او محسوب مى شد. او پس از شكست و شهادت حسين، با گروهى به «ديلم» رفت و در آنجا به فعاليت پرداخت. مردم آن منطقه به او پيوستند و نيروى قابل توجهى تشكيل دادند. هارون «فضل بن يحيى برمكى» را به سپاهى به ديلم فرستاد. فضل پس از ورود به ديلم، به دستور هارون باب مراسله را به يحيى باز كرده وعده هاى شيرين داد و به او پيشنهاد امان كرد. يحيى كه بر اثر توطئه هاى هارون و فضل نيروهاى طرفدار خود را در حال تفرق و پراكندگى مى ديد، ناگزير راضى به قبول امان شد. پس از آنكه هارون امان نامه اى به خط خود به او نوشت و گروهى از بزرگان را شاهد قرار داد يحيى وارد بغداد شد. هارون ابتدا با مهربانى با او رفتار كرد و اموال فراوانى در اختيار او گذاشت، ولى پنهانى نقشه قتل او را كشيد و او را متهم ساخت كه مخفيانه مردم را دور خود جمع كرده در صدد قيام بر ضد او است، امّا چون امان نامه مؤكّد و صريحى به او داده بود، قتل او به سهولت مقدور نبود، از اين رو تصميم گرفت براى نقض اماننامه، فتوايى از فقها گرفته براى اقدام خود مجوز شرعى! درست كند، لذا دستور داد شورايى مركب از فقها و قضات با شركت «محمد بن حسن شيبانى»، «حسن بن زياد لؤلؤى»، و «ابوالبَخْتَرى»(2) تشكيل گردد تا در مورد صحت يا بطلان امان نامه رأى بدهند.(3) همين كه شوارى قضائى تشكيل شد، ابتدا «محمد بن حسن» كه دانشمند نسبتاً آزاده اى بود و مثل استادش «ابو يوسف» خود را به هارون نفروخته بود،(4) امان نامه را خواند و گفت: امان نامه صحيح و مؤكدى است و هيچ راهى براى نقض آن وجود ندارد.(5) ابوالبخترى آن را گرفت و نگاهى به آن انداخت و گفت: اين امان نامه باطل و بى ارزش است! يحيى بر ضد خليفه قيام كرده و خون عده اى را ريخته است، او را بكشيد، خونش به گردن من! هارون از اين فتوا فوق العاده خوشحال شد و گفت: اگر امان نامه باطل است، خود آن را پاره كن، ابوالبخترى آب دهان در آن انداخت و آن را پاره كرد! هارون يك ميليون و ششصد هزار (درهم) به او انعام داد و او را به سِمَت قضا منصوب نمود!(6) ولى «محمد بن حسن» را به جرم اين رأى، مدت ها از دادن فتوا ممنوع ساخت(7) و با استناد به اين شوراى به اصطلاح قضائى! يحيى را به قتل رسانيد.(8)، (9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.